خوش دلم زآنکه شده غمخواریم غمخوار من
گر چه از جبر زمانه تن شده بیمار من
خم شده چون شاخ نیلوفر سرگل واژگان
تاپذیرد اوج اعلا وسعت پندار من
سوی مقصد تا نهایت در تکاپوی کمال
دل دهد امیدواری جان شود ایثار من
حُسن تدبیری که پیماید ره آزادگی
کوششی بایسته خواهد ضامن کردار من
نا مرادیهای دوران پیش فرضی بیش نیست
صورت فردا نگیرد روز فرخ یار من
درپی عشق ولایی بودن وصافی شدن
فرصتی پیوسته جوید نَفس سردمدار من
گوهرمهرومحبت را سکون دادم به دل
زین غنائم مایه گیرد لحن گوهربار من
آفتاب زندگی ام معضل دنیا نبود
بی بها باشد جهان و بودن اجبار من
گرهدف فرسایش عمراست واعلان سکوت
سازگاری نقض پیمان بوده درمعیارمن
سرکنم گراین چنین با رویداد وسر نوشت
کی شود آینه دارم دیده ی بیدار من
محتوای این دقایق با شهودی آشکار
منتهی گشته به نظم و شیوه گفتار من
رازهراندیشه محفوظ است وگردد آشنا
باحقایق چون شود کاوشگراشعارمن
==========================
شعر فوق سروده دوستم که سمت استادی بر حقیر دارد
با سلام از همه شما اساتید بزرگوار استدعا میکنم . چنانچه مقدور هست
( نقد تخصصی کنید . ) ممنون میشم