يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ دلنوشته های من شاعر سیدثاراله موسوی کاریزماتیک
|
|
انگار هر روز خدا، غم را به قلبم داده ای
اما به ظاهر عاشق و، دیوانه و دلداده ای
باشد قبولش میکنم، ا
|
|
|
|
|
من آرزوهایم همه، با دردهایم خوار شد
این سینه از این دردهایم، عاقبت بیمار شد
می آید اشکی، میچکد،بر
|
|
|
|
|
گروهی از خران را بار دادند
به خر ها 400 دینار دادند
بُنِ یُنجه خریدن پخش کردند
خران را در دَهَک ه
|
|
|
|
|
در گوشه ای از این اتاقِ سرد وُ بی احساس
سیگار و این فندک شده تسکینِ احساسم
در این جهنم درّه ی ،«ب
|
|
|
|
|
مات و مبهوتم از این اَلفاظ ها
دلخورم از این صداقت باز ها
هیچ مسئولی ندارد ترس از
روزِ رستاخیزِ «ح
|
|
|
|
|
روزی به خری اضافه باری بَستند
او را زِ میانِ گلّه، گاری بَستند
زینَش خَزی از شترْ،وَ بر پوزه ی او
|
|
|
|
|
من واسه داشتنت،رویامو گُل زدم
من پشتِ این پِلکا، به درد زُل زدم
حکم و تودل کردی،قِسمَتِ هم بودی
|
|
|
|
|
شدم یه آدمِ برفی،یه با احساسِ دیونه
یکی که واسه خوشحالیت،خودش اسیرِ زندونه
منه برفی رو بیش از حد،ب
|
|
|
|
|
تو خلوَتِ آغوشِ من، جای تو خیلی خالیه
انگار نبودنت الان،دلیلِ این بَد حالیه
قَدِّ تو هیشکی با دلم،
|
|
|
|
|
دختری بود که از غصه و ازبیماری
هیچ کس را نشداز اوکه بپرسد حالی
عاشقی داشت که از غصه به خود میپیچید
|
|
|
|
|
خسته ام یار ببین،غم زده وُ تنهایم
من به عشقِ تو اَسیرِ غمِ این دُنیایَم
شده ام خانه نشین،خوابِ
|
|
|
|
|
گِره افتاده به قلبـــم ، سَرِ حسّی گُذَری
من تو را خـواستم اما ، تو زِ ما بیخَبَری
یا ندارد دل
|
|
|
|
|
هیچکس تنهایــی اَم را حس نکرد
ترسهــای واحــی اَم را حس نکرد
هیچکــس حتـــی برای لحظـه ای
در
|
|
|
|
|
تباهْ شُدْ تمامِ منْ،به جُرمِ زَخمِ یارْها
من آن نَهُفته در غَمَمْ،در عُمقِ این بَهارها
تُو ر
|
|
|
|
|
پا پَس کشیدی از دلم،ای همنشینِ قصه هام
کاشکی میشُد یه ثانیه،تو هم بگی باهات میام
تو بَستی چشمات و
|
|
|
|
|
کاش بودی که بدونِ تو پُر از غم شده ام
بی تو انگارْ که متروکــه وُ مُبهم شده ام
نیستی،سخت شده بی ت
|
|
|
|
|
من آمده ام تا که قَــرارت باشم
دلباخته ام ، که در کنارت باشـم
من صد قَدَم آمدم،تُو یک پا
|
|
|
|
|
وقتی نگاهَت میکُنم ، غَـرقِ جهـانَت میشَـــوَم
در این مسیرِ بـــی عُبور ، من نَردِبانَت میشَـوَ
|
|
|
|
|
به جونِ تُو،به مَرگِ مَنْ ، قَسَم به عشقِ بِینِمونْ
هیچ جایی پِیدا نِمیشـه ، دُو تّا دیوونه عِینِ
|
|
|
|
|
اُفتادی اَزْ چِشامْ وَلی ، قَلبَمْ هَنوزَمْ با تُواِ تُو فِکْ کُنْ اینْ سادِگیامْ ، یه نُقطه ضَعف و
|
|
|
|
|
مَمنونْ که هَمیشـه اِعتِبارَمْ بودی
خوشحالَم اَز اینکه تُو نِگـارَم بودی
با شوقْ به مرگْ هدی
|
|
|
|
|
مَشروبْ نِمیخورَدْ وَلی با ذاتَشْ
بَرْ باطن وُ ذاتِ ما تَسَلُّطْ دارَدْ
گویی که میانِ حَرفْهایَ
|
|
|
|
|
تَرسْ باشَدْ خواب وُ بیداری ، چه فَرقی میکُنَدْ
خانه با سِلولِ زندانی ، چه فَرقی میکُنَدْ
اِنتص
|
|
|
|
|
کاشْ ما هَم مثلِ بابا ، یِکْ قِرانی داشتیم
سَختْ بودْ اَمّا خُدایی ، لُقمه نانی داشتیم
آن زَمانْ
|
|
|
|
|
ما دَهانْ بَستیم وُ دَندانْ شوقِ نانــــی میکُنَـــدْ
سُفره خالی هَســــت وُ بابا بَدْ دَهــــان
|
|
|
|
|
من به قربانِ تو وُ خنده هایت پدرم
بخدا محتاجم ،به دعایتْ پدرم
پدرم عَرشِ بهشت ، لایقِ نام تو نیست
|
|
|
|
|
وقتی دلِ دیگری نگارت کردی
انگار به بودنم اهانت کردی
سمت دل من نیا که نفرین شده ای
وقتی که به باور
|
|
|
|
|
هر روز چرا میان دلْ غم داری؟
انگار مـــرا کنار خود کم داری
لبخند بزن که هست تقدیم به تو
آغوش منو
|
|
|
|
|
در مراسمهای ایمانی ز پیشان میشوند
گرگهایی که میان خلق پنهان میشوند
هفت سالی کودک وُ،یک عمر را جان
|
|
|
|
|
بوی تو،لباس من،عجب غوغایی
تسکین منی،دراین غموُ تنهایی
سوگند به نام و قلب پاکَت بانو
تو مالکِ قلب
|
|
|
|
|
با دست خودم همیشه آبت دادم
ساقی شدم و جام شرابت دادم
وقتیکه سوال عشق بر تن کردی
با جان و دلم تو ر
|
|
|
|
|
همه گفتند:تو را از دل و جان دور کنم
که تودرطالع من رد شده وُ نحس هستی
من از آنجا به تو دلباخته شد
|
|
|
|
|
جهان بی تو برایم درد دارد
دو چشمانم نگاهی سرد دارد
به آتش میکشاند این جهان را
غمی که در دلش یک مر
|
|
|
|
|
بوی خیانت میدهی،انگارگاهی چاره نیست
شمعی که روشن کرده ای،در شأن این پروانه نیست
قول و قرارت خواب
|
|
|
|
|
هر روز دلخوشم،انگار دارَمَت
درگیرِ من بمان،که به یادآرَمَت
رفتی وُ چشم من،مات مسیر توُست
حالا که
|
|
|
|
|
ای تمام نفسم،باتو هویدا شده ام
من میان دل و احساس توپیدا شده ام
تو بمانی و اگر ثانیه ای مکث کنی
|
|
|
|
|
من نگاهش کردم اما، چشمهایش بسته بود
ساکت و آرام، انگار از جهانش خسته بود
دختری با صورتی پاک و ،دلی
|
|
|
|
|
به خودت افتخار کن...
تو عاشقانه ترین خیالِ،،،
تنهاترین مَردِ تاریخی...
دلنوشته از:سیدثاراله موس
|
|
|
|
|
ای که هستی همه ام،جام گوارا نوشت
قلب من قصر تو وُ،خانه ی من آغوشت
تو همانی که به پای دل من سوخته
|
|
|
|
|
آسمانی میشود دنیای من با بودنت
در کنار هم به اوج آسمانها میرویم
دست من در دست تو،یک شیطنت یک جاده
|
|
|
|
|
من تو را میخواهمت،اما نه با اجبار ها
جان من دوری کن از این خانه و این یار ها
میزند آهنگ غمناکی دما
|
|
|
|
|
خوشحــالمْ اَزْ نَبودَنِتْ ، تُو عاشِقَــمْ نَبـــودی
بِهِمْ میگُفتــی عِشقِ مَنْ ، تُو خِیلی ساد
|
|
|
|
|
ببین خزان شدم،بهار کن مرا
پیاده ام بیا،ســــوار کن مرا
غم چه میخوری،دراین جهان پست
تمام من ز تو،
|
|
|
|
|
سوزن و نخ از تو و لب دوختن از من
عشق ز چشمان تو آموختــــن از من
هر چه شود باش فقط یک قدم از تو
پ
|
|
|