جمعه ۱۵ تير
|
|
من به صدای فریاد تو محتاجم میدانی
که دل درک کند تو از عشق هیچ نمیدانی
و من که برای تو دعا خواهم ک
|
|
|
|
|
درروزگار روشنگریِ دانش
فهم جهان شده تاریک
|
|
|
|
|
سر رفته حوصله ی اشتیاق از آغوشِ آشپزخانه
|
|
|
|
|
تو را گفتمت ای گل اندام ناز
وجودم کنارت پر احساس شد
دمی از کلامت چو مهمان شدم
دلم مست عطر گل یاس
|
|
|
|
|
کودک ، این اسوه ی مظلومی
می گذشت ز گذرگاهی
|
|
|
|
|
فصل زیبای برگ ریزانست
زیر پا برگ های رنگارنگ
|
|
|
|
|
سفرت بخیر جانم ، که سفر یه امتحانه
که به وقت سفر تو ، مهر تو زدل نرفته
سفرت به مهر جانم ، که سفر ی
|
|
|
|
|
✍️ترانه
م.مدهوش✨
🎧 دکلمه: بانو هستی احمدی🌱
|
|
|
|
|
در کوچه ی خزان زده با من قدم بزن
از خاطرات عاشق غمگین قلم بزن
|
|
|
|
|
شراب عشق تو را میخورم، بدان که بعد از این ، دیگر ترک این می و ساغر نمی کنم.
|
|
|
|
|
خوشرنگتر از معجزهی پاییزی
|
|
|
|
|
باز هم انکار در جریان شعرم پر کشید
خشکی طاعون طبعش را به شعر تر کشید
|
|
|
|
|
حال من حال وخیمی ست که ایران دارد...
|
|
|
|
|
همچون پلنگ گشنه ای بیدادگر بیا
چون آهویی رمیده ز دام سحر بیا
من عاشقم دوا نکند بهر من اثر
|
|
|
|
|
خیره به چشم های پنجره بودم...
|
|
|
|
|
تو کیستی؟!
که با خیال حصار
سنگی...
بر بُغض گلو گیر
دل
تو را
در خیال زمستانی
به بهارانی ز ره
|
|
|
|
|
با من که پریشان توام قهر نکن
|
|
|
|
|
حجاب شعری از قدرت الله حاجی پور
دختر آن ماهی که در روی تو است
زینتی از لطف حق سوی تو است
چ
|
|
|
|
|
من را به کجا بردی ؟
بیدارتر از قبلم
|
|
|
|
|
....عشق جاودان......
هنوز با مرغک عشقت خیال جاودان دارم
پرم را چون بستندچه حسنی بر جهان دارم
|
|
|
|
|
مرغ سحر برخیز دیگر وقت خواب نیست....
|
|
|
|
|
روشنی آتش از بلندی ز بلندای دگر مقاومت
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
کوچه پس کوچه ای دل ، پرشده از زردی برگ
|
|
|
|
|
نبودی طالعم ،بختم ،سرانجامم،چه حیف
نشد اقبال مادبا هم نه فرجامم چه حیف
|
|
|
|
|
🌹حس عمیق شادی ات در لحظات زندگی
🌹صدای زیبای بهار، نوای خوب تازگی
|
|
|
|
|
با پای تاول کرده باید باز گردم...
|
|
|
|
|
عاشقی خورد قسم بر زلف پریشان ْیارش
که دل و دین ز دست داد ز این پریشانی ها
او که معشوقه ی خود را خد
|
|
|
|
|
کاش نام مرا به اسم رنگی می گذاشتند
|
|
|
|
|
صد هنر در شیوه ی شیرین دهانان دیده ام ..
|
|
|
|
|
یک پیکر لبدوختهی بیاثریم
|
|
|
|
|
ها کن؟
حکیمانه نگاهی نذر ماکن
بنام عشق شوری دست وپاکن
غبار فاصله پوشاند دل را
براین آئینه زن
|
|
|
|
|
صلح، یک انار ترک برداشته ی خونی ست، بر بلندترین شاخه ی درخت استبداد...
|
|
|
|
|
حافظا!نقش رخ یار همان نیست که بود
|
|
|
|
|
درد من دیدی ز احوال من چه میپرسی
|
|
|
|
|
بهشت خبری نیست،سعادت تو تنها در آغوش من معنا میگرفت....
|
|
|
|
|
یک شعر نوشتم که برای تو بخوانم
تا آخر عمرم، به پای تو بمانم
یک شعر نوشتم ز تو لحظهی دیدار
از چشم
|
|
|
|
|
بر باد رفتهای؟
آتش گرفتهای ؟
|
|
|
|
|
تیک تاک ساعت می گه گذشت امروز هم
بهار نزدیکه جات خالیه هنوز هم
دو فنجون قهوه به یاد تو می ریزم
چ
|
|
|
|
|
باد زوزه می کشد و آب را می جنباند.
خاطرات چندین ساله ام پیش چشمانم فشنگ می شود.
|
|
|
|
|
شهرزاد چشمت قصه خواند تا شب به آرامی گذشت/مهسا سیاوش را ببین از آتش مویت گذشت
|
|
|
|
|
من فریاد
فراق را بر سر آتش شنیدم که به با خشم به آتش گفت
تو اگر خاکستر می کنی
من خاکستر را ه
|
|
|
|
|
شب اتفاقِ قشنگیه
اگه تو ماهِ من باشی
(رامین فاخری)
|
|
|
|
|
.....چوبه دار .......
تو هر خط گر کشیدی باز کج شد
دو چشمش ار کشیدی باز کج شد
برای بودنش عمری
|
|
|
|
|
سالها منتظر فصل بهارم که نشد
فکر شادابی رویای انارم که نشد
|
|
|
|
|
در کنار ساحلی سنگی
نشستم بر کنار ساحل خاموش
که نسیم رهگذر با وحشتم میخواند
به روی من تبسم کرد
|
|
|
|
|
هوای دلکشی از مخرج یاران به راه افتاد
از آن بالانشینان تا مشام پادشاه افتاد
بنا شد هیچکس گردن نگ
|
|
|
|
|
در نگاهم پر پرواز ، ولی داغ زمین روی تنم
|
|
|
|
|
رخش چون ماه و پنهان است از دیده
دل بی طاقت ما هم چو غم دیده
|
|
|
|
|
هنوز هم میشود بالا رفت
به یاد روزهای رفته
هنوز هم میشود بوسید
دست پُر مِهر تو را در شب
هنوز هم
|
|
|
|
|
عمری در پاییز
یاد تو سر کردم
درغفلت خواب پاییزی
عمر خود هدر کردم
خزان شد هم بهار
و هم پاییزم
|
|
|
|
|
در میانه مهر
وقتی که غروب آفتاب نزدیک تر است
وقتی پرستوهای مهاجر به سوی جنوب رهسپارند
و آوا
|
|
|
|
|
حال بدم را فقط باشعر میتوان بیان کرد در دنیایی که بع۱ی انسانها خاطر انسان دیگر را آزرده میکنند .
|
|
|
|
|
محبوبم
بدون نگاه تو
درد غریبی ست
عمیق
ساده بودن
|
|
|
|
|
من و تو دیگر ندارد معنی مکن صدا
تو که یاد نداری کم نکردی بمن جفا
گفتم تنهایم جز تو ندارم من کسی
گ
|
|
|
|
|
دابه را بستم به یوغ و بردمش بالای دشت
|
|
|
|
|
اگر دل کندن آسان بود فرهاد از غم شیرین
به جای کوه کندن دل از عشق و عاشقی میکَند
احمدصیفوری
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۵۰ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |