يکشنبه ۳ تير
|
|
وقتی نگاهَت میکُنم ، غَـرقِ جهـانَت میشَـــوَم
در این مسیرِ بـــی عُبور ، من نَردِبانَت میشَـوَ
|
|
|
|
|
در غوره شرابی نیست
هر خوشه که ... نامی نیست
|
|
|
|
|
آیینه ها تمامی شب را گریستند
مانند آب و آتش و دریا گریستند
صبحی نیامد و ظلمت نرفت و ماند
ماه و س
|
|
|
|
|
محض عشق
بیا که بی تو به چشمم همیشه نم دارم
تو را به خانه ی قلب شکسته کم دارم
تمام غصه ی این
|
|
|
|
|
منم همان چکاوکی نشسته زیر آفتاب نه ردی از امید روشن و در انتظار ماهتاب
|
|
|
|
|
من نفهمیدم عشق را یعنی بندگی کردن
لابد به سبک شمس تبریزی زندگی کردن
|
|
|
|
|
آنقدر گریه بکردم که مرا خواب گرفت
چون جمال تو بدیدم دلم آرام گرفت
|
|
|
|
|
بمان و دردِ من اندک دوا کن
سپس راهَت زِ راه من سوا کن
بگفتم عاشقت گشتم چه آرام
بگفتی گر شوی عاشق
|
|
|
|
|
کبوتر پاپَری ، پرسید از کفترِ چاهی
|
|
|
|
|
مرا آورده در بازار خود عطار امروزی
برای درک این مطلب ، شَوَم عطار دلسوز
|
|
|
|
|
با تو خاطرات را گم میکنم
اولین صبحی که دیدمت را به خاطر دارم و آخرین بار را
اما کجا عاشقت شدم را
|
|
|
|
|
پاییز
زوزه های باد می زند مرا صدا
گویا آمده فصل پاییز ز را
کوله باری پر از میوه ه
|
|
|
|
|
بركت ازخانه هايمان كم شد
عشقِ ناب از دوستي ها رفت
زلزله سيل و خشكي و قحطي
عايد اشرف خلايق گ
|
|
|
|
|
سال ها در پَسِ این پنجره ها در حسرت
پشت این پنجره با من نشدی هم صحبت
|
|
|
|
|
گر تو دل با منی، دل فدای کوی تو
|
|
|
|
|
تنها ونا امید
از خود می گریزم
در تو غرق می شوم
تا ذره ذره بتو نزدیک تر شوم
|
|
|
|
|
تا خیال هایمان است .. ترسی از افتادن ، از دره چشمان، مردمان ..نیست.
|
|
|
|
|
نروی ، کاش که دروازهِ این شهر خراب
سد معبر بشود یا چمدان گیر کند
|
|
|
|
|
میخواهم خاموش شوم از غم...
|
|
|
|
|
آهِ عشق از سوی ما کتمان ندارد ای عزیز
عاشق آنست که در عام بنالد از عشق
سعیده تفضّلــے نیک
بار
|
|
|
|
|
سایه بانم عشق، اما، کوله بارم پر ز غم
می روم مانند مفقودالاثرها می شوم
|
|
|
|
|
من از هر قید و بی بندی رهایم
به کار خویش و دنیا آشنایم
|
|
|
|
|
سودای تو افسانه ، فرهادی چو من را ساخت .
قلبم همه دنیا را ، در بازی عشقت باخت .
|
|
|
|
|
خورشیـد بـتاب و خانه را روشـن کـن
ای پـنـجـره از پـگاه صـبـح دیـدن کـن
|
|
|
|
|
بعد تو هیچ درختی به جوانه نرسبد
|
|
|
|
|
خسته ام از درد و درمانی که نیست
از شب و از ماه تابانی که نیست
خسته ام از انتظار بی ثمر
از هوای سر
|
|
|
|
|
فاصله ها کوتاه شده اند
از دل سخت ترین واژه ها
با خود می گریم
|
|
|
|
|
مثل سربازی غریب در میان انفجار
|
|
|
|
|
گیسوانت را پریشان کرده و اعجاز کن
|
|
|
|
|
تقدیم به بهترین آقای عالم...
|
|
|
|
|
بر پریشان خاطریِ ما پریشانی مگیر
|
|
|
|
|
درمیان اینهمه گُل
درمیان اینهمه ،
گُلِ قَرَنفُل
|
|
|
|
|
فردیس شهر اباد من بر روی اریکه تنهایی
|
|
|
|
|
خـدا ، دانـا تويـي بر هـر زبانـي
سخن واضح بگويـد يـا نـهانـي
سـخ
|
|
|
|
|
بی تخلص کِی دهد تغییر این افعال را؟
|
|
|
|
|
خوابِ بهشت
یک شبی آمد به خوابِ من بهشت
لحظه ای خوش را رقم زد سرنوش
|
|
|
|
|
شب چه سرد است و طولانی، وقتی تمام فانوس هایم را گم کرده ام و در قاموس تنهایی ام جا مانده ام...
|
|
|
|
|
ساده بودیم نقدش به نسیه دادیم رفت
|
|
|
|
|
میخواهم خاموش شوم از غم..
|
|
|
|
|
طوفان زدو و این بار دلم بی تو که لرزید
چشمان تو در خاطر من میدرخشید
|
|
|
|
|
لحظهی تشییع نامت
در حنجره
عشق
روی لبانم
سیاهپوش شد
چامک
میترا_رحمتی(قاصدک)
|
|
|
|
|
چه دلتنگم
چه آرام میگریسم...
|
|
|
|
|
باز دردی در دلم بالا گرفته...
|
|
|
|
|
دلم به یک باره بهانه ی پاییز را می گیرد.
|
|
|
|
|
درددل هایت نکن درنزد یاران بازگو
ااهن- ودیواربهتررازداری می کنند
|
|
|
|
|
به یاد استاد محمدرضا شجریان و به مناسبت نخستین سال عروج آسمانی اش
وه بلندآوازه مردی ، مرگ را حیرت
|
|
|
|
|
بر اسب مراد خود اگر یکه سوارید
|
|
|
|
|
به دور از غیبت و تهمت تو ای ایران من ...
|
|
|
|
|
آیا به انقراض یوزهای ایرانی،
--اندیشیدهای؟!.
|
|
|
|
|
ﻣﺎﺩﯾﺎﻥِ ﻣﺮﮒﯾﻮﺭﺗﻤﻪ ﻣﯽﺭﻭﺩ
ﺩﺭ ﻣﻼﺀﻋﺎﻡ.
|
|
|
|
|
خون می چکد ز سینه ولی جای پای اوست
|
|
|
|
|
تا واژه های خاکستری موسیقی دلتنگی را
|
|
|
|
|
رنج و غم این دنیا بر وسعت عالم شد
چون ماهیِ غم گشتیم در حسرت ساحل ها
|
|
|
|
|
پاییزآوردی چه سوغاتی برایم!
|
|
|
|
|
حسّ هراس از گم شدن ، بازیچهٔ مردم شدن
درکنج غفلت سوختن ، شولای حسرت دوختن
آهنگِ سازِ بی کسی ،
|
|
|
|
|
ای که صدایت هنوز همدم شبهای ما
شوق نوایت شده سرخی صهبای ما
سیر بگریم زتو دم نزم روز و شب
چون که
|
|
|
|
|
آغوش سردی دارد این خاک.....
|
|
|
|
|
افکار ،نا مشخص و موهوم در سرم می چرخند
و چون تیغه های آسیاب، کاسه سرم را بی وقفه می خراشند
سرم سن
|
|
|
|
|
متن عاشورایی _ امام حسین (ع)
|
|
|
|
|
چون نگین
(به مناسبت ماه مهر و پاسداشت مقام معلم)
****
وقت آن است که ز جان یادش کنیم
او که جانان
|
|
|
|
|
بَزم را نازنین این آن من نبینم کس
|
|
|
|
|
چگونه یاوَر و یاری به شوق می گیری
تویی که در اثرت لق لقِ زبان افتاد
|
|
|
|
|
تا که شکوفه می زند لطف تو در برابرم
نغمه جوانه می زند بلبل عشق می خرم
|
|
|
|
|
طوفان قید و بند
گر بِشکنی طوفانِ غیر از روحِ طوفانیِ خویش
همدم شوی، همره شوی، با یارِ پنهانیِ خو
|
|
|
مجموع ۱۲۴۹۳۸ پست فعال در ۱۵۶۲ صفحه |