يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
شک به روزای خوش این زندگی...
|
|
|
|
|
آن که گیسویش فکنده از ازل تا به ابد
ماهرویی دلبرا باشدکه پاید از ازل تا به ابد
|
|
|
|
|
بختم نبود این سان نگون وانگه
دیگرگمان نمیکنم این غصه آهنگ سفرکند
یونس به بطن ماهی و موسی کنار نی
|
|
|
|
|
رفته رفته به صبح نزدیکیم
این حوالی خدا! فقط پیداست
یادمان هست می گفتی
در
|
|
|
|
|
ایکاش که امشب درِ هر میکده وا بود
بر کوی و گذر سجده ی مستانه روا بود...
|
|
|
|
|
لحظهی دیدار
روزنه
گونیهای سیمان
خشکسالی
|
|
|
|
|
این درد ، درد پژمردن یک شاخه ی گل نیست
|
|
|
|
|
عرش را با فرش یکسان کرده ای معشوقه جان
حوریان را سخت حیران کرده ای معشوقه جان
|
|
|
|
|
تشنه ی دیدار توام
مثل ماهی غلطان بر خاک
تا
|
|
|
|
|
این قصه حتماً جای خوبی آخرش دارد
"مردی که دستی لای موی دلبرش دارد"
روزی که خندیدی در آغوشم غم
|
|
|
|
|
گرتمنای محبت ز تو زیبا کردم
|
|
|
|
|
شبهای نخلستان دگر مهمان ندارد
حال یتیمانش سر و سامان ندارد
|
|
|
|
|
این علی عالمین کیمیای عشق او عالم گرفت
این علی آسمانی كفر بر ایمان خورشید لقا محفل گرفت
این علی
|
|
|
|
|
بعد تو عدل علی ، قصه و لالایی شد
چرخ انصاف نچرخید و دگرگون گردید
|
|
|
|
|
چشمان تو خورشید من است،،،
|
|
|
|
|
قدرت بده ایزد ؛ بتوان ، باز بیاید ..
( شادابی و آرامش و آزادی ایران )
|
|
|
|
|
درخموشی های من
فریادهاست..
|
|
|
|
|
دمی گرمی دمی سردی مزاجی دمدمی داری
|
|
|
|
|
صد بار مرا کُشتی ، یک بار عیادت کن
یک خاطره از من را،صدبار روایت کن
|
|
|
|
|
شبی قدرم بدان
احیا کن این جانِ ز تن افتاده را
|
|
|
|
|
بادبادکِ دلتنگی هستم،
که در گندمزار رها شده ست...
♥
آه؛
سخت منتظرِ برگشتنم!
|
|
|
|
|
شب صدای خلوت وتنهایی است
وسعتی بی منتها رویایی است
|
|
|
|
|
دانش آموزانِ راهِ اختلاس
سوی کالج از دبستان میرسند!
|
|
|
|
|
چنین گفت تهمینه روزی به من
|
|
|
|
|
روزی که تو بودی ابر و مه و خورشید
|
|
|
|
|
شاید به چشم من از اساطیر خلقتی
که این گونه می کنم سر دل دادنت قمار
|
|
|
|
|
خدا ، از درد اگر بیچاره مان کرد
چو آن ایوب (ع)، دردم را چنان کرد
همان د
|
|
|
|
|
شاهدین در مسجد
درعزای شاه دین
بس چه ها می کردند !
|
|
|
|
|
تو ای انسان چرا انسان نمایی........
|
|
|
|
|
چندوقتیست که دل شکسته و غمگینم
|
|
|
|
|
چشمان سیاه تو چه جادو که نکرد
تسخیر کدام برج و بارو که نکرد
|
|
|
|
|
عمر ما اینجا که تنها حاصلش بی حاصلیست...
|
|
|
|
|
بهار ، تابستان ...
پاییز ، زمستان ...
چقدر وسیع است در نگاه ما دنیا
دنیایی که سال به سال تک
|
|
|
|
|
تو…
هميشه در صحنه صحنه زندگيم حضور داري
|
|
|
|
|
در میکده ساقی بشکست جام دل ما
|
|
|
|
|
عقل فرمان دادنش بر قلب رنجور از چه روست ؟!
|
|
|
|
|
صدای ناسحی از سُور برخواست
که من عشقم علی دربان عشق است
|
|
|
|
|
چنان طردم که حتی شب
نمی آیم به خواب تو
یقین دارم که میدانی
ندارم بی تو فردایی
|
|
|
|
|
دایر دور جهان در تب و تاب4 است هنوز
همره علم علی(ع) رو به شتاب است هنوز
|
|
|
|
|
تو این لحظه ها به یاد تم
تون این مسیر پر از پیچوخم
همیشه تو دلمی عشق من
تو دوست دارم یه عالم
|
|
|
|
|
امشب از سوی خدا دعوت به افطار است علی
از غروب تا به سحر آشفته احوال است علی
این پریشانی نشان دیدن
|
|
|
|
|
دین دار میشوم به خدا گر نجف روم
|
|
|
|
|
سمت گرد عذاب ترسی نیست بر جانم
تا خدا باشه خوبه دگر حالم
|
|
|
|
|
شبي و بوي سرد جدائي
كه در کوچههای شهر میپیچد
|
|
|
|
|
می رفتم هر چند بود
هر دو چشمم به سویت
|
|
|
|
|
✅ همگامِ بی کسی
▫️ معنای زندگانی عصر نوینِ ماست؛
( لبخند غم گرفته و گمنام بی کسی)،
|
|
|
|
|
با قایقی تنها بر پهنه دریا راهی شدم
پاروزنان در اوج بینهایت جاری شدم
|
|
|
|
|
با سلام و آرزوی قبولی سوگواری شما در سوگ ولایت صدق و عدالت و تدبیر.
چه غــمِ مــلالِ دل را به شـــب
|
|
|
|
|
درگیر جهانیم و گرفتار، چرا؟
آرامشِ گم در شبِ افکار، چرا؟
|
|
|
|
|
صدایت می دهد آرامش جان
همایون جان جان جان ایران
روانت پاک و اوایت بهشت است
سلامت باشی ای است
|
|
|
|
|
افتخاراست این که مانند کُمَیْت /
می سرایم گَه گُداری چند بیت
|
|
|
|
|
چقدر غم به دلت بود مگر یا مولا
که به چاهی تو زدی ناله و بس شِکواها
...
|
|
|
|
|
توحید یعنی شعر در وصف تو گفتن
درّ سخن در وصف چشمان تو سفتن
|
|
|
|
|
نای غم شعریست از
دفتر آتشکده خیال از
اولین سروده های این دفتر در
سال77 شرحی بر دوری و فراق
|
|
|
|
|
ساقی قدحم پر کرد ، امشب می نابم داد
|
|
|
|
|
تقدیم به استاد محمد حسین اخباری
|
|
|
|
|
من به هر صبح به همراهِ نسیم
می کنم ناز تو را
و به آغوش کِشم
همهء جانِ تو را.
بِسِتانم سرِ صبح
|
|
|
|
|
مخزن الاسرار
( بمناسبت شهادت حضرت علی ع )
طبیبا التیامی نیست بر زخم سرم امشب
که دیگر میهمان حض
|
|
|
|
|
🍀
در چشمهای شیشه ای اشراق پیدا نیست
باغ بلور قصه ها ، جز خواب و رویا نیست
|
|
|
|
|
حرف هایم
از ماسک بی نیاز
و کلماتم
از ضدعفونی شدن
هر کجایش را که تماشا می کنی
ویروس نه !
صحبت ا
|
|
|
|
|
تو در کویر زندگی ابری و باران
|
|
|
|
|
ماه، هنگامِ دیدنش شده بود
راه، وقتِ رسیدنش شده بود
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۹ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |