من اینجا، زمستان و برف و سپیدیِ یادت
کجایی؟ الهی شوم من فدایت ، فدایت
من اینجا سپیدیِ برفُ دلِ بی قرارم
فدایِ نگاه و وفا و جفا و صفایت
من اینجا نگاهم به برف و دل پراز حرف واما
سکوتم، سکوتی غریبانه از یاد و نامت
من اینجا مگر با دلِ غمزده می توانم
نباشم به یاد تو و گریه و خنده هایت
من اینجا زتنهایی و غربتِ دل ننالم
چرا؟ دل خوشم بر تو وعهد ومهرو وفایت
من اینجا اسیر جفایِ زمستانِ سردم
رهایم نکن نازنینا، نکردم رهایت
من اینجا به امید دیدار،چون سپیدیِ برفم
دل و جان و هستی و ایمان بدادم به راهت
من اینجا چو برفِ زمستانی م، پر زامید
شود هاتف غیب رساند به گوشم صدایت؟
من اینجا رهایم ، چو برف از دلِ آسمانها
چه خوش بود گر می فتادم به زیر دو پایت
من اینجا پریشان دل و چشم بر راه
صبورم ، صبورِاز غم و درد انتظارت
من اینجا همه هستی م را فدای تو کردم
فقط یک نفس مانده از من ، و آن هم برایت
من اینجا رها و فراموش گشتم ازفراق ت
کجایی؟ الهی شوم من فدایت ، فدایت
علی جوانمرد...نهم بهمن 95
غمگین و زیباست