سه شنبه ۴ دی
یک پلک بزن چشم گیوتینت را! شعری از فرشید افکاری
از دفتر رباعی نوع شعر رباعی
ارسال شده در تاریخ شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۵ ۰۷:۳۳ شماره ثبت ۵۳۳۷۷
بازدید : ۵۴۱ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب فرشید افکاری
|
من آینه ی حضور یک تشویشم
من خودکشی دوباره ای در خویشم
انگار که ترس مرگ هم می ریزد
وقتی که به کشتن تو می اندیشم
...
من وحشت مرگ را در آنجا دیدم
در رود سیاه درد: سرها دیدم
مثل شبحی گریختم در گرداب
وقتی که سر بریده ام را دیدم
...
آغاز؛ میان سایه آخر ابلیس
پیدا شود آدمی ولی در ابلیس
در آینه ی روح خودش می بیند
یک چشم خدا و چشم دیگر ابلیس
...
پرواز نده ...
سکوت غمگینت را
بر دار بزن تو بغض سنگینت را
تا غصه ی سربریده ات را بینی:
یک پلک بزن چشم گیوتینت را!
...
از دور ببین نشان یک جمجمه بود
دنیا همه اش جهان یک جمجمه بود
این پنجره در خانه ی رویاهایت
یک چشم تهی میان یک جمجمه بود
...
شاید تو دل ِ سنگ ِمرا نرم کنی
از زندگی ِ یخ زده ام شرم کنی!
ای "مرگ" تو یک واژه ی برعکس بشو
شاید دل ِ این غروب را "گرم" کنی
فرشید افکاری
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودها
زیبا قلم زدید