جمعه ۶ مهر
|
|
زغال سنگ
سياهي دود و كلنگ
...
|
|
|
|
|
و رفت و من جاماندم و انکارِ بیخودی!
این زندگی، نفس نفس، یک کارِ بیخودی
|
|
|
|
|
خود که می دانی چرا دیگر نشستم پای تو...
|
|
|
|
|
من درهر ثانیه ، هزاران اپسیلون به مردابِ
خزه ها فرو می روم
|
|
|
|
|
از باد سحر گاهی در اول شهریور
بویت به مشام اید از عطر خوش شالی
|
|
|
|
|
چاره ای کن به خدا در طلبت میمیرم
ابر چشمم ز غمت یکسره پر باران است
|
|
|
|
|
در عالم تنهایی من ماندم و شیدایی
با یاد تو می سوزم در اوج شکیبایی
چون هق هق بی تابی در باور یک
|
|
|
|
|
چک....چک.....چک.....چک.....
|
|
|
|
|
چشم اهویی مرا صحرا به صحرا به صحرا می کشد
|
|
|
|
|
هرکس دردلش پادشاهی دارد...
|
|
|
|
|
گیسو رهاست...باد پریشان نخواستیم
الله اکبر! این همه قرآن نخواستیم
جز یک نسیم هیچ کس این عاشقان
|
|
|
|
|
صد گلو فرياد دارد بيتو باغ
برگها بر باد دارد بيتو باغ
|
|
|
|
|
بگذار گزفراق یار همیشه فغان کنم
چون ابر دربهار ، اشک زچشمم روان کنم
|
|
|
|
|
ای که هیزم شد تنت در اتش بیداد و دود
|
|
|
|
|
به حصار سردم امشب هوسم دو بوسه گرماست
هوسی که از فسونش رز و نسترن شکوفاست
|
|
|
|
|
از راه می رسد
خلیفه ای از بارگاه سبز!!
دستی به خنجر مرصع نشان سرخ
|
|
|
|
|
باد می آمد و گيسوي تو در باد شکست
نفس از حنجره آویخت و فریاد شکست
|
|
|
|
|
بارها خودم را دوره کرده ام
|
|
|
|
|
مرا جان در هوایت رفتنی شد
تمام حرفهایم گفتنی شد
|
|
|
|
|
در دورترین فاصله از نور دلی مدفون است
|
|
|
|
|
تعبیری برای خواب یک مجنون نیست...
|
|
|
|
|
می خواهم روح گلی در تو بینم
هر زمان در لمس آغوش وبر روی ظرافت تنت باشد
می خواهم برای با تو بودنم
|
|
|
|
|
..............................................
دلم خاموش شد افسرد بشکست
عجب سنگی که از غم خورد ب
|
|
|
|
|
او که میگفت هوای دل تو مثل بهشت
رفت از شهر دلم ، عاشق تهران شده بود
|
|
|
|
|
مثل انسانی که ناهنگام سردش می شود
یا زنی که دلخور از پرخاش مردش می شود
|
|
|
|
|
درمجلس انس مابامهربانان سری مستانه داریم
|
|
|
|
|
بدهکار شب بود
صورتکی کشید
روی تمام قافیه های خسته
و به مهمانی چراغ رفت .
کسی به فکر آبیاری خوا
|
|
|
|
|
در سوگ حوادث غم انگیز چند هفته اخیر
|
|
|
|
|
فقط یکبارلیلیجانبخوانشعریزمجنونت.
|
|
|
|
|
ای سلسله ی دامنه ی کوه تجلّی
غِبطه نخورید
|
|
|
|
|
حس خوبیاست زمانی که تو پیشم هستی
لحظهای ناب، که با عشق به من دلبستی
گفتی آن دلبر قبلی به کدامین
|
|
|
|
|
دخترک اهل غزل بود، غـزل هـم می گفت
|
|
|
|
|
تو رفته ای
هیچ چیز تسلایم نمی دهد
به گلدان کوچکم آب می دهم
|
|
|
|
|
با ان صفایت ای گل ، گل هم صفا ندارد...
عمرت چو گل نباشد . چون گل وفا ندارد
|
|
|
|
|
بی بارش صدایت
کویری ست
خیالم
|
|
|
|
|
تو!
کبوتر سپید
فقط خیال منی
|
|
|
|
|
همه جا غبار
برگها نفس نمی کشند
اما قلبم روشن است
مثل پرندهای؛ دل می زند
هیچ شاخه ای در ر
|
|
|
|
|
مثل این برگهای پاییزی زیر پای تو لِه بشم خوبه؟
باد توو جنگلِ تو میپیچه، دل من توی سینه میکوبه
|
|
|
|
|
آواز اساطیر خسته را
در مرثیه ام
بخوان به صوت هزار
در پژواک نستوهی کوهسار
شاید به زه شود ش
|
|
|
|
|
گل نرگس هوا ابریست بی تو
هوای باغ ما ابریست بی تو
|
|
|
|
|
من به لبخندِ کسـی کـاری ندارم مهربان
روی لـب هایـت ولی لـبخند زیبا میشود
|
|
|
|
|
انگار تنها تر شدم
از خونه بیرونم نکن
من دیگه اون من نیستم
تو دیگه دیوونم نکن
علی رفیعی
|
|
|
|
|
قرار داری...
با شعر شبم قرار داری
هر لحظه مگو فرار داری
از قصه به یک دو قند و لیوان
با شعر شبی
|
|
|
|
|
مادرم نامِ مَرا زهرا گذاشت
بَر من او یک نامِ بی همتا گذاشت
در میانِ یک جهان نامِ قشنگ
نامی پُر
|
|
|
|
|
این دل ما باز هوایی شده
بهر دل و دیدن یاری شده
|
|
|
|
|
بــــــــــه هــــــر کـــــس اعتـــــماد کــــــردم خـــــــیانت تجـــــــربــــــه کـــــــــردم.
|
|
|
|
|
روزی
از خواب میپریم
و می بینیم
زمین
شرمنده و شناور...
|
|
|
|
|
بی رویا یه تو من رویا ندارم
|
|
|
|
|
در اتاقی پر نور
شب تاریکی شب پره ای
|
|
|
|
|
تو نه مارکسیست نه مسلمانی،
|
|
|
|
|
چشمم به توافتادُ، دلم دست تو افتاد
این سهم ِ من از، خاطره ی قاب نگاته
چشمِت به من افتادُ،تو انگار
|
|
|
|
|
نگاه تو محسوسِ همه نگاه هاست
کمی نور بپاش،
|
|
|
|
|
باران که می بارد به دل یادِ تو می افتد
|
|
|
|
|
گاه آرام است
و
گاه طوفانی
|
|
|
|
|
سهم عاشق جزپریشانی نباشد اززل!
|
|
|
|
|
بگذار که یک شهر ِسراسر گله باشم
یا قصه ی پر غصه ی یک قافله باشم
تو مرکبی از جنس زمان داشته باشی
|
|
|
|
|
تقدیم ب استاد جمیله عجم(بانوی واژه ها) و
استاد الاله سرخ (سیده لاله رحیم زاده)
|
|
|
|
|
عصرِ رنج ... دُورِ جور .......
|
|
|
|
|
اکنون فهمیدم خدا بودن چگونه است.!!
|
|
|
|
|
موي مشكين در شبي با شانه اي محشور شد
|
|
|
|
|
مردم همه گفتند تو دل سنگ ترینی
تصویر نکویت به دل اما نشکستم
|
|
|
|
|
سکوت وبغض شبم راستاره باور کرد
|
|
|
|
|
مثل گل اندوه باران را به دامن میکشم
|
|
|
|
|
تو هم تو دلت مثل من غم زدی
|
|
|
|
|
غزلی زیر پیرهن دارم...نفسی سمت من قدم بردار
سفره را باز کن غزل دارم... دو سه بیت از سر کرم بردار
|
|
|
|
|
همنشین خسته من آه وفغان خواهد کرد
|
|
|
|
|
قـــدر من نشنــاختی ، حـالا پیِ دلـدار باش
فارغ از شعـرِ " قناری " در پیِ اغیار باش
|
|
|
|
|
عمرِ لبخندِ تو کوتاه است و تاوانش دراز ؛
بعد از این لبخند عمری با فراق من بساز ...
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۰۰ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |