يکشنبه ۴ آذر
اشرف خلايق شعری از رضا شُکری
از دفتر اشعار نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۰:۵۵ شماره ثبت ۱۰۳۶۸۹
بازدید : ۱۴۳ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب رضا شُکری
|
اشرف خلايق!
ميتوان بد بود يا هر دم
سنگ دل، بي عاطفه ،مغرور
بي وفا، صد رنگ، بي احساس
پست و از ديدِ همه منفور
ميتوان پرواز را بگرفت
در قفس محبوس كرد آن را
ميتوان رنگ محبت خواند
رنگ تاريكي ، سياهي را
ميتوان با دشمني رقصيد
مي توان با دوستي جنگيد
بستر عشقي مهيا كرد
با رياكاري در آن غلطيد
مي توان در باغ همسايه
آب را بر ياسمن ها بست
راز پنهانِ اقاقي را
تركِ بادِ دشمني ها بست
ميتوان در دشت ادهان كاشت
بذر نفرت را عداوت را
با نگاهي دل ربود آنگه
با كلامي خرد كرد آن را
گردن سگ را طنابي بست
از صداي زجه اش خنديد
هر درخت و بوته و گل را
با تبر انداخت يا برّيد
ليك دنيايي كه مي بيني
صاحبي دارد، خدايي هست
قهر و جبرش گر بگيرد باز
بر كسي راه فراري هست؟
بركت ازخانه هايمان كم شد
عشقِ ناب از دوستي ها رفت
زلزله سيل و خشكي و قحطي
عايد اشرف خلايق گشت!
خوانده اي سرنوشت قوم ثمود؟
يا خداوند آنچه بر لوط نمود؟
كل گيتي محو گردد اگر
سر بتابد به امري كه فرمود
محمدرضاشكري
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنوشته زیبایی است
جسارتا قوافی؟