« فرمان الهي »
مُنعم و درويش و شاه ،ماتـند1 از تيغ علي(ع)
تيغ كس در راه دين ، نآمد به آن بُرندگي
تا كه بر مبناي فرمان الهي پـي بريم
مي شناسيم ، راحتي بـر ما نمود افزودگي
هر كه با دستور پيغمبر(ص) خدا را ياد كرد
بي تخلّف از خدا باشد ، بر آن بخشندگي
سنگ خارا گر به فرمان خدا شد ، مي توان
لعل و گوهر گردد و جويد از آن رخشندگي
تا به جولانس همين دنيا و آن شيطان شوم
آن بگرداند به راه خود ، همه گردندگي
حاصل هر كار دنيا ، جان من غم خوردنس
غم مخور جانا ،ندارد حاصل اين غم خوردگي
در همين ميدان دنيا ، گوي شيطاني مزن
گوي حق نَـبْود در اين دنيا ، نداري بُردگي2
دين حق دستت سپردن ،كن نگهداري از آن
كي خيانت مي توان كردن، بر آن بـسپردگي
گر پسر اجر پدر را ،در خودش كتمان3 كند
نا خلف باشـد ، ندارد رتبه ي فرزندگي
يا پدر مِـهر پسر را ، از دلش بيرون نمود
آن پسر ، از آن پدر حتماً كند دل كَندگي
بُرش تيغ سكندر ، جان من بـشنيده ايي
تيغ خود آلوده منما ، در ره آشفتگي
جنگ دار و سكندر ، بر تو دارند اين ندا
كِـبر و ناز و نخوتـي ، منماي از درندگي
طوطي طبع مـرا ، گـر كام شيرين تـر كنند
صحبتي شيرين تـر آرَد از شكر در پختگي
اي خدا ، رو در حريم قدس تو باشد دلم
رحمت الله ايـَت ،بـفرس بر اين دل بستگي
گركه نيكو نيستم،يارب به كارم چاره چيست
تا كه كارم نيك باشد ، در ره تو بندگي
من بيافتادم به دنيا و زِ دامش كي توان
خود رها سازم زِ دامش، من به اين افتادگي
جان من بر دين و آيينـَت ، مناز و فخر كن
ناز و فخرت، اينچنين دارد زِ حق دورندگي
جان من بر دين خود،يكرنگ ويكدل بسته باش
اينچنين دين دارد اميدي ، بر آن دلبستگي
هر كه بر اين دين و مذهب معتقد شد كي توان
در يك جا در خواب راحت،باشد اندر خفتگي
تا توانـي كار دنيا كردن و نا كردنش
تا تواني قطع كردن يا از آن دل كَندگي
شاعران از صحبت نيك سخندانان خوشند
خوش دلنـد از صحبت نيكو و با ارزندگي
لاف بافي يا گزافي4 مي زنم ، مـي بافمش
تا چه آيد بـر سرم ، يارب از اين بافندگي
٭٭٭
1- حيران– مغلوب 2- بُرد و باخت 3- پنهان كردن 4- بيهوده – بسيار
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
بزرگوار.
زیبا بود .
و آموزنده.
درود بر شما.