چهارشنبه ۵ دی
اشعار دفتر شعرِ پولک نم زده شاعر مژده هاشمی
|
|
برای پای فراری که قصد رفتن داشت
بهانه ی سفر است، اقتدای پنجره ها
|
|
|
|
|
ای مریم عذرا، به دلم ریشه دواندی
بنگر شب اعجاز، مسیحا شدنم را
|
|
|
|
|
بی دل این راه های بی سرانجامی نباش
حال عاشق در رکابت، ساربانی میکند
|
|
|
|
|
می جوشد از این خمره، شراب دل عذرا
تا نوش شود، جرعه ای از جام نگیریم
ما بارش ابریم که در مسلک بار
|
|
|
|
|
پشت دروازه های آزادی
قدمم باز هم معطل شد
|
|
|
|
|
یعقوب! بی قرار نفسهای شب مباش
باشد که صبح، یوسف کنعانی ات دهد
|
|
|
|
|
بستند راه تنگ نفس را کلاغ ها
افتاد دست هرزه، تن سبز باغ ها
از کوره راه حادثه می شد گذر کنی
گر م
|
|
|
|
|
تا بود بسته بود زبان سرود من
این بار می خروشد و من، سد نمی شوم
|
|
|
|
|
مرا از شب رهایی ده! تو که خورشید میکاری
که پرهایم گرفتار شبستان های پُر بید است
|
|
|
|
|
کوچه هایی که فصل شیدایی از من و ما عبور می کردند
گفته اند با تمام بی مهری، روی سر شانه هات سربارم
|
|
|
|
|
با رقص ماسه در طپش آب گم شدی
مجنون قصه ها! بت لیلا شدی مگر؟
دستم به اوجِ برق نگاهت نمی رسد
ای دور
|
|
|
|
|
ای چشم های خیره به راز نهانی ام
جامانده درحصار نگاهت، جوانی ام
|
|
|
|
|
شاید به چشم من از اساطیر خلقتی
که این گونه می کنم سر دل دادنت قمار
|
|
|
|
|
به چِفت های کلون های جاده درگیری
دو پای مانده ی وابسته ات، خداحافظ...
|
|
|