چهارشنبه ۵ دی
ایدز شعری از سعید مطوری
از دفتر شورعشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۵ ۰۷:۰۸ شماره ثبت ۵۳۳۷۵
بازدید : ۷۰۱ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب سعید مطوری
|
گفتی مردابم ولی ،نیلوفر دارم
شب رو در راهم ولی ، آخر سحر دارم
گفتم، بی یارم ،دلم غمگینِ می لرزه
گفتی خیلی خونه ات سرده، خبر دارم
گفتم ، می ترسم، شبا ، از ترسِ یک کابوس
گوری بی مردهِ شبا من در نظر دارم
خودم میرم بی نفس در گور، چه می ترسم
دستت خنجر، رو به من از آن هذر دارم
گورم در سرما تنم رو سخت اسیرکرده
گفتی من راهی عزیزم بی خطر دارم
گفتم بیهوده خطر کردن نمیدونم
گفتی در تب، یک لب شیرین شکر دارم
لب ها در لب ها ،گره خورده تنم با تو
گفتم احساسم، که بی پروا شرر دارم
آغوشت برده منو تا اوج یک فریاد
دیگر در جسمم غریبی پر ضرر دارم
آخر اون کامت به شهدش ایدز آغشته
گفتی با خنده ،که مجنونی دگر دارم
رفتی، در آخر شبو روزم چه سخت میشه
دیگه می سوزم چه عمری بی ثمر دارم
سعیدمطوری/مهرگان
|
نقدها و نظرات
|
درود بر دوست عزیز قدمهایت گلباران | |
|
درود بر مهربان بانو. حضورتان زیبا و شعرتان زیباتر است . محبت دری است که به سوی دوستی گشوده می شود و دوستی در : بستری پاک وفاداری می آفریند. | |
|
درود بر شما مهرتان پایدار و ممنونم از حضور زیبایتان | |
|
درود بر جناب زارع ممنونم از حضور خوبتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود