شنبه ۲۹ دی
اشعار دفتر شعرِ اشک ها و لبخندها شاعر سعید دهقان مروست
|
|
آیینه ها تمامی شب را گریستند
مانند آب و آتش و دریا گریستند
صبحی نیامد و ظلمت نرفت و ماند
ماه و س
|
|
|
|
|
کسی نبود که جویای حال ما باشد؟
رفیق و همدل و با عشق آشنا باشد
کسی نبود به لبخند و مژدهٔ امید؟
حری
|
|
|
|
|
حواسم هست باید مهربان باشم
غزلخوان سکوت عاشقان باشم
|
|
|
|
|
از دل مردابیت بیرون بیا، دریا بشو
دل به دریاها بزن امواج بی پروا بشو
تا به کی پابند و دربند شب بی
|
|
|
|
|
خسرو آواز ایران رفت، اما ماندگار
مثل ابر و آسمان مثل بهاران در بهار
مردی اهل عاشقی، عشق و هنرمندی
|
|
|
|
|
مواظب باش ای آقا که بانو را نرنجانی
گیاه و ساقهٔ احساس نازش را نخشکانی
دلش را غرق شادی کن، نگاهش ر
|
|
|
|
|
رفته اند از تخم خود مرغان شهر و روستا
بس که می خوانند اخبار گرانی های ما
زین سبب هر شانه گشته بیش
|
|
|
|
|
هوایت را، صدایت را، دلت را می شناسم
تو را ای غرق رویا و تمنا می شناسم
عبورت از میان کوچه های پر در
|
|
|