جمعه ۴ خرداد
|
|
دل من خانه خامی ست خراب
لب من تشنه جامی ست شراب
|
|
|
|
|
جمع کن دیگر از این خانه برو
فکر برگشتن نکن تا زنده ای
هر چه بردی را حلالت میکنم
چونکه میدانم تو ه
|
|
|
|
|
بیا که بی تو دلم تنگ تنگه
بیا که این دل دایم به جنگه
بی تو این زندگی معنا نداره
|
|
|
|
|
ای صوفی ...صبور باش ...این باد ، یاد گرفته است
|
|
|
|
|
باز افتاده به جانم هوس یار امشب
|
|
|
|
|
صد شکر که رفتی و دلم بند دلت نیست...
|
|
|
|
|
یک ماهی مرده به کار من نمی آید
باید خوراک لاشخورها باشد این ماهی
|
|
|
|
|
گنبد دوار آسمان موازیِ حرم توست.
و اقیانوسِ چشم هایت را
کهکشان ها انعکاس می دادند
نام تو که ت
|
|
|
|
|
بی هیچ اِبایی سرِ عشق دعوا کردی
تو،آنجا که دلم نخواست ماوا کردی
|
|
|
|
|
صبحدم دُردانه ای میگفت...
هجرتِ خاکستر از خاک است...
چشم را ناگه گشودم من...
بوی رفتن در فضایِ خ
|
|
|
|
|
فرشتگانِ خدا،
یکی را گم کردهاند...
|
|
|
|
|
یک جهان از طاقتم مبهوت ماند
باز هم فریاد من مسکوت ماند
حزن باران از بهاران سهم من
تا زمستان سرخ
|
|
|
|
|
چشم تو یک غزل ناب ولی ...
|
|
|
|
|
تو از بهشت اومدی و
یه معجزه یه آیتی ...
|
|
|
|
|
غزل برای تو گفتن بهانه می خواهد
سکوت سرد خیالم ترانه می خواهد
|
|
|
|
|
در روزگارم ابر باران خیز میخواهی
|
|
|
|
|
به نام نامی ربِّ جليل و حَىّ و وَدود
خداى جَلَّ جلالَه, وَ شَأنُهُ ُ مَحمود
|
|
|
|
|
انتقاد نمی کنم جناب شهردار
|
|
|
|
|
من پر از دلهرهام
مثل اسپند به آغوشِ.......
|
|
|
|
|
سیر کی باشم همیشه تشنه ی روی تو ام
بَه چه سیلابی ست در عطشانیِ اذکارِ ما
|
|
|
|
|
بخدا آتیش می گیرم که تو بی سرپناهی
غم دل به من بگفتی
|
|
|
|
|
🌸خدیجه مادر ما هست، شکرا
🌸فدای مادرم هستم، شکرا
🌸دلم پر عشق و امید است زین کار
🌸خدایا ش
|
|
|
|
|
دگر آن شب که تمامش مُرده
روز بِشو نیست
دگر بهر یک رهایی ز جهنمی ،
به جهنمِ دگر
جز تپانچه ای ،
|
|
|
|
|
مُنعم و درويش و شاه ،ماتـند1 از تيغ علي(ع)
تيغ كس در راه دين ، نآمد به آن
|
|
|
|
|
مدتی افسرده حالم ، کاش مهمانی بگیرم
|
|
|
|
|
دریای غم
******
دریایی ز غم نشسته در سینه من
درهم شکند همی زغم چهره من
شاید که ز موج آن است،این
|
|
|
|
|
نمیگی بم اما دوسم نداری تو
|
|
|
|
|
سرد نشو خاک ز طُره جان من
لا لا بخواب گسستهِ گُل گلزار من
|
|
|
|
|
رود پر غرور
گذشت روزی رودی بر درختی
بکبر گفتا چرا بی برگ و زردی
بگفتا با تمسخر ز
|
|
|
|
|
دل ناگهان می ایستاد
با نگاهی آتشین ، دل ناگهان می ایستاد
در ملاقاتش خوشی بود و زمان می ایستاد
|
|
|
|
|
حتی اگر
تنهاترین تنها شوم
|
|
|
|
|
صد غاز و لک لک و بَت از شهر ما پریدند
رفتند سمت گرما، جایی ورای پائیز
|
|
|
|
|
بی هنر زمانه
این بی هنر زمانه ی زاهد نما کجا ؟
وان بی وفا نگار سیه چشم ما کجا ؟
|
|
|
|
|
شهر عشق کبوتر های بی جان را بغل کرد
زخمی ترین شهری که انسان را بغل کرد
|
|
|
|
|
من پدر را بیشتر از هرکسی آزار دادم
|
|
|
|
|
با یاد تو من شادم ، دیدار نمی خواهم .
من عاشقِ مسکینم ، دربار نمی خواهم .
|
|
|
|
|
گل که گلشن را مصفا کرده از زیباییش
بر سر موی بلند و تابدارش بهتر است
|
|
|
|
|
چون چشم نداشت چشم را میلی
وز چشم ، قدح شکست و شد سیلی
گفتیم که خوش به هر چه باد امّا
شد قصهٔ م
|
|
|
|
|
گذشته با خودش دارد نشانی
و هست یک رهنمای زندگانی
|
|
|
|
|
ما به آدما بخاطره قابل اعتماد بودنشون اعتماد نمی کنیم ...
|
|
|
|
|
زیبا و با وقار در آغوشِ من شدی
یک دستهگل که در بغلش باغبان گرفت!
|
|
|
|
|
و تو بزرگترین مفهوم حجاب زن ها و زمان ها در بالا ترین نقطه آسمان شهر های دود آلودی
|
|
|
|
|
داد غم سردادن ونگارین یار را یادکردن وبی خودی وشیدایی وشکوه های جان سوز وجان گداز و خودخواهی وبد بخت
|
|
|
|
|
خمِ ابرو
ای به قربانِ خمِ ابرویِ تو
بَه ،چه تیری زیرِ آن پنهان شده!
|
|
|
|
|
امید
***
بغضی نهفته در گلو دارم من
دشتی ز سراب پیش رو دارم من
می سوزم و چون شمع خموشی گیرم
باز
|
|
|
|
|
ایران من ایران ای سرو. رعنا قد تو
|
|
|
|
|
بی وقفه، تا مسیر عبورت، دوید باد
بعد از گذشت هزاران شبانه روز
از راه دور.....
|
|
|
|
|
ساده نیست زندگی بیتومشکل هست
شهررا،آتش میزندچشمات ازبس خوشگل است
|
|
|
|
|
سر و روی و هیکلِ پُر از نظمت را ،
ای آدمیزاد !
پیکاسو طوری کشید ،
درهم آمیخته
|
|
|
|
|
الا اي مـرد نيكـوي نـكوكار
نـكوكاران نـمودنـد ، كار بسيـار
اگـر
|
|
|
|
|
گرچه چو پائیز پُر از زردی ام
لیک بدنبال شکوفایی ام
|
|
|
|
|
نورِ امیدی در دلم کز لطف دادار
برتیرگی ها فائق آیم در شبِ تار
|
|
|
|
|
من گمشده در گرد و غباری پی اویم حیران شده در حال و هوایش که بجویم
|
|
|
|
|
کفترِ جَلد توام جای دگر چیست مرا
|
|
|
|
|
آری آن روز که در باور من گل کردی
من تنها و غریب
بیشتر از عدد خاطرهها خندیدم
و یقین بود مرا با
|
|
|
|
|
بیا بنگر تو اینجا را
که گل در بوستان
بلبلان شاد وغزل خوان
در کنار گل چنان شور
وغوغایی کرده ا
|
|
|
|
|
این خصلت عشق است گاهی تلخ و گاهی گَس!
فرمانده ی عاشق همیشه اعتقادش اعتماد است!
|
|
|
|
|
شبی در خلوتم با دل نشسته راز میکردم
|
|
|
|
|
امشب کنارم گیسوانت را هویدا کن
|
|
|
|
|
عقربه ها حوصله ام کم شده
باز غروبم گسل بم شده
|
|
|
|
|
ناگهان دیر شد و زود مهیا شد و رفت
|
|
|
|
|
هر چقدر دوست داری
برگهای را خزان کن
من رنگین کمان را دوست ندارم!
|
|
|
|
|
شهریارا شهر زاد قصه خوابت کرده است
|
|
|
|
|
با خودم میگویم
که اگر زین شب تار جان بدر بردم باز
|
|
|
|
|
جامانده
یکی به پشت در این حصار جامانده
گلی به پنجه دستان خار جامانده
نگاه پنجره آوازه ای نمی خو
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۸۷ پست فعال در ۱۵۵۴ صفحه |