يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
نگاهی کرد و رفت از پیش من دوست
ندانم زنده بودم کند زم پوست
|
|
|
|
|
از مسیر کوچه ها گرگ خطر گرفت ترا
پری خوب قصه ها یک دردسر گرفت ترا
|
|
|
|
|
قند می خواهد کمی این تلخی لبخند تو
|
|
|
|
|
ماه برای ما
بیشاز از این سرزمین
وطن بود
|
|
|
|
|
چه تقدیری رقم خورده ست خاک آسمانی را
بهار جاودانی را
ز هر گوشه صدای خنده ی پاییز می آید
|
|
|
|
|
گدایم بر درش؟ شـاهم چه شـاهی /
چه تــخـتیّ و چه بخـتی ، بارِ
|
|
|
|
|
اینطور که تو به آسمان نگاه می کنی
فقط ابرها بارور می شوند
و فصل جفت گیری ستاره ها به پایان می رس
|
|
|
|
|
گَرچه بَداَخم و عَبوسی خوبِ من
لیک؛
چَشم هایت، مُرده را جان می دهند.
|
|
|
|
|
شرط و رسوم عاشقی
شک و گمان کِی بُوَد؟
|
|
|
|
|
دو درصد ارزش افزوده هم روش
|
|
|
|
|
صبح بخیر4
اگر چشمان او هر صبح بتابد
دگر رنجی در دل ها نماند
هرپگاهی هرپگاهی
امید آنکه نماید
|
|
|
|
|
درهوای خسته ی من ،
رخوت آشیانه کرده
|
|
|
|
|
تو را ملک ویرانه و رعب وحشت چه آید به کار
که بد نامی اش بعد از این. ماندت. یا د گار
|
|
|
|
|
سیب سرخ می چینیم
از درخت هوا
و آن را
به حوض ماهی ها می سپارم
|
|
|
|
|
پود هستی از غم و تارش ز هجری دائم است
|
|
|
|
|
برگرد که سیبِ دلِ من لک زده، بی تو
یخچالِ غزلهام، چه برفک زده، بی تو!
|
|
|
|
|
کسی که داده به تو ابروان زیبا را
کشیده گوشه چشمت غروب دریا را
|
|
|
|
|
از صداقت سوال پرسیدند تا خاست بگوید
در گلو صدا قطع شد
|
|
|
|
|
یک عمر از عاشقیِ مجنون گفتند
|
|
|
|
|
دلتنگی باران دگر از دوری خورشید نیست
این خاک ماتم دیده آن خاکی که می خندید نیست
|
|
|
|
|
می روم تا در وفای عشق قربانی شوم
مظهر آزادگی در عالم فانی شوم
|
|
|
|
|
ما هم از دردی کشان کوی رندان بودهایم
مستی و بد مستی لاف و حقیقی دیدهایم!
|
|
|
|
|
شاید شهر من نصف جهان نیست
شاید شهر من این اصفهان نیست
شاید،شاید
ولی شهر من نصف جهانیست که در نصف
|
|
|
|
|
یارب دوباره میزنم از جام دست تو
|
|
|
|
|
آرزویت،،،
پریدن بود اما
آب و ارزنی چند،
دل بستهی قفسات کردهست!
|
|
|
|
|
عشق تو واسه من مثل معجزه بود
ازنفس به نفس میشه عاشق توبود
|
|
|
|
|
از خاک بپرسید کجا کین بُوَدَش
پایان مسیری که به بالین بُوَدَش
آن وصل کزین وصله ی ناجور و خزان
خاک
|
|
|
|
|
بی تو ای سرو روان ، عمر خزان خواهد شد
قامتم چون خم ابروت کمان خواهد شد
|
|
|
|
|
برای وصف نگاهت قلم کم آورده است
|
|
|
|
|
دیگر نمیخواهم غم از من ، جان بگیرد
|
|
|
|
|
ای خوب تر از خوبان،ای ماه ترین من
از بادهٔ که مست و از فراق سرمستی
|
|
|
|
|
دو رباعی از مهدی ملکی الف همراه با عنوان
|
|
|
|
|
گُفته خدا تو قرآن
در روزِ عیدِ قربان
|
|
|
|
|
لج دنیا کرده پیرم فکر مردن ایکنم
|
|
|
|
|
تو را ندارم و هردم سراب میبینم
بنای زندگیم را بر آب میبینم
|
|
|
|
|
" سکوتم قاتلی دارد که فریاد است می آید "
|
|
|
|
|
شاپرک ،
نشست به روی انگشتِ اشاره ام
|
|
|
|
|
همه آرام و قراری تو به من
|
|
|
|
|
اگر چه حکم ز ربِّ جلیل آمده بود
|
|
|
|
|
در چاه زنخدان تو افتاد
ابله دلم
که می خواست جای خالی را پر کند
|
|
|
|
|
شاد باش اما به این عاشق بیگانه نخند
|
|
|
|
|
ای در همه حال همنشین بامن
وی یادتوهرصبح وپسین بامن
من با تو مدام در وفا داری
تو در همه دم
|
|
|
|
|
بیشه زاری بود زیر کوه ها
چند زنبوری بُدند آنجا رها
|
|
|
|
|
پر از هیچ اتفاق تازهام، از نسل تقویمی زمینخورده
به روی شانهام سنگینی بیمرزی از، ارثیهی اجداد
|
|
|
|
|
آن شب که به چشمان تو گم شد مه کامل
لیلای نگاه تو شد و نقل محافل
|
|
|
|
|
چنان دل را نمودی پاره پاره/که جز مرگم نماند راه چاره
|
|
|
|
|
در دهانم می جوم
از یادم نرود
هنوز
بزرگ نشده ام
دنیای شیرین کودکی زیباست
کمی اعتماد
در دهانم م
|
|
|
|
|
تو در درون دل من نشسته ای ، ای جان
|
|
|
|
|
ظهرِ تَب کرده یِ مُرداد
عشق یا عاطفه؛
رُخ داد!
|
|
|
|
|
اول تویی آخر تویی وصل تو بسیار آرزوست
عشقم تویی در راه عشق میثم تمار آرزوست
|
|
|
|
|
دلم با تو به رویایت سفر کرد...
|
|
|
|
|
توی خواب آرزو کردم بمانم ........... پریشان کرده گیسویت روانم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۶۴ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |