تو ای مسینان(1)
ای کویر
با من بگو
این عزت و شرف را
با آن تبار نیکنامان
و عزت مستمندان
چگونه در دل خود
و سینه ی اعصار
محفوظ داشته ای
ای ستمکش دوران
تو ظلم ها دیدی
رنج ها بر تو روا داشتند
پیکرت را شمع آجین کردند
بر سیمایت تاختند
شلاق ها بر اندامت نواختند
اما باز ایستادی
چگونه ؟
با کدام جوان
کدام عشیره
مگر نه این است
ایل و تبارت را
و مردان شیرافکنت را
آنان که نیرویشان
در قلم
برنده ترین سلاح
مانا شده بود
به تبعید فرستادند
تا شاید تو
و شمع سوزانت را
برای همیشه خاموش کنند
اما
آنان در جهل ابد الدهر مانده اند
و نمی دانند
تو تنها یک فرزند نداری
و فرزندانت
برای در آغوش گرفتنت
در هرجا
تبعید یا تفریح
ساکن یا در هجرت
شب و روز می شمارند
عشق
دوستی
مهرورزی
طریقتی است که در تو می بینند
همت
جهاد
ایثار
تثلیث باوری است که از تو آموخته اند
علم
ادب
آگاهی
سه دروازه ای که در نام تو دیده اند
و تو
ای نام پاک اهورایی
نشان عبادت
تبلور عبودیت
همچنان مهر پیشانی ات
قلبمان در تسخیر توست
و جانمان
چنان با تو پیوند دارد
که بودن را بی هیچ بهانه
فقط در نام تو می بینیم
ما اسماعیل تو هستیم
به قربانگاه آمده ایم
تا خود را به خنجر ابراهیم بسپاریم
ما را این بار
در پای سرو چمانت
قربانی کن
اندام نحیفمان را بسوزان
و خاکسترش را
بر دروازه تمدنت به باد بسپار
تا شاید باز
سوتکی گردد در دست کودکی دیگر
بخواند تنها برای تو
تو خود می دانی
ما را هزار بار کشته اند
قربانی ات شدیم
اما هرگز نمرده ایم
موجیم در آسودگی عدم
تو خود بهترین گواهی
در هزاره ی تاریخ
در زمانه ی هجوم جلادان
در تاخت و تاز و تاراج سفاکان
مردانه ایستادیم
مرگ هراسید
ولی ما نترسیدیم
چون او پایان ما نیست
هر بار مردیم
دوباره شکوفه زدیم
روییدیم از خاک
ریشه زدیم در آن
سند گلهایی شدیم در شوره زارهایت
چون ما
مردمانی هستیم از یک تبار
از یک قوم و ریشه
قبیله امان عشق
قبله گاهمان کویر
سفره هایمان در انتظار میهمان
نانمان از رزق حلال
و بازوی مردان
در صورت گُر گرفته مادر برشته می شود
دلخوشیمان به تکه ای نمد برای آسودن
بی هیچ دلواپسی
غنودمان بی هیچ شک
آسوده چون غم فردا نداریم
می دانیم
تو روزی رسان امروزی
تشنه نمی مانیم
در قنوتمان هرگز
تسبیح مال نمی کنیم
سجودمان در انتقام باطل نمی شود
دلهامان پاک
ایمانمان لبریز اعتماد
تنها برای تو می خوانیم
و برای تو می سراییم
چون همه شاعریم
سرودهایمان پژواک ایستادگی است
مقاوم
اما جاری هستیم
همچون قناتی که تا باغستان راهی است
و بیدهای مجنونی که خرامان
سر برشانه ی هم نهاده
همراه با نسیمی دل انگیز
تا کوچه باغ
و دل صحرا
یا ابتدای کویر
به مشایعت آب می روند
بازهم، ما
ترانه می سراییم
و تنها برای تو می خوانیم
غرورمان نیز با نام توست
(1) مسینان...مزینان مزدینان عناوینی هستند که ریشه در عهد اهورا پرستی و آیین زرتشت دارد و تاریخ این روستای کویری با هزاران سال قبل از اسلام بر می گردد...
مقاوم
اما جاری هستیم
همچون قناتی که تا باغستان راهی است
و بیدهای مجنونی که خرامان
سر برشانه ی هم نهاده
همراه با نسیمی دل انگیز
تا کوچه باغ
و دل صحرا
یا ابتدای کویر
به مشایعت آب می روند
بازهم، ما
ترانه می سراییم
و تنها برای تو می خوانیم
غرورمان نیز با نام توست
درودبرشما شعرزیباومتفاوتی خواندم