دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
بذر آن انديشه ها برداشتند//
سر نوشت هر جماعت كاشتند
|
|
|
|
|
و یک سوره ی قرآنی، آیه هایت ناب
اصحاب کف ثانی و ما بی خبرانیم
که تو واژه واژه ات شهامت است
شهادت
|
|
|
|
|
خانم !خودت بگو به چه جُرمی رَها شدم
عکسم چرا مُچاله شده ، توی قاب نیست
روزی هزار دفعه مرا می کُشی
|
|
|
|
|
سکوت میکنم
ساعتهای سرد کنار تو را
تنها آواز داغ کتری
قلبم را مدام
میجوشاند.
|
|
|
|
|
هگل
شینتو
فروید
و
جنبش داروین
شبی نالان بدون کفش و کاراوات
شبی از درد یک تحلیل کوچولو
تو ای
|
|
|
|
|
من بدنبال پری گل سرخ و دل صاف اقاقی هایم
|
|
|
|
|
گلی را در چمن پژ مرده دیدم
زحالش بلبلی افسرده دیدم
|
|
|
|
|
رفتی و عکست هنوزم مانده بر دیوارهاست
گریه های هر شبم ته ماندهٔ دیدارهاست
یک اتاق ساکت و بیتی غ
|
|
|
|
|
اذانِ عشق بلبل از.............
|
|
|
|
|
لاشه ی شمعدونی قرمز
رویِ ایوونِ خونه جا مونده
آژیرِ آمبولانسِ توو کوچه
دخترم رو حسابی ترسونده
|
|
|
|
|
آشپزخانه ی تو
خانه ی روشن ِ رویای من است
|
|
|
|
|
برسينه نَـــــزن سنگـش آنرا دَغلباز است
درجــمـع شرفـــــبازان سرمنـشأ آوازاست
آســان نتوان
|
|
|
|
|
مارالیم قوی دولانیم باشیواپروانه کیمین
منه نازائیلمه
|
|
|
|
|
گفت نابودگر خاموش :
تنفر ز عشق
عشق جادوگری نابینا
این جهان جهان زیست
|
|
|
|
|
باغ دلت باز کن چین تو ان هفت گل
بر هرس ان خارها تا به خرو
|
|
|
|
|
دوست داشتنت اتفاق ِ عجیبی بود . . .
|
|
|
|
|
معرفت دُر گرانیست به هرکس ندهند
غنچه را در بغل ساقۀ هر خس ندهند
دورم از کرببلا و به خودم می گویم
|
|
|
|
|
ساعت، منتظران را بیرحمانه دور میزند...
|
|
|
|
|
بر تو د رود باد / تقد یم به روح پاک دکتر محمود حسابی
با داستان زندگی ات من گریستم
ای کوه مر
|
|
|
|
|
دوباره دلم گرفته
نیستی و غم داره حالم
داغیِ آغوش ناب ات ،
چند روزه کم داره حالم
|
|
|
|
|
دلم هوای کربلا کرده
شوق به رفتن دارم
دوست هایم همه
رفتند
من پاهایم سست
است
نمی دانم چرا
دن
|
|
|
|
|
تو هنوزم که هنوز است دل و دلبر مایی
بهتر از جانی و جانا تو به من درد و دوایی
|
|
|
|
|
من
قاصدکی بی باک
وجود سستم
با هر وزشی رو به ویرانیست
اما به هوای تو
اینگونه پا بر جا مان
|
|
|
|
|
در خاطر ندارم مرا دیده باشی...
|
|
|
|
|
ماه آذر با مِدادی یخ زده ................
|
|
|
|
|
یار فرا خواند و باز زهره ی دیدار نیست
با ید بیضای او پنجه ی پیکار نیست
|
|
|
|
|
ساغر وصل
ای تجلّی گـــــه عدلت دل درویشان است
سر خوش از باده لعلت دل درویشان است
هر کس از خمر وصا
|
|
|
|
|
وقتی غزل گویم برایت دلنشین است
|
|
|
|
|
برایت شالگردنی دراز بافته ام....
|
|
|
|
|
قصه ديگر شنو از آن عقاب //
حرف حق را چون شنيدي برمتاب
|
|
|
|
|
بگذار که درخاطره ها،زنده بمانیم......
|
|
|
|
|
و این گونه است که زمین و خلقت
بایستی از شرم ،
و آفر
|
|
|
|
|
ناشـــادم از دلخـسـتگی ، آلــــــــــــودگی دلبـسـتگی
پرواز مـیـخواهــد دلــم ، فــریـــــــاد ا
|
|
|
|
|
" یکی بچه ی گرگ می پرورید
چو پرورده شد خواجه را بردرید "
به حق گفت سعدی چنین نکته ای
نه حال
|
|
|
|
|
گلم گم شد نمیدانم کجا هست
دلم در هجر او سخت مبتلا هست
|
|
|
|
|
ای از فروغ روی تو روشن غروب سینه ام
اندر پی سودای تو رنگ عقیقی دیده
|
|
|
|
|
قافیه پردازِ تو ، آخر بُرید...
|
|
|
|
|
به تو لبخند می زنم بی دلیل عاشقانه ای...
باز می سرایمت...
از ماگذشت فرصت جنون و عشق...
|
|
|
|
|
به نام خدا
(خام تو)
مرغ این دل هر کجا پر زد همه رام تو بود،
ذکر اهل دیر و مسجد هر چه بد نام تو بو
|
|
|
|
|
آمدی مرگ خدایت را ندیدی،رفتی
|
|
|
|
|
در ایمان به وجود خالق لا یزال
|
|
|
|
|
در دنیای من ده متر سپید آمده ...جاده هارا بستند/
امروز ، پست جدید سپید ها رسید...فرستنده:شاهدخت
|
|
|
|
|
در جنگل عشاق
سرمست و سرگشته چو مجنونم
مدهوش از جمله جمالش
در وصف آن حیرانم
بید مجنون گل آذین
|
|
|
|
|
هرجا نه به هر باده و هر جام شرابی
هرکس نتواند می و مستی و خرابی
|
|
|
|
|
چشمانم را نگاه کن
گریه می کند
نه
اشک می ریزد
نه
|
|
|
|
|
اگر چه خواب بودم و تو رازهای مرا
میان کوچه هویدای عابران کردی
ولی به خاطر ر
|
|
|
|
|
میخوام بگم – خیلی که بی وفایی
|
|
|
|
|
بادی بوزید و بذری از شاخی برد
وانگه به تن خاک شد و ابی خورد
|
|
|
|
|
مدت هاست
لب از لب باز نکرده ام...
|
|
|
|
|
آفتاب زندگی ام معضل دنیا نبود
بی بها باشد جهان و بودن اجبار من
|
|
|
|
|
سیب چیدن از نگاهت گر گناهی هی بود، باشد
|
|
|
|
|
با تاکسیِ بی اعتنایی،
آسان می گذری
از این مسافر عاشق...
|
|
|
|
|
با دوست مگو راز نهان در مستی
بادشمن خود بده تو گاهی دست
|
|
|
|
|
چشم مست و مخمورش فتنه های برتر داشت......
|
|
|
|
|
ای از فروغ روی تو روشن غروب سینه ام
اندر پی سودای تو رنگ عقیقی دی
|
|
|
|
|
نگاهت
تیر خلاصی ست
بر شقیقه افکارم...
|
|
|
|
|
اگر ان روز که حوا طمع سیب نمی کرد
|
|
|
|
|
در اینکه بی لبت لبِ سیگار لازمست!
|
|
|
|
|
دست هایم به سوی تو و زانوانم روی خاک است
|
|
|
|
|
هر زمان شعرت به قلبم مثل باران می زند
دشت بی پروانگی دم از گلستان می زند
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۰۷ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |