يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ سربداران شاعر جعفر باشتینی (سربدار وفا)
|
|
اول نامه به نام حضرت سبحان و منّان
خالق اَرض و سماء و كلّ شيءٍ هست و پنهان
بعد پيغمبر، علي و فاطمه
|
|
|
|
|
تو هنوزم که هنوز است دل و دلبر مایی
بهتر از جانی و جانا تو به من درد و دوایی
|
|
|
|
|
هر لحظه ام دل می بَری، دل می بَری عیّار را
آری توانی دل بَری چون وارهی اغیار را
از خود چسان گویم س
|
|
|
|
|
به نام خداوندِ دلدادگان
خداوندگار همه شاهدان
خداوند خوبان
|
|
|
|
|
نه دست از دامنش شاید کشیدن
نه او را می توان در خواب دیدن
نه با وی می توان
|
|
|
|
|
یاد خورشید به خیر،
که تبسم می کرد با لب باغچه ی احساسم
|
|
|
|
|
من آن کودکم پشت محمل سوار
مرا بسته بودند بالای بار
از آ
|
|
|
|
|
صدای زنگ و آواز درای کاروان آید
صدای کرکر چاوش و بانگ س
|
|
|
|
|
دلم آشفته چو زلفین نگار است امشب
نفسم مست تر از فصل بهار است امشب
می گریزد ز برم غصه
|
|
|
|
|
اگر شهر دلم را روشنی از یار بودی بس
و یا در خانه ام یک لحظه آن عیّار بودی بس
میان این رقیبان سراپا
|
|
|
|
|
نمی دانم چه سودائیست حیرانم در این دنیا
که عقلم غافل از
|
|
|
|
|
تو هنوزم که هنوز است دل و دلبر مایی
بهتر از جانی و جانا تو به من درد و دوایی
گرچه عمریست در ان
|
|
|
|
|
باز شرح عشق من آوازه بازار شد
بازهم درد دل من ناله های
|
|
|
|
|
ھﺮ آﻧﭽﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﮐﺸﯿﺪم ﺑﻪ روی آب اﻓﺘﺎد
ﺑﻪ ﺻﻮرﺗﻢ ﻋﺮق ﺷﺮم اﻟﺘﮫﺎب اﻓﺘﺎد
ﻧﮫﺎن زدﯾﺪه ﺳﺎﻗﯽ ﮐﻨﺎر ﺧﻢ رﻓﺘﻢ
ﭘﯿﺎ
|
|
|