شنبه ۱۲ خرداد
|
|
سومه زمانسی دیی نامردلیه زمانسیدی
سونین اوریین یاندیریبلار نامرده بیلع جان دییبلر
|
|
|
|
|
مــــــــــــــــــــــرا
غرق خواهی کرد
درژرفای تارو پود دریای
بیکران دید گا نت.
باید چگونه جان
|
|
|
|
|
گل همچون دگر خلقت جبهه ای از جمال خداوند است
|
|
|
|
|
چقدر دوری تو از من
از غم دوریت
این شب ها
تنها
زره زره میمیرم
|
|
|
|
|
طراز حكمت حق رستگـاري است
كه آدم زآن برون از زشتكاري است
در آخـر لاشـه پ
|
|
|
|
|
موهای تو را باد چو آشفته نماید
|
|
|
|
|
مادرم زائید و من با درد دنیا آمدم
|
|
|
|
|
پیرو مرداب و غرق چاله ی شنها نباش
قطره هستی؟ باش! اما کمتر از دریا نباش
|
|
|
|
|
دريام تويی ماهیِ شبرنگ منم
|
|
|
|
|
به سوگواریِ صدایِ سکوتِ
دشت شقایق های سرخ می نشینم
این روزها...
|
|
|
|
|
"اگر آن ترک شیرازی، بدست آرد دل ما را"
خوشا بر ناز شصت او، بدست آورده دنیا را
به زعم رند تبریزی، "
|
|
|
|
|
وقتی که سایه های دلهره
به روی پاهایش
پا به پا شد ،
سایه ی شب به روی دیوار
تا به تا شد
|
|
|
|
|
دریغا سرزمینم بی امان خون اشک می ریزد
غریبانه درونش همچو مادر درد می ریسد
|
|
|
|
|
( امشب ماه را به بالینم بیاورید.....!)
|
|
|
|
|
لب ها از سخن فروبسته اند،
چشم ها از پلک زدن باز ایستاده اند،
گوش ها از بیهودگی پر شده اند،
|
|
|
|
|
ما زخمي دشنه هاي
نامردان ِ مرديم
|
|
|
|
|
قسمتــم از دوستان و دشمنان چاه است؛ چاه!
نیمهای از رستمم، یک نیم دیگــــــر بیـــژنم
|
|
|
|
|
بدشانـستـریـن آدم دنـیا هـستـم
|
|
|
|
|
رویا تر از رویایی و دریا تر از دریایی
پر شده ام ز مهرت، آسمانی تر از آسمانی
|
|
|
|
|
ای نا رفیق بی وفا،،، یادت فراموش
|
|
|
|
|
در بند توام ای همه خوبی و همه ناز
بانام تو و عشق تو روزم شود آغاز
|
|
|
|
|
کیستم؟ گم شده ای درمِه رؤیای سحرگاهانم...
|
|
|
|
|
آمدنت خوابیست شیرین
تو در کنار منی
و از این منِ افسرده خبری نیست
قدم زنان به کافه دلبر میرویم
ب
|
|
|
|
|
به نام خدایی که نزدیکتر از نزدیک است
به نقطه ای رسیدم که کاغذ هم از من فراری شده
گویی تحمل این ح
|
|
|
|
|
همه جا آسمان همین رنگ است
|
|
|
|
|
روایت منظوم تاریخ ایران در بحرمتقارب. سلسله صفاریان قرن سوم و وچهارم هجری
|
|
|
|
|
بی تو بازم شعرم به بَر می نشیند
شاید حتی پر بار تر
شایدم خوش طعم تر
|
|
|
|
|
جادو نمیکند فانوس
در حفره های خالی شب،
چرا که این شبِ کور
ترسیمی ندارد از پوست متلاشی؛
|
|
|
|
|
جهان را شاید ساعت آونگی لازم بود...
|
|
|
|
|
رنگین کمانِ شهر در خواب است. باران نمیبارد و گرداب است
|
|
|
|
|
در در دل یاقوت زرند است...
|
|
|
|
|
یارب هدایتش کن ، عقل و عقیده ی من
تا در میان این سر ، باشد مریده ی
|
|
|
|
|
چند بگویم سخن در دل این انجمن
|
|
|
|
|
در ميان آب هاي راكد مرداب ها می توان
مى توان امواج نورى ديد از مهتاب ها
مى شود از ازدحام ش
|
|
|
|
|
دست کش از قیل و قالش، دل از این دنیا بدار
کی تواند، فهم این معنی بجز پرهیزگار
عیش و نوش و لذّت د
|
|
|
|
|
کاغذی بودی و هر کس روی تو چیزی نوشت
زندگی بی ترس دوزخ روز دیگر در تمنای بهشت
|
|
|
|
|
برای رسیدن به تو،،،
راهِ میانبر را انتخاب کردم!
اما،،،
طولانیترین میانبر جهان بود!
لیلا_
|
|
|
|
|
سالهائی درازست،
شعرهایم میبارند...
***
موهایم سپید شدهاند.!
|
|
|
|
|
باز فریاد زدم حال پریشانم را
|
|
|
|
|
شر شر شبنم بریزد روی بالینم هنوز
در هوای دلپذیر زلف مشکینم هنوز
|
|
|
|
|
سالهای سال دخترکی،
در آرزوی شاهزادهای
سوار بر اسب سپید بود.
آه!
|
|
|
|
|
یار اگر زلف پریشان به سر شانه کند
|
|
|
|
|
زخم عشقِ بی محابا کمتر از شمشیر نیست...
|
|
|
|
|
دلتنگی های حضرت علی علیه السلام
|
|
|
|
|
ازانتظاری که سالهاست ادامه دارد...
|
|
|
|
|
هر که می میرد هزاران بار تحسین می شود
|
|
|
|
|
چه دردی مانده در این شهر
چه داغی بین مردم
غریبانه که از آن درد می نالند
|
|
|
|
|
ای عاشقِ دلداده یِ آزاده یِ سرمست
|
|
|
|
|
اسرار آتش 🔥 دل رازنهفته ماند
رازی که گشت حاصل زاولین دیدار
نوردوچشم میان آتش فزون به پاگرد
|
|
|
|
|
کاش می شد فکر هایم را....
|
|
|
|
|
هنوز او کودک بود
ولی نانآورِ خانه شده بود
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۶۹ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |