پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ خاورمیانه شاعر علیرضا آرین مهر
|
|
همیشه و همه جا دیده ام فقط او را
به چشـم می بینم انعکـاسِ جـادو را
|
|
|
|
|
قسم به اسمِ تو که حک شدَست روی تنم
کسی که عشقِ تو دارد درونِ سینه منم
|
|
|
|
|
آیا تمـاشـایی سـت پـــروازِ پـرستوها؟!
حالا کــه شهـرم رفته توی جیبِ اخموها
|
|
|
|
|
ای کاش می شد که...! ولی دیدم نمی خواهد
ایـن زخــمِ کهنه تا ابــد مرهم نمی خواهد
|
|
|
|
|
میانِ هجـمه ای از ســایه های تکراری
تـو در کجـای جهـانـم ستـاره می کاری
|
|
|
|
|
طرحی از چشمانِ تو پاشیده روی قرصِ ماه
دلخوش است امشب گمانم یوسفی در عمقِ چاه
|
|
|
|
|
شهری شده ام دستخوشِ حمله ی طاعون
ای مـرگ کجایی؟! که من آمـاده ام اکنون
|
|
|
|
|
خـوب می دانم چـرا خـودکار می لرزد به خود
بنـد بنــدم بعـد از ایـن اقـرار می لرزد به خود
|
|
|
|
|
طعـنه زد بـافتـهء مـوی تـو بـر سـلسـلهء اشـکانی
رنگِ لـب های تـو چـون سـرخی آتشکدهء سـاسـانی
|
|
|
|
|
هر چند که با سنگدلی رفت و جفا کرد
ای کـاش نگـویـم که دلـم بــاز خطا کرد
|
|
|
|
|
سخت است بدونِ تو در این دور و زمانه
مــن پیــش روم بــا رقـبــا شـانه به شـانه
|
|
|
|
|
آنکـه در عشـق غمـــی مثــلِ زلیخـا دارد
بی گمـان اوست که معشوقه ی زیبا دارد
|
|
|
|
|
گاهگاهی شـده انسـان برود آنجا که...
هیچ کس نیست و گریان برود آنجا که...
|
|
|
|
|
بـا طلـــوعِ چشمـهــایت صــد هـــزاران ارتشی
پیش مرگت مـی شــونـد آنــقدر که با ارزشی
|
|
|
|
|
محـرمِ اسـرارِ من دیـشب فقـط دیوار بود
کـاش جـای گـوش کردن بـر سرم آوار بود
|
|
|
|
|
گفت در شعر و غزل آخر شدی عالیجناب
این عناوین بی تو می باشد حبابِ روی آب
|
|
|
|
|
عرش را با فرش یکسان کرده ای معشوقه جان
حوریان را سخت حیران کرده ای معشوقه جان
|
|
|
|
|
در نخستین روزها از فصـلِ زیبـای بهـار
می نویسم از تو تا بـاشـد برایـت یادگار
|
|
|
|
|
حال و هوایم غرق در سرخوردگی است
در سـرنوشتـم تـا اَبــد پژمردگی است
|
|
|
|
|
چشمـک زدند نیمه شب در مــن ستاره ها
یعنی کـه بی دلیل نیست این استخاره ها
|
|
|
|
|
در پشـتِ پلک هـای ابری تیـره و حسـود
خورشید بی قرار ، ساعت ها نشسته بود
|
|
|
|
|
لشکرِ اشعــارِ من گویا به راه افتاده است
نیمه شب دنبالِ چشمــانی سیاه افتاده است
|
|
|
|
|
گفـتی ببیـن چگـونه خـورشیدِ غزل شدی!
گـویــا غـــریــقِ شعــر از روزِ ازل شدی
|
|
|
|
|
شهـدِ چشــمِ عسـلت طعنه به خوانسـار زده
وَ سپـاهِ مــژه ات دســت به کشتــار زده
|
|
|
|
|
آهــــوی وحشـــی رمـیـده در نگـاهِ من
افتـــاده از ســــرِ اِرادت کــلاهِ من
|
|
|
|
|
به نظر چشــمِ مـن امـشـب پیِ خوابی باشد
شــایـــدم بـــاز به دنبــــالِ ســرابی بــاشـد
|
|
|
|
|
بی تو هر لحظه مرا غصهء این فاصله ها ریخت بهم
مثلِ شهری که پس از خاتمهء زلزله ها ریخت بهم
|
|
|
|
|
چیزی نمــانده تــا شـبِ فـانـوسِ دنیا
بـا مــن مـدارا کــن در اقیـانـوسِ دنیا
|
|
|
|
|
بــاور کــن این احساسِ زیبا اتفاقی نیست
دیدار و بـــا هــم بـــودنِ مـا اتفـاقی نیست
|
|
|
|
|
تقدیر من اینَ ست چه خواهی چه نخواهی
مـن مانـده ام و بخـت بــد و رو به سیـاهی
|
|
|
|
|
مـن خـراب و خستـه ام ، بیـماری ام را بیخیال
تیــک تـــاکِ ســاعــتِ دیــواری ام را بیخیال
|
|
|
|
|
صبرِ من از کاسه اش لبریز شد ، آری رفیق
مثلِ سد در لحظهء سر ریز شد ، آری رفیق
|
|
|
|
|
رنـگِ چشمـانِ تـو آنقـدر تمـاشـایی هست
مـاورایش به نظر چشمهء زیبـایی هست
|
|
|
|
|
گیج و منگم ، خواب می بینم خدایا...وای نه!
حــوری از جنـّت به نـزدم آمـد آیـا؟...وای نه!
|
|
|
|
|
خاورمیانه شـد دلـم آشـوب و جنگ است...
بانوی شرقی این جدال آری! قشنگ است؟
|
|
|
|
|
روزهــا آمـــد و رفتـنــد ولــی انـگـــاری
حـال و روزم شـده بعد از تـو غمـی تکراری
|
|
|
|
|
مستحـقِ بـرد هستم ، بخـت با من یار شد
روی اعصــابِ رقیبــان خنـــده ام آوار شد
|
|
|
|
|
دســت بر مـاشـه نبـر ، ای جـان به قربانت کابوی
غربِ وحـــشی طـعمـهء دریــای چشمــانت کابوی
|
|
|