سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
|
|
قطره تا دريایِ ايمان ميرسد گم ميشود
تا به اقيانوس ِ جانان ميرسد، گم ميشود
|
|
|
|
|
نشستم کنار تو باران گرفت
در آغوش باران تنم جان گرفت
زمانی که از دور دیدم تو را
مسیر سفر
|
|
|
|
|
از آن زمان که به عشقِ تو مبتلا شده ام ؛
زِ قید و بندِ جهان ، تا اَبد رها شده ام
|
|
|
|
|
گرفتم قـابِ عکست را به رویِ سیـنه ام امّـــــــا
چقدر اینـجا فراوان است چَشمِ بی حَیـا امشب
|
|
|
|
|
در پيچ و تابِ عمر از بي تكيه گاهي
شـاعر شبيهِ شاخهِ نيلـوفـري مُرد
|
|
|
|
|
مدافعان حرم اسوه های ایمانند
|
|
|
|
|
چجوری هنوزم نفس میکشم
مگه زندگیم با تو درگیر نیس؟
چجوری رگم تیره و سرد نیس
مگه خون خشکیده این زی
|
|
|
|
|
مرا تو مهربانی ای معلم
صفایی ،سروری،جانی معلم
|
|
|
|
|
به شب در آسمان من نه ماه و نه ستاره ای ست
کجا برم دو دیده ام کجا کجا کجا برم
|
|
|
|
|
درین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
|
|
|
|
|
سيگار پشت سيگار .........
ياد خاطراتت ورق ورق
و ترس از سر رسيدن پاس بخش
شب نگهباني اگر
|
|
|
|
|
شاید این دل نکشد سرمه دگر بر ابروت
وانکه از بیت تو آغشته به تضمین افتاد
|
|
|
|
|
عصر یخبندانکهمیگوینددرقلبمناست
|
|
|
|
|
عشق به سفر
سفر آدم را عاشق میکند، عاشق که شدی، ناز میکند، نازش را که خریدی فرار میکند، دنبالش ک
|
|
|
|
|
این شعر را بخوان
وبیا دستم را بگیر......
|
|
|
|
|
چه جای تیر که گنجشک بی نوای تو باشد
زنی که در قفس اش ردّی از هوای تو باشد
نگاه کن به گلوگاه جنگ
|
|
|
|
|
گفت با اشکم نوشتم آن چه را آموختم
|
|
|
|
|
بی حضورِ تو برایم فرق چندانی نداشت...
تلخی نسکافه ها، یا چاییِ هل دار و قند!!!
|
|
|
|
|
قلب این پنجره لبریز نگاهت شده است
پرده از برق نگاهت می گریزد در باد...
|
|
|
|
|
تو در قلبم مثال ناصرالدین شاه قاجاری
|
|
|
|
|
دل آسمانى من هوس فراز دارد
|
|
|
|
|
زندگی بی وصل تو،من محال پندارمش
|
|
|
|
|
:::سوگند آفتاب 69
((حرام نیست ؟))
حرام نیست ؟
این حریم امن را از من دریغ میکنی ؟
حرمت ا
|
|
|
|
|
به سویش
اشاره ای بردم
دستم را گرفت
|
|
|
|
|
تمامِ خنده هایِ من برایِ حفظِ ظاهِر شد
من آن شَمعم که میبینی در آن آثارِ تنهایی
|
|
|
|
|
مرگ عاطفه ها...
درمسیر بی انتهای موج
نهر را با چشمانی بسته
به آغوش کشیده است
آسمان آینه ی توس
|
|
|
|
|
من امشب
سمفونیِ یک لبخندِ تلخ را
به موازاتِ زخمه های زندگی
بر سیمِ زمان می لغزانم
|
|
|
|
|
اصلا نمی فهمی من و
وقتی سکوت می کنم
رو قله می بینم تو رو
از ترس سقوط می کنم
علی رفیعی
|
|
|
|
|
چه رویاها که این دل زیر سر داشت
چنان پروانه بر گل بال و پر داشت
دوام دلخوشیهایم چه کم بود
که جانا
|
|
|
|
|
سالیاناستکهازعشقتومیگویمشعر
|
|
|
|
|
وقتی به سوگت مینشیند دل، سرم بالاست
مشکل پی مشکل پی مشکل، سرم بالاست
میخواهمت حتا اگر طردم کنی
|
|
|
|
|
کدام ساحل مرده ی سکوت
بر خواهد خاست ؟
هزار جیحون چشمان زخم
به شست زه می کرد
به حماسه
بر م
|
|
|
|
|
الهے وَ ربےّ مِن غِیرِڪْ....
|
|
|
|
|
عجب بیداری وهمناکی...
شب!
باغ خیال شد
بدون اینکه خوابم ببیند
کمی خوابیدم
|
|
|
|
|
دهان قلبم
بیدارتر از درد...
زاری از حدّ برده بود
از چشمهٔ اشک...
|
|
|
|
|
سایه گسترده ام
تو آمده ای
بر شاخه بنشینی
|
|
|
|
|
توخورشید منیُ من یه عمره تو مدار تو
خبر داری زحال من که گشتم بیقرار تو
|
|
|
|
|
گرچه میگویند عشــقِ ما شُعاری بیش نیست
حرف مردم پیش رویِ ما غُبـــاری بیش نیست
|
|
|
|
|
دختر ِ گیسو سیاهِ متنِ رویاهای من
|
|
|
|
|
یه روزا خیلی از بیشتر
دلم دلواپست میشه
|
|
|
|
|
خدایا مرا محتاج و نیازمند مردمان بد مکن.
|
|
|
|
|
شعری تقریبا شبیه ترجیع بند
|
|
|
|
|
نان در خون تلیت من با اوست
سنگ گور رفیق من با اوست
|
|
|
|
|
افسونگری چشم تو دین و دل من برد
|
|
|
|
|
دید گرگی گله ای را در چرا
شاد گشت وگفت ای شکر خدا
روزی امروزماهم حاضراست
همچوخوانی
|
|
|
|
|
غزل یا شعر نو ، چون نوشدارویی شده سهراب
وبعد از مرگ تو مابین ما خاموش و مهجورست
|
|
|
|
|
ندهم دل به دو عال ، مست گلزار حسینم
|
|
|
|
|
سحر زیبا گل نرگس شکوفا شد به زیبایی
|
|
|
|
|
عمر چون کشتی ست بر آب روان زندگی ..
|
|
|
|
|
هم طعم گز هم طعم سوهان می دهد
از اصفهان تا قم لبت جان می دهد
امواج موهای بلندت در هوا
بر بادهای خ
|
|
|
|
|
خروش لاله دل باش و در كناري باش
|
|
|
|
|
معمای قلبم تمام اون چیزی بود
در دست و آغوش تو آشکار می شد
ریتم احساسم همگی برای نواختن قلب و افکار
|
|
|
|
|
خدا کجای زمین بین ما دو تا گم شد
چرا همیشه سر ماجرای ما گم شد؟
چنان به عشق تو ایمان نشست در دل م
|
|
|
|
|
اینسادهدلمخیالداردانگار.
|
|
|
|
|
(گزیده:)
ابرِ مجنون میشوم
آنگه که باران جان،
میهمان گلستان هستیات میشود
آرام، با ترنّم مهر..
|
|
|
|
|
دلی به اندازه ی دریا
عقلی به اندازه ی مروارید می طلبد
که از قدیم هم
آب دل و عقل به یک جوی نرفت
|
|
|
|
|
من آن ساحر شکست خورده ام....
|
|
|
|
|
اما پدر که نامِ خود از مصطفی گرفت،
کامِ مرا به تربتِ کربُ بلا گرفت
|
|
|
|
|
✳خالی پژواک
تحمیل تلخ
همیشه مقیّدند !
شاید به ترفندی مبتذل
|
|
|
|
|
خاطراتت .....
همه بیمار شدند
باد کم حوصله از راه رسید
و تمام شب غربت زده را ،
ریخت به هم .
|
|
|
|
|
دگر کافیست ..خط عاشقی را کور کردم......
|
|
|
|
|
" آیه های مهربانی"
.
خـــدا تابیـــده از چشمــت به جانم
دو چشمت آیه هایِ مهربانی ست
.
جمــــالت
|
|
|
|
|
فلق در بطن چشمانت فرو پاشید
سیاهی رخت بر بست و درون بنشست...
|
|
|
|
|
در پیچ و خم عشق بسی نکته نهفته ست
|
|
|
|
|
پریشان حال می گردم به دنبالت به هرجایی
|
|
|
|
|
من مُسَلمــانم وَلـی این حاجــتم پایِ مرا
از زیارتـگاه و مسـجد، تا کِــلیسـا میبرد
|
|
|
|
|
عطش ماه و ستاره شده سوسوی وجودم
زند آتش پر وبالم که گدازد همه 《هستم》
|
|
|
|
|
و بینِ این همه تاوان
که لایقش شده ام من
عجب عقوبتِ سختی؛
تو را ندیده گرفتن!
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۱۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |