سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        من مقصر نیستم ( در نوبت مثنوی شماره 7 )

        شعری از

        مجیدنیکی سبکبار

        از دفتر شمس و تبریزی نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۷ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۲۷ شماره ثبت ۱۲۱۵۰۹
          بازدید : ۱۰۷۵   |    نظرات : ۱۴۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        صدای ارسالی شاعر:
        شیشه را سنگ است قسمت، من مقصر نیستم
        این دو را جنگ است نسبت من مقصر نیستم
        نوح اگر بر ترکِ طوفان داده جولان تا هزار
        خانه اش می گشت تربت من مقصر نیستم
        دشنه را از روبه رو بر سینه ام زد این فلک
        بر تو بارد زخم و زحمت من مقصر نیستم
        از دهانم سیل خون فواره زد غَسّال کو
        لاله گونم گشته خلعت من مقصر نیستم
        شام آخر تا سحر بر قاب در سودم سرم
        تا ببندم راه فرقت من مقصر نیستم
        حرف پایان یک طرف گفتار عمری یک طرف
        گر نبودی پای صحبت من مقصر نیستم
        راه خود تا آخرت  با خنده پیمودم رفيق
        گریه بود آن را عقوبت من مقصر نیستم
        مادرم را مادرش لطف سخن آمُخته بود
        پاسخم دادی به شدّت  من مقصر نیستم
        در گلستان عطر معنی از نفس هایم پدید
        گشته پاداشش مَذَمَّت من مقصر نیستم
        پود هستی از غم و تارش ز هجری دائم است
        غم خوری گر زین حقیقت من مقصر نیستم
        خواستی با مثنوی خورشيد خود سازی به بند
        گر غزل شد بر ضرورت من مقصر نیستم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۵۸ شاعر این شعر را خوانده اند

        علی نظری سرمازه

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        ساسان نجفی

        ،

        شاهزاده خانوم

        ،

        نیلوفر تیر

        ،

        جواد کاظمی نیک

        ،

        نرگس زند (آرامش)

        ،

        مهرداد عزیزیان

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        محمد علی رضاپور

        ،

        هواجان جاویدان

        ،

        مجیدنیکی سبکبار

        ،

        احسان کریمیان علی آبادی

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        سیدیحیی حسینی

        ،

        سارا خوش روش

        ،

        محمدعلیها راد

        ،

        محمد فاضلی نژاد

        ،

        محمدرضا آزادبخت

        ،

        قربانعلی فتحی (تختی)

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        فیروزه سمیعی

        ،

        سینا خواجه زاده

        ،

        محسن ابراهیمی اصل (غریب)

        ،

        شیما جریده (شین بانو)

        ،

        رحیم فخوری

        ،

        محمد اکرمی (خسرو)

        ،

        احسان فلاح رمضانی

        ،

        سید علی کهنگی (واسع)

        ،

        مهدی نورزاد حامی

        ،

        طلعت خياط پيشه (طلاي كرماني)

        ،

        شیما رحمانی

        ،

        رسول رفیقی

        ،

        محمدکریمی (پویا)

        ،

        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق

        ،

        محمد محمدنژاد تخلص آشوب

        ،

        معصومه خدابنده

        ،

        رامین مهبودی

        ،

        سعید صادقی (بینا)

        ،

        علیرضا شفیعی

        ،

        آذر مهتدی

        ،

        محمد جواد عطاالهی

        ،

        افسانه احمدی ( پونه )

        ،

        رضا سعادت نژاد

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        اصلانی (امی)

        ،

        یدالله عوضپور آصف

        ،

        مهدي حسنلو

        ،

        مهدیس رحمانی

        ،

        آوا صیاد

        ،

        سیاوش آزاد

        ،

        عارف افشاری (جاوید الف)

        ،

        پوریا قوی اندام

        ،

        فاطمه انصاری مراسخونی

        ،

        آروین محمدی

        ،

        سعید ابول مشدی

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۰۸:۵۶
        خندانک
        درودبرشما جناب سبکبارعزیز خندانک
        خرسندم ازدیدارمجددشما خندانک
        بسیارزیبابود خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۴۲
        سلام و عرض ادب،
        بانوی محترم،
        سرکار خانم جمیله عجم،
        بنده نیز از حضور پر ارج شما در این فضا خوشحال و مسرورم.
        از ابراز لطف شما نیز سپاسگزارم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۶
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۷
        درود جناب سبکبار استاد بزرگوار خندانک
        زیبا بود خندانک
        برقرار باشید خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۹:۰۸
        سلام و درود،
        شاهزاده خانوم،
        شور آفرین،
        ممنونم که تشریف آوردید. در این فاصله رفتم به آخرین سرودۀ شما مراجعه کردم. خواندم. توضیحات و مباحث صفحه را هم خواندم. دیدم در آن شلوغی نمی شود آدم حواسش را به اصل مطلب جمع کند. اولا خودش سردر بیآورد که نوشته چیست؟ بعد چه تعبیر و تفسیرها از آن می شود. این بود که برداشتم آوردم اینجا که سر فرصت بهتر و بیشتر بخوانم و سراغ دیگر سروده های شما هم بروم تا در مجموع پی زیبایی و معنا و مفهوم آن ها ببرم.
        بسیار ممنونم که حضور پررنگی در این صفحه داشتید.
        خندانک
        « . . .
        ماهیان بی‌قرار
        پریان دریای عشق
        به قلاب مرگ افسون شدند!

        ***

        ماهیان ِ بی‌قرار
        پریان ِ حوضچه‌ی عشق
        به قلاب افسون شدند...
        . . . »
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۰۸
        درودی دیگر خندانک
        بزرگوارید استاد مهربان خندانک
        خیلی از توجه شما سپاسگزارم 🙏 لطف دارید.‌. خندانک
        برقرار باشید خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۴:۰۲
        درود جناب سبکبار گرامی
        بسیار زیبا بود 👏🌺🌺
        اگر به من بود قافیه‌ی مصرع اول و دوم را جابجا می‌کردم🙏
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۰۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۴:۳۲
        در اولین ملاقات مهرداد عزیز و دوست داشتنی،
        باید به پا خاست و کلاه از سر برداشت،
        در پاسخ اين فرموده که :

        « اگر به من بود قافیه‌ی مصرع اول و دوم را جابجا می‌کردم »،

        باید عرض کنم، که تمام اختیارات و صلاحیت ها از آن شماست. تقریبا همه نابیان شما را به عنوان نقطۀ اتکای کیفی اشعار و سروده هایشان قبول دارند و من نیز با آن ها هم آواز هستم. وقتی جناب مهرداد عزیزیان چیزی را تأیید کند مایۀ آرامش و قوت قلب است. حتی سکوت او نیز مایۀ نگرانی است. حتما باید تأیید کند. این شأنی است که شما در سایه دانش و ادب و شخصیت خودتان کسب نموده اید و سزاوار آن هستید.
        طبق فرمایش شما باید بنویسیم:

        شیشه را سنگ است نسبت، من مقصر نیستم
        این دو را جنگ است قسمت من مقصر نیستم

        و آن را با متن اصلی مقایسه می کنیم:

        شیشه را سنگ است قسمت، من مقصر نیستم
        این دو را جنگ است نسبت من مقصر نیستم

        نتیجه این می شود که ما دست به تغییر معنا زده ایم. هر تغییری در نوع و جایگاه واژه منجر به تغییر در معنای گفتار یا نوشتار خواهد شد.
        در متن اصلی
        قسمت ( سرنوشت ) شیشه ( شیشه عمر ) همانا سنگ ( مرگ ) ارزیابی می شود.
        بعد در مصرع دوم توضیح اضافه ای می دهد که نسبت ( مناسبات ) شیشه و سنگ ( زندگی و مرگ ) جنگ ( تضاد ) است.

        اما در دو مصرع اصلاح شده سنگ ( حالت فیزیکی ) را به شیشه ( سیلیسیم که نوعی سنگ است ) نسبت می دهد.
        آنوقت در مصرع دوم هنوز می توانیم تفسیر کنیم که:
        قسمت ( سرنوشت محتوم ) شیشه ( نوعی سنگ ) و سنگ که با ضمیر « این دو » مورد اشاره قرار گرفته اند جنگ است. که البته نیست. با این کار تعابیر استعاری « شیشه » و « سنگ » و « قسمت » و « نسبت » و « جنگ » به هم می ریزد و ما خود را در گیر تفسیر روابط دور از معنای اشیا و اجسام می یابیم.
        من در گذشته از تجربیات و معلومات شما و سایر دوستان بهره ها برده ام و در آینده هم خواهم برد. شما یکی از بهترین های شعر و ادب و دانش فنی و ادبیاتی شعر ناب هستید و دوست دارم این روابط ادامه یابد. در یک فضای صمیمی و مطالعاتی. اگر پیام رسان خصوصی ام آزاد بود آنگاه می توانستیم در مواقع لزوم مطالب بیشتری را با هم در میان بگذاریم.
        حضور شما در این صفحه موجب خوشحالی و مباهات بنده بود.
        و از تشویق شما سپاسگزارم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۵:۳۰
        درود بزرگوار خندانک

        خوش برگشتید به سایت ناب خندانک

        عیدتان مبارک خندانک

        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۰:۳۵
        سلام و درود،
        بانو حکیمی بافقی،
        بزرگواری شایستۀ وجود عزیز شماست،
        از ابراز لطف شما متشکرم،
        ریشۀ هستی من در دل این سایت خوابیده است و هرگز خیال ترک این مکان را ندارم و مدام در آن مشغول طواف بت ابدی خودم هستم. پیکر معطر او هم اکنون در دیار آسفیج کمی آنسوتر از بافق یزد آرام گرفته است. این غزل در اصل مثنویی قرار بود باشد که از اندرون من به گوشم خوانده بود. از قضا تبدیل به غزل شد. فرمانش همواره مطاع بود.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۰۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۰۹:۰۹
        درود جناب نیکی
        زیباست
        خندانک خندانک خندانک
        من مقصر نیستم!!؟ خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۵۴
        سلام و درود،
        جناب نظری عزیز،
        از نگاه زیبا و مشوقانه شما،
        همچنین حضور گرم تان سپاسگزارم.
        در این فاصله به آخرین سروده شما مراجعه کردم بارها آن را خواندم. از آن قماش سروده هایی است که جامع الاطراف است و مباحثات داغی را می طلبد. از آن میان شاید در مورد نکات فنی و وزنی و غیره در استطاعت من بوده باشد، که گذاشتم برای فرصت های بهتری. متشکرم که تشریف آوردید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        علی نظری سرمازه
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۰:۲۶
        سپاس بیکران جناب نیکی خندانک
        ممنونم از حضور نابتان در صفحه ی حقیر
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        از نقد و نظر گهربارتان بهرمندمان سازید خندانک
        در پناه عشق خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ساسان نجفی(سراب)
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۱۶
        درود و عرض ادب استاد سخن.. خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۰۵
        سلام و درود،
        جناب نجفی،
        ممنونم از لطف حضورتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نیلوفر تیر
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۰۳
        درود استاد ارجمند خندانک غزل زیبایی بود بزرگوار خندانک قلمتان ماندگار و سلامت باشید خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۹:۱۶
        سلام و درود فراوان،
        سرکار خانم نیلوفر تیر،
        از حضور گرم و احساسی شما در این صفحه سپاسگزارم.
        آخرین سرودۀ شما را خواندم. ساده و صمیمی و بی تکلف و صدای زیبایتان را شنیدم.آفرین بر شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نیلوفر تیر
        نیلوفر تیر
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۰۸
        درود استاد ارجمند سپاس از میزبانی شما و پاسخ و التفاتی که به صفحه ام داشتید و چقدر با متانت و زیبایی و احترام با تمام خوانندگان شعرتان برخورد کردید خندانک زمان و گوش کردن مجهولی است این دوره که ما انسان ها از هم دریغ می کنیم و جنابعالی بالعکس بذل توجه می کنید به دیگران خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۰۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۳۷
        درودبرشما استاد عزیزم بسیار زیبا وعالی بود 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۹:۲۶
        سلام و درود،
        جواد آقا کاظمی،
        خوش آمدید و بیش از استحقاقم مرا تشویق کردید.
        به صفحۀ آخرین سرودۀ شما نیز رفتم پر جمعیت و پر هیاهو و شلوغ. البته یکی از آن ها حاوی خبری جانکاه و احساس غم و اندوه عمیق شما.
        از هنر نقاشی ساختمانت و علاقه ات به آن لذت بردم. من هم لوله کش هستم. شما ها جزو گروه های ساختمانی هستید که بسیار محبوب و دوست داشتنی هستید. به ویژه از جانب کدبانوان که به زیبایی خانه خودشان علاقه مندند.
        از میان ساخت و نواخت بتونه بگیر تا ترکیب رنگ ها و مهم تر از همه هارمونی همنشینی رنگ ها. شما پل خوبی زده اید از ترکیب و همنشینی رنگ ها به ترکیب و هم نشینی آوا ها و واج ها و هجا ها و واژه ها. از زیبایی بصری به زیباشناسی سمعی. اما هر دو وزین و با معنی و حتی پرمعنی.
        به نظر می رسد به کاغذ دیواری هم زیاد علاقه نشان می دهید. اینجا شاید کمی اختلاف سلیقه داشته باشیم.
        سپاسگزارم که تشریف آوردید و دلم را شاد نمودید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۰۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۱۳
        درود وعرض ادب خدمت استاد بزرگوار خندانک
        بسیار زیبا بود خندانک
        عیدتان مبارک در پناه حق محفوظ باشید خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۹:۴۰
        سلام و درود به نرگس نازنین،
        این شکوفه ایست که بعد از آخرین حضورم در شعر ناب روئیده است،
        به صفحات دو شعر آخر شما رجوع کردم و بدقت خواندم،
        حتما همه حرف های من برای شما پذیرفتنی نیست،
        شاید من هم با همه گفته های شما همساز نباشم،
        اما می توانیم علاقه خودمان را به موسیقی به اشتراک بگذاریم،
        « سکوت » در موسیقی ترسناک نیست. سکوت هشتمین و شاید زیباترین و مرموزترین نت موسیقایی است. هنر زیادی می خواهد که کجا آن را به کار ببری و چگونه به عمق و زیبایی آن پی ببری. فکر می کنم اینجا دیگر به اختلاف بر نمی خوریم.
        بینهایت سپاسگزارم که تشریف آوردید و تشویقم نمودید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۰۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۱۸
        سلام و درود جناب سبکبار گرانقدر
        زيبا سروده اید. خدا قوت خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۰۳
        سلام و درود فراوان،
        جناب رضاپور،
        چشم و دلم از دیدار شما روشن شد،
        از حضور متین و همیشگی شما سپاسگزارم و از تشویقتان ممنون
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۰۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهزاد سرافراز
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۲۶
        🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

        درود

        🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃

        شاد و پیروز باشید.

        🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۱۰
        سلام و درود
        مراسم آشنایی را در صفحه طلوعت بجا آوردم.
        شما هم شاد و سربلند باشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        احسان کریمیان علی آبادی
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۳۹
        بسیار عالی
        احسنت
        چند وقتی مشکلاتم بیشتر از صد شده
        گر که دور افتم ز فکرت من مقصر نیستم

        خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۱۳
        سلام احسان عزیز، من از مشکلات شما در رنج و عذاب هستم حتی اگر یکی باشد. مراقب سلامتی و زندگی ات باش. از ما یاد کنی یا نه مهم نیست. حالا من این را اینجا می نویسم اما کنایه ام به دیگری است که یکبار گفت من همیشه به یاد تو هستم. اما هیچ نشانه ای من از آن به یاد بودن ندیدم. در هر صورت من نیکخواه و آرزومند سلامتی و بهروزی شما دوستان هستم.
        شادم کردی که آمدی. مثل همیشه مهربان و دوست داشتنی.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۷
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۵۸
        درودبرشما جناب سبکبارعزیز

        بسیارزیبابود خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۲۲
        سلام جناب ابولحسن انصاری ( الف رها )،
        رفتم « مشغول نگاهت » را خواندم آمدم. یک قلب دوستش دارم هم در قلک انداختم. خوشم آمد از غزلخوانی آزاد و عاشقانه ات. صفحه ات شلوغ بود ندانستم کجا بنشینم و چه بگویم دویدم آمدم همین جا بطور خصوصی برایت ابراز احساسات کنم. یک روز مفصل تر با هم صحبت می کنیم. خیلی فنی و تکنیکی.
        سپاسگزارم که تشریف آوردید. همیشه این کار را بکنید. هرچه باشد هر دوی ما عاشق پیشه ایم زخم دیده .
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۸
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        دوشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۲ ۰۰:۳۸
        درود مجدد
        متشکرم از لطف شما خندانک خندانک
        سیدیحیی حسینی
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۲۶
        بهترین سلام ها
        درودهاپیش کش


        جاودانی است
        ایدوست تمام واژه هات
        پرمعا نی است
        شعرت هر کجا‌ست

        نیک مرد. نیکوطبع تان مانا

        ازاینکه دوباره توجمع
        شماراسلامت وتندرست
        دیدم . خرسندم معزز..
        دست و دل تان گرم
        قلب وقلمتان سبز..
        زندگی وفق مراد
        پایامانیدومانا
        بسرایید..

        💎💎💎
        💐💐
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۳۶
        سلام و درود جناب سید یحیی حسینی ،
        بزرگی و عزت شایسته وجود نازنین شماست،
        سریع رفتم « ناک اوت » را دیدم و خواندم آمدم،
        از من نپرس که چه فهمیدی،
        برگشتم که ادای احترام و سپاسگزاری کنم،
        که تشریف آوردید،
        و این حقیر را مورد تشویق قرار دادید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۸
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سارا خوش روش
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۴۷
        درود بر شما استاد عزیز و دوست مهربانم جناب سبکبار
        خوشوقتم که باز هم غزلی زیبا از قلم وزین شما خواندم
        بسیار زیبا و دلنشین بود، لذت بردم
        بمانید و بسرایید به مهر خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۴۵
        سلام و درود،
        سرکار خانم سارا خوش روش،
        چه عنوان فاخری به بنده عطا نمودید، مرا لایق دوستی خودتان دانستید،
        کلمه ای که در جامعه ما چندان جا نیافتاده و به عنوان یک رابطه سالم عمومی و همگانی به رسمیت شناخته نشده است.
        از آنجا که شما همیشه مشوق بنده و دیگران بوده و هستید، مرا از ساخت و بافت سروده ام مطمئن نمی سازد. اما میدانید که این صدای کیست که از گلوی من خارج شده است. نجوایی حزین، لطیف و به غایت بنیان کن. در پاسخ « پژواک درد » و سرگردانی هایی که من در آن راستا داشته و دارم. با اینکه خودش هم می داند که با این دلداری ها زخم های من درمان نمی شود.
        سپاسگزارم که هستید و منشاء خیر و برکت برای خانواده خودتان و دوستان تان . . .
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۸
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد فاضلی نژاد
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۹:۳۲
        سلام و درود به به شما جناب سبکبار
        بسیار خرسندم که مهمان صفحه ی زیبای شما بودم
        سروده ی شمارو خیلی دوست داشتم ،برقرا باشید خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۰۴
        سلام دوست متین و هنرمندم،
        جناب محمد فاضلی نژاد،
        شما باعث افتخار کلبۀ محقر بنده هستید،
        من هم اشعار و ادبیات شما را دوست دارم، و خوشحالم که با شما در یک فضا و انجمن نفس می کشم.
        سپاس که آمدید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۸
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۰:۰۹
        عرض. سلام و ادب. استاد نیک سبکبار

        عالی بود عالی خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک

        استاد کجایی مدتیست کم پیدایید. سایه تان. سنگین شده
        انگار. نکنه جزو. رجال شده اید. از فقیر و فقرا یادی نمیکنید
        رسیدن بخیر. استاد.

        خیلی دلمان تنگ شده برای شما واشعار. بی نظیرتان

        شاد باشید. وهمیشه. سر فراز انشاالله خندانک

        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۱۲
        سلام دوست بزرگوارم ،
        جناب قربانعلی فتحی ( تختی ) عزیز،
        شما تنها کسی هستید در این سایت که یکی از داستان هایتان را به نظم در آورده ام. شاید ندانید که بیشترین مخاطب را نیز بالای 90 هزار نفر بخودش اختصاص داده است. در پاسخ به محبت های شما « شکر ایزد » را در همین جا دوباره تقدیم می کنم. البته صوت آن در بین لیست اشعارم موجود می باشد می توانید مراجعه کنید:
        شکر ایزد
        گفت راوی روزگاری مردکی بیمار شد
        دست رد بر سینه اش مأیوس از تیمار شد
        برگرفت او توشه ای سوی بیابان سرنهاد
        رفت بالا بر بلندی رو به ایزد زار شد
        گریه ها کرد آن فقیر وتوبه ها از گمرهی
        بس که گفتا چهره ام از این گناهان تار شد
        سوی هر عطار و رمال و طبیبی رفتمی
        نسخه هاشان جملگی از بیخ و بن ناکار شد
        گفت یا رب از خلایق دل بریدم سوی تو
        آمدم زیرا که دل را از سیاهی میل بر انوار شد
        یا برانم از درت یا بازده این عافیت
        زانکه این دل را غلامی سرخط کردار شد
        شد هویدا امتحان از سوی رب العالمین
        گشت آغاز شفا ماری ز جا بیدار شد
        زد به پای مردک و بردش به خواب از نیش خود
        بی خبر در عالم خوابش کسالت ازتن بیمار شد
        تا به هوش آمد کراهت را بدید از مار و برد
        وعده هایش را ز خاطر عارض دادار شد
        گفت یارب من به درگاهت درامید شفا
        بودم ا ما قسمتم زهر از دهان مار شد
        تا بگردانید رویش از خدا و راه رفت
        پی به شافی برد و اما نادم از گفتار شد
        زان که دیدش دام تعجیل و خطای داوری
        رفت درد از یاد و اندر حسر ت دلدار شد
        گفت سعدی زهر اگر چه در خرد ها قاتل است
        چون ز او باشد دوای درد و هر ادبار شد
        من سبکبارم زفتحی سوی فتحی آمدم
        قلب ما را حکمت از این قصه ات سرشار شد
        ممنونم که تشریف آوردید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۸
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۰۱
        درود جناب سبکبار گرامی دررپناه پروردگار مهربانمان باشید همیشه روح همسر عزیزتان لبریز از نورو سرور و همیشه خواست او باشد شیشه را نیز در بغل سنگ نگه می دارد لبریز از لحظه های ناب سکوت باشید آنجا خدا سخن می گوید 💚💙❤💛🍀 خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۱۸
        سلام و درود،
        سرکار خانم منیژۀ قشقایی،
        اهل سخن و حکمت،
        سپاسگزارم از تشریف فرمایی و لطف کلامتان از یادآوری یاد فاطمه که برایم نه یک همسر، بلکه همه چیز بود. چشم سکوت می کنم. به اندرون خودم می گریم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۰۱:۴۲
        درود و عرض ادب مجدد جناب استاد سبکبار گرامی
        این کوچکترین که باشم که شما بزرگوار را به سکوت ...
        منظو ر از سکوت پاسخ تان به بانو زند عزیز بود
        چشمانتان روشن به نور خندانک 🙏
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۹
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سینا خواجه زاده
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۴۷
        درود
        من به این شعر ادای احترام می‌کنم.
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۲۱
        درود
        یادتان رفته است مصرع دوم یا بقیه شعرتان را بنویسید. بعد از این که به صفحه آخرین سرودۀ شما مراجعه کردم و سروده تان را با دقت خواندم و نگاه پرسش گرانه و مطالعه گری نیز به نحوه حضور و اظهار نظر بازدیدکنندگان محترم شما انداختم، ترجیح دادم چیزی آنجا ننویسم، برگردم همین جا و در خلوت این کلبه ویرانۀ خودم چند کلامی صمیمی و واقعی با شما صحبت کنم. که نه شما و نه من بی نیاز از اینگونه صحبت ها نیستیم.
        دوست دارم سخنم را با پرورش دو زبانه و دو کاراکتری مصرعی که وارد کرده اید و بسیار زیباست آغاز کنم. خیلی حساس و ظریف است و بارها نوشتم و پاک کردم . برای این که تأخیری در پاسخ شما و سایر دوستان ایجاد نشود فعلا همان را می نویسم تا در فرصت های بعدی تکمیلش کنم. دوست دارم هر از وقتی اگر دوست داشتی به این کامنت برگردی. مصرع شما خیلی عمیق و قابل تعبیر و تفسیر است. من خیلی دوست دارم و سعی می کنم نه در آن حد اما نزدیک به آن مطالبی بنویسم. کل این را نمی دانم بصورت مثنوی یا غزلی می سازم و از هم اکنون تقدیم شما می کنم:
        من به این شعر ادای احترام می کنم
        1101 1100 0101 101
        پیر مرد است او قلم در نیام می کنم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۱۴
        بسیار عالی. برای سخنان صمیمی و واقعی در خدمتم. البته به خوبی آگاهیم از اینکه روزهایی را سپری می‌کنیم که صمیمیت را حتی با جان فدا نمودن برای دوستان نزدیک‌مان هم نمی‌توانیم بنمایانیم، چه برسد به نوشتن جملات غیرعادی(نسبت به گفت و شنودهای جاری زندگی روزمره‌مان) آن هم از سر عادت به فرار از دنیای فول آپشن واقعی به این محدودکده‌ی مجازی.
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۰۱:۳۴
        اولّین گام در صداقت ادای یک سلام است که من آغاز می کنم. در این جمله ام هیچگونه کنایه ای نیست و احساسم در مورد شما چنین بوده و هست که انسانی جوانمرد و با ادب و معرفت هستید.
        شما را دعوت به آرامش و احتیاط می کنم در گزینش کلمات و ساختن جملات.
        هر دو انسانی که با هم به صحبت می نشینند، آن هم در حضور دیگران مانند بشکه های آبی هستند که نباید بطور ناگهانی روی زمین رها شوند که همه جا را آب فرا خواهد گرفت و جمع کردن آن دشوار است.
        هر دوی ما خودمان را شاعر و سخن دان و نکته سنج می دانیم و این نقطه مشترک ما و مبنای دوستی و صمیمیت مان است. پس این مهارت را داریم که حرفی را نزنیم که همانند تیری از کمان خلاص شود و بازگرداندن آن میسر نباشد.
        از پاراگراف پیشنهادی شما همه مطالب را حذف می کنم و توصیه می کنم که وارد آن کلاف سردرگم نشویم که هیچگونه نتیجه ای به جز پریشانی و آزردگی نخواهد داشت. اما ببینیم در ادامه صحبت هر جا لازم شد عناصری از آن را وارد صحبت می کنیم.
        تنها این جمله را از آن پاراگراف شما انتخاب می کنم و در پاسخ شما بیان می کنم:
        « . . . برای سخنان صمیمی و واقعی در خدمتم . . . ».
        حالا برای این که دور تسلسل ایجاد نشود سرآغاز مطلب را اینگونه شروع می کنم:
        من و شما، هر یک از خانواده ای، شهری، محل کاری و شرایط خاصی از زندگی وارد این سایت یا سایت های مشابهی شده ایم، اولین و مهمترین روابط و مناسبات ما اینست که در چارچوب قوانین این سایت، فعالیت ادبی کنیم، شعر همدیگر را بخوانیم، نقد کنیم . کسی ما را مجبور نکرده است که به صفحات شعر همدیگر برویم یا نرویم. خودمان خواستیم و تا زمانی هم که با ذائقه و روش و منش خودمان و البته صلاح و مصلحت و انتظار طرف مقابل مطابقت داشته باشد به آن کار ادامه بدهیم.
        بسیار اتفاق می افتد که بنده سراغ اشعار برخی از دوستان می روم. حساسیت های من روی مسائلی نظیر وزن و قافیه، قالب ها و سبک های گوناگون شعری، مطالب مربوط به بدیع و معانی و صناعات شعری از پیش تنظیم شده است. اغلب هم با ایرادات و کاستی های جزیی و کلی از این بابت مواجه می شوم و دوست دارم تجربیات خودم را منتقل کنم. حالا ممکن است از دید کسانی لایق و شایسته این کار باشم یا نباشم. تقریبا همه ما بصورت غریزی چنین تمایلی داریم.
        البته در مورد سروده های خودم هم خیلی سخت گیر هستم. نوشته های قبلی مرا مطالعه کرده باشید می دانید که تا حد خسته کننده ای وارد مباحث عروض و قافیه شده بودم که انگیزه اولیه آن این بود که شعری که می نویسم خالی از ایراد وزنی باشد. چرا باید مداوم نوشته هایم مورد ایراد قرار بگیرند و چیزی جز شرمندگی نصیب من نکنند. ممکن است کسانی بگویند چه اشکالی دارد بالاخره آن هایی که بیشتر می دانند تذکر می دهند آدم پیشرفت می کند. من به این حرف معتقد نیستم. توی کار خودم هم فنی است برای خطای در حد صفر تلاش می کنم اما همیشه از ایده آل کمی یا خیلی پایین تر نتیجه می گیرم.
        اصل سخنم بر سر موضوعات شعرها و سروده هاست. که دوستانی به مطالبی بطور مکنون یا آشکار می پردازند که پای خود را از دایره معمول و مألوف جامعه بیرون می گذارد. این اشارات و عبارات در یک شرایط روانی خاص و پیش داوری ها و جو خاصی بدون این که حتی لوازم ادبی و شعری و هنری درست و حسابی داشته باشند می روند با رویدادها و مباحثی ژورنالیستی هم بستر می شوند. نتیجه این می شود که موضوع بر متن ادبی و صناعات شعری حاکم و غالب می شود و شعر را به یک شعار تبدیل می کند. ممکن بود در یک جامعه به قول شما فول آپشن خود آن موضوعات مورد بحث و بررسی قرار گرفته و سره از ناسره بازشناخته شود ولی در فضای ذهنی ملتهب و تماما تحت تسلط غول های رسانه ای، سمت و سوی موضوعات از قبل تعیین شده است..
        مانند دهی که نزاع دسته جمعی در آن رویداده باشد و هر کسی حتی جارچی دوره گرد هم با هر عملی طرف این یا طرف آن قلمداد می شود.
        اشکال کار ما در این است که فکر می کنیم از همه چیز « به خوبی آگاهیم » ».
        خواستم آن حدود و صغور های خودم را مطرح کنم تا کلی گویی نکرده و ایجاد ابهام نکنم.
        فرض کنید یکی از دوستان شاعر ما اعلام کند که :
        « . . .
        بنده مشتاقم نوشته‌هام رو خیلی زود با دوستانم در میان بذارم، پس همیشه تازه و بدون ویرایش ثبتشون می‌کنم.
        . . . »
        به نظر شما این نوع هیجان و تعجیل چیزی جز غلبه موضوع بر فعالیت هنری می تواند باشد. کار ما اینجا چیست فعالیت ادبی یا رپرتاژ. حتی در روزنامه هم نمی توان چشم را بر ایرادات نگارشی بست. من نمی گویم که این بد است یا خوب است. درست است یا غلط است. دوست ما چنین سلیقه ای داشته باشد یا نه . اما وقتی می بینم جایی ایراد وزنی و قافیه ای هست، ترغیب به بیان و اصلاح آن نمی شوم چرا که خود موضوع بصورت پنهان و آشکار مرا پس می زند.
        من پیشنهاد خاصی برای شما ندارم. گرچه احساس دوستی به شما داشتم من نبودم که به صفحه شعر شما آمده باشم. اما وقتی شما تشریف می آورید و غمنامه مرا بدون سلام و ذکر نامی بالای دست می گیرید و اعلام می کنید که « من به این شعر احترام می گذارم » بعد مراجعه من به سروده شما معنای خاصی پیدا می کند، که آنرا به بیتی تبدیل می کنم که دیدید.
        باز هم می بیند که تمرکز من روی نکات و تحقیقات وزنی خودم می چرخد و دقیقا بر اساس جمله ساده شما وزن یابی می کنم و آن را ادامه می دهم. از نظر معنایی نیز توجه شما و سایر دوستان را به طرز هنرمندانه ای به معانی مختلف و گاه متضاد « احترام » جلب می کنم.
        همه التهابات و رویداهای تلخ و شیرین می گذرند اما زیر ساخت های ادبی و هنری یک جامعه برای ابد می مانند. ما که از علی اکبر دهخدا نمی خواهیم بالاتر باشیم. با نشریات و شعرهای شعارگونه خودش نبود که ماندگار شد. آن صبح تا شب نشستن ها و به تنهایی بجای یک نهاد عظیم فرهنگی و در زیر نور چراغ گردسوز نفتی بود که لغتنامه اش را نوشت و تبدیل به چهره و شخصیتی ماندگار شد. حتی او شعرهایش نیز علاوه بر موضوعاتش طلیعه دار ادبیات نوین ایرانی و فارسی شد و تا توانست نوشت، تا توانست تحقیق کرد. تا توانست جمع کرد برای ما. برای نسل های بعد.
        من با شما کاری ندارم، از خودم می پرسم کجای کار هستم. امروز من با دیروزم چه فرقی کرده است. کدام تحصیل را کرده ام. کدام تحقیق را انجام داده ام. اگر دوبار هم از من سئوال کنند تمام تقصیرها را به دوش دیگران می اندازم.
        ممنونم که وقت صرف کردید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۹
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۴۱
        بشکه آب را خوب آمدید استاد!
        بسیار سپاسگزارم که از اندیشه‌تان آگاه گشتم.
        به یاد دارم که از حدود سن ۱۸ سالگی «سلام» از قاموس من طرد شد و حتی به راننده تاکسی هم با «درود» گفتن حال احوال می‌کردم. حالا بعد از ۱۵ سال مسخره شدن توسط مملکت ۹۰ میلیون شاهنشاهی، همان حس غریب و ناخوشایندی که شما و دیگران وقت «درود» گفتن دارید، بنده هنگام سلام پیدا می‌کنم. اما اگر این راحتتان می‌کند:
        السلام علیکم و رحمته الله و برکاته
        اهلا سهلا و مرحبا...
        امیدوارم این نوشتار را با آهنگ صمیمی بخوانید.
        باقی فرمایشتان را یک و نیم بار خواندم.
        بنده برای توجه دیگران به خودم و نوشتارم بی‌نهایت ارزش قائلم، اما می‌دانید که گفتن دیدگاهم درباره‌ی سروده‌های دیگران، یک دعوتنامه برای بازدیدشان از کارهای خودم نبوده و نیست.
        با این وجود خدا کند لااقل لیاقت همان ضدحمله‌‌ی لطیف و ظریف را داشته باشم.
        ارادتمند شما بزرگوار و همه‌ی زیرساخت‌های عزیز ادبیات سرزمینمان هستم.

        زنده باشید.


        فیروزه سمیعی
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۰۱:۳۴
        درودتان باد استاد سبکبار ادیب گرانقدر 🌞
        شبتون نیک
        غزل ارجمند و به حقی سروده اید
        و تاثیر گذار هم اجرا کرده اید
        زنده باد
        👏👏👏👏👏
        نویسا مانید و مانا بمانید و سبز
        🍃🍀🌸🌺💖🌺🌸🍀🍃
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۴۸
        سلام و درود،
        فیروزه بانوی عزیز،
        سرکار خانم سمیعی نو اندیش و مدرن سُرا،
        رفتم صفحه بیوگرافی و آخرین شعر از دفتر « فوکوس در یک لانگ شات » را خواندم .
        بی ریا و صمیمی و راحت صحبت می کنم چون اولا صد سال بیشتر از عمرتان گذشته است خدا را شکر خیلی جوان مانده اید در ثانی نو اندیش هستید و به دل نمی گیرید.
        این سروده صندلی های خالی بود و گفتگوی جالبی که با استاد نواندیش جناب بدری داشتید. سعی کردم با دقت بخوانم و یاد بگیریم.
        خوشحالم که هستید و مرجعی می توانید باشید برای اینهمه برند های گوناگون شعر و شاعری که این روزها بسیار مصطلح است اما کمتر کسی به عمق مطلب پی برده است.
        نخستین سئوال من از شما این می تواند باشد که همین سرودۀ شما که شعر سپید اعلام فرموده اید با چه مشخصه ای و در ردیف کدامیک از آن برند هایی که فهرست فرموده اید قرار دارد؟
        قول می دهم، همه آن ها را ریز به ریز خواهم خواند و از شما سئوال خواهم پرسید.
        ممنونم که آمدید،
        از حسن نظر و لطف حضورتان ساسگزارم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۰۲:۴۷
        درودتان باد جناب استاد سبکبار ادیب عزیز و گرانقدر 🌞
        وقتتون بخیر باشه
        خیلی لطف کردید ، بله از عمرم قرنی می گذرد و هنوز در ایام جوانی بسر می برم ⁦☘️⁩
        مگر نشنیده اید که آدم باید دلش جوان باشد
        خب منم هم از این قاعده مستثنی نیستم ⁦☺️
        البته بین خودمان بماند سن خانوما همیشه یک راز است 🤫⁩
        بسیار از دقت نظر شما استاد ارجمندم سپاسگزارم
        حرفای من با ایشان آن چیزی بود که به تجربه
        یاد گرفتم نه چیزی بیشتر و چه بسا اشتباه فهم کرده باشم که با دلیل می پذیرم و سر فرودم،

        از خوانش شما و اینکه وقت گذاشتید و از تواضع و فروتنی شما صمیمانه سپاسگزارم مهربان 💎🙏✨💖

        در شعر صندلی
        نوع شعر سپید می شود، عکس نوشته
        عکسی توجه شما را جلب می کند و شعری برایش می سرایید در هر قالب شعری که دوست دارید،
        این شعر صندلی شعر عکس نوشت بود
        برای «بیو» بکار می رود ،در فضای مجازی رایج شده ،بخاطر موجز و کوتاه بودن
        آخرین شعر از دفتر « فوکوس در یک لانگ
        شات» بنام «پروانه ام »
        شعر سپید نمایشی است ،
        من به عنوان بازیگر شعر دارم ایفای نقش می کنم
        اما در صحنه ی شعر
        و تماشاگران هم مخاطبان من هستند
        ابتدای شعر باید خود را معرفی کنم
        و حرکت هام و فیگور هامو باید به صورت شعر نمایش بدهم.
        تا تصویر در ذهن مخاطب شکل بگیرد،

        دفتر شعر «فوکوس در یک لانگ شات»

        اشعار و واگویه ها بصورت نمایشی است
        شعر نمایه سینمایی دارد 🎬🎥📝
        اگر یک فیلم سینمایی و داستان آن را به یک
        «مقاله» تشبیه کنیم، هر پلان یا نما کاربرد یک «کلمه» را در این متن خواهد داشت. با اتصال پلان‌ها (کلمات)، یک صحنه (پاراگراف) و از توالی صحنه‌ها، سکانس (فصل یا بخش) ایجاد خواهد شد. با توجه به این توالی، می‌توان به اهمیت هر یک از این عناصر پی برد. نوع و اندازه یک نما به‌خودی‌خود دربرگیرنده کارکردی دراماتیک و مفهومی خاص می‌باشد

        البته شعر سپید نمایشی نمی دانم چقدر رواج دارد
        و یا اصلا رواج دارد یانه
        ولی من به شخصه علاقه ی خاصی به این نوع سرایش دارم
        حال تا چه پیش آید و چه در نظر افتد

        امیدوارم زیاده گویی مرا ببخشید
        از شما استاد عزیز و هوشمند و نکته بین بسیار سپاسگزارم
        هر ایراد و هر مشکلی هم باشد به جان ودل پذیرا هستم
        خوشحالم از آشنایی باشما گرامی استاد فهیم و ادیب

        نویسا مانید وسبز وسرفراز
        🙏🍃🍀🌺🌸💖🌸🌺🍀🍃💎
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰
        البته آشار نمایشی در شعر کلاسیک که خودتان بیشتر واقف هستید از قدیم رواج داشته است.
        اشعار فردوسی که نقال ها بصورت نمایشی و فاخر اجرا می کردند یا اشعاری که در تعزیه خوانی ها به نمایش گذاشته می شود
        اما در شعر سپید فرق می کند
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۰۳:۵۰
        خانم سمیعی عزیز، رفتم « پروانه » را خواندم و به اجرای زیبای آن گوش دادم. امشب کلاس مفیدی را در محضر شما گذراندم. ادعا نمی کنم که خیلی چیزها فهمیدم یا یاد گرفتم اما شما خیلی با حوصله و خوش خلق تدریس تان را ارائه کردید. مقداری مطالعه و کنکاش نیاز دارم. این تابستان می خواهم راز و رمز این سبک ها را در یابم و بتوانم کار هنرمندانی مثل شما را بهتر ارزیابی کنم، آن ها را با هم مقایسه کنم، یاد بگیرم و شاید هم به کار ببرم. اگر مرجع و منبعی هم دارید ایرانی و خارجی معرفی کنید ممنون می شوم. اشعار خود شما را هم خواهم خواند جایی اگر سئوالی یا اشکالی داشتم خواهم پرسید. فکر می کنم شما هم مخالف چنین پرسش و پاسخ هایی نباشید.
        سپاس فراوان برای لطف حضورتان.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۹
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۰۰:۱۳
        درودتان جناب استاد سبکبار عزیز و گرامی صمیمانه سپاسگزارم از توجه و اینکه وقت گذاشتید و شعر پروانه را خواندید.
        بنده شاگرد شما هستم و هیچگاه خودم را در جایگاهی نمی بینم که بخواهم تدریس کنند
        هرچه گفته‌ام فقط نظرست و تجربه که می تواند غلط یا ناقص باشد.

        در مورد نمایشی سرا های سپید
        نیما زاغیان، آریا پور فریاد هستند
        و‌سرچی هم در گوگل زدم و مطالبی را جمع آوری کردم
        امید که مفید واقع شود
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۰۰:۲۳
        احمد شاملو از معدود شاعرانی است که قابلیت های نمایشی را در اشعار خود به نمایش گذاشته است. مطالعه نقاط اشتراک دو حوزه نمایش و شعر, به شناخت عناصر نمایشی موجود در آثار احمد شاملو کمک شایانی می کند. اکثر اشعار شاملو, در قالب «شعر سپید» سروده شده که شعر سپید, قالب مورد علاقه سرایندگان «شعر نمایشی», همچون شکسپیر است. دیالوگ, مونولوگ, دستور صحنه, روایت, صوت نمایشی و همچنین توجه به دکلماسیون شعر, از عناصر نمایشی موجود در اشعار شاملو هستند. مرحله اول, خوانش صحیح و درک معنای هر شعر است, مرحله دوم, تحلیل عناصر نمایشی و زدن اتود تئاتری بر مفهوم هر شعر و مرحله نهایی, استخراج طرح نمایشی از آن شعر است. این پژوهش, از حیث ماهیت و هدف, از نوع تحلیلی و تبیینی است و به روش کتابخانه ای انجام پذیرفته است.

        جنبه های نمایشی اشعار احمد شاملو : ردپای همراهی شعر و نمایش را در طول تاریخ میتوان از چین باستان و هند باستان در شرق تا یونان باستان در غرب پی گرفت ،بنابراین شعر از نخستین روزگاران زندگی بشر با هنرهای دیگر و به خصوص موسیقی و نمایش پیوند و الفتی سخت داشته است.» (نوری علا ۱۳۴۸: ۳۶۶)

        در ایران در اواسط عصر مشروطه کوشش میرزاده عشقی در «سه تابلو مریم» و نمایشنامه ی «کفن سیاه» از اولین اقداماتی به شمار میرود که شعر فارسی را به حدود تجربه های بیان نمایشی نزدیک کرده است و پس از او کوششهای نیمایوشیج چه در «افسانه» و چه در «مرغ آمین» قدمهایی [ در این زمینه] است.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۲: ۷)
        نوعی از ادب منظوم ما که از عصر صفویه سابقه دارد و تعزیه خوانده می شود گونه ای دیگر از همین عالم شعر نمایشی است. (همان (۷)
        «تعزیه» ریشه در «نقالی» دارد و به همین دلیل «نقالی» نیز به لحاظ استفاده از شعرهای نمایشی قابل تأمل است. در میان پیروان شعر نو ًٌ[نیمایی] شعر منوچهر شیبانی دارای قدرت بالقوه ای برای تبدیل شدن به شعر «نمایشی» بوده است (نوری علا ۱۳۴۸ ۳۸۷-۳۸۸) اما، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث بیش از دیگر پیروان ،نیما به شعر نمایشی مورد نظر او توجه نشان داده اند.

        نیما یوشیج در کتاب «حرفهای همسایه» میگوید دکلماسیون و تئاتر سازنده ی ظاهرند. هر دو میخواهند زنده را با آنچه در بیرون زنده است سر و کار بدهند. تئاتر باید با طرز کار جدید در ادبیات ما معنی پیدا کند. (یوشیج، ۱۳۵۱: ۵۲) مهم این است که طرز کار عوض شود و آن مدل وصفی و روایی را که در دنیای باشعور آدم هاست، به شعر بدهیم… » (همان، ۵۶)

        تجسم بخشیدن به صحنه اشیا و اشخاص کار اصلی وصفی است که نیما در نظر دارد.( جورکش ، ۱۳۸۳ (۱۰۵) احمد شاملو مدل وصفی و روایی نیما را پیوسته در نظر داشته است؛ چراکه به قول فرزان سجودی از نظر نوع ژانر، شعر شاملو از نوع شعر حماسی – قهرمانی است و در شعر ،او وجه ،غالب به کارگیری روش مجازی مناسب ترین روش برای نوع حماسی است. به همین دلیل معمولاً به توصیفی روایی دست می یابد و در شعرش شخصیت پردازی میکند؛ شخصیتهایی که غالبا قهرمانانی حماسیاند( شهرجردی، ۱۳۸۱ (۲۱۱-۲۱۲)

        نیما در مورد لزوم پرداختن به دکلماسیون شعر می گوید: «باید بیان برای دکلماسیون داشت؛ یعنی [شاعر خود را] با حال صرف طبیعی وفق بدهد میبینید که تا این کار را نکنیم… دکلماسیون هم نخواهیم داشت و در ادبیات ما، تئاتر مفهوم مسخره ی زیان آوری خواهد بود.» (یوشیج، ۱۳۵۱: ۵۷)
        دکلماسیون خوانش نمایشی از زیر مجموعه های وصف روایی است که باز در خدمت نمایش و تجسم است. جورکش ۱۳۸۳ (۱۰۷) در میان پیروان نیما، شاملو نسبت به شاعران هم عصر خود برای دکلماسیون صدایی خاص داشته است و بیشتر از بقیه نیز به این کار پرداخته است؛ چراکه معنای واقعی این حرف نیمایوشیج را مبنی بر این که «تئاتر [باید] با طرز کار جدید در ادبیات ما معنی پیدا کند»، عمیقاً دریافته بود.
        باید یادآور شد که در کارنامه ی نویسندگی ،شاملو نام سه نمایشنامه نیز به چشم می خورد قرمز و آبی – نمایشنامه ای در یک پرده مردگان برای انتقام باز می گردند که به وسیله ی نقاشان نامی به سرقت برده شد] و آنتیگون (پارسا ۱۳۸۸ (۱۲۴)

        به گفته ی سیروس شاملو ، پسر احمد شاملو و نویسنده و پانتومیم کار : «شاملو برگردانها و تصحیح هایش را نیز به صورت دیالوگی ترجمه و تصحیح کرده و آنها را به آثاری نمایشی تبدیل کرده است… [همچنین] مجموعه ی فلکلور فرهنگ کوچه (جمع آوری شده به وسیله ی احمد شاملو) سرشار از پانتومیم ،حرکت ،اشاره ایما و گزاره های موزون و خرامشی است» (شاملو، ۱۳۸۰ (۱۵۱)
        با تحلیل جنبه های دراماتیک اشعار شاملو میتوان از آن نمایشنامه متن نمایشی پانتومیم و فیلم نامه استخراج کرد و در سبکهای نمایشی مختلف به اجرا درآورد. در ضمن پژوهشگران حوزه ی ادبیات و هنرهای نمایشی میتوانند از دستاوردهای این مقاله بهره گیرند.

        ۱.۱. سوالات تحقیق
        ۱. خصوصیات دراماتیک اشعار شاملو چیست؟
        ۲. کدام گروه از اشعار شاملو دارای ویژگیها و عوامل خاص نمایشی هستند؟ . در اشعار شاملو چه عناصر حرکتی وجود دارند و شعرهای او قابل تبدیل به کدام نوع نمایشی هستند؟

        ۱. ۲. فرضیه
        هر یک از اشعار احمد شاملو در جای خود این قابلیت را دارند که به یک طرح نمایشی بی کلام یا با کلام تبدیل شوند برای بهره برداری از اشعار شاملو در زمینه های نمایشی ابتدا به خوانش صحیح هر شعر و سپس به تحلیل عناصر نمایشی موجود در هر شعر نیازمندیم.

        ۱. ۳. پیشینه ی تحقیق
        از جمله نویسندگانی که در کتب خود به جنبه های نمایشی اشعار احمد شاملو نظر داشته اند میتوان به اشخاص زیر اشاره کرد : سید علی صالحی در شرح شوکران، تقی پورنامداریان در سفر در مه، پروین سلاجقه در نقد شعر معاصر، امیر زاده ی کاشی ها…. ع پاشایی در نام همه ی شعرهای تو شاپور جورکش در بوطیقای شعر نو و سیروس شاملو در پانتومیم

        از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

        نقد ادبیاشعار احمد شاملو

         جایگاه شعر سپید در نمایشنامه

        برای شروع بحث در مورد جنبه های نمایشی اشعار شاملو ابتدا لازم است به چگونگی رابطه ی «شعر سپید» و «نمایشنامه» پی ببریم؛ چراکه اکثر اشعار احمد شاملو در قالب شعر سپید سروده شده اند با کشف این رابطه به شباهتهای اشعار شاملو و نمایشنامه پی خواهیم برد.
        مکالمات نمایشنامه (Piece) در آغاز سراسر «شعر» بود و ارزشش بیشتر بر اساس موازین شعری سنجیده میشد به مرور زمان با اهمیت یافتن روزافزون روابط اجتماعی دور شدن وقایع نمایش از مسایل اساطیری و روی آوردنش به زندگی مردمان عادی از شکل ظاهری شعر به معنای متعارفش فاصله گرفته، با حفظ جوهر آن به نثر گرایش پیدا کرد. با این همه مکالمه در نمایش، صرفا یک گفت و گوی معمولی و روزمره نیست در حقیقت باید چیزی ورای آن و با کیفیتی دیگر باشد. کیفیتی که می توان آن را به کیفیت دراماتیک (نمایشی) تعبیر کرد و به آن دست یافت چیزی جز «شعر منشور» نیست.» (مکی، ۱۳۶۶: ۹۶-۹۷)
        شعر منثور در واقع همان شعر سپید (Verse Blank) قالب دلخواه سرایندگان «شعر نمایشی همچون (ویلیام شکسپیر William Shakespeare) و «شعر روایسی» مانند جان میلتن بوده است (قاسم نژاد (۱۳۸۱ ۸۹۰-۸۹۱)
        با توجه به مطالب بالا و در نظر داشتن اینکه احمد شاملو برجسته ترین نماینده ی شعر سپید فارسی است؛ در نتیجه اشعار وی ویژگیهای شعر نمایشی» و «شعر روایی که نوعی از شعر نمایشی است را داراست و به لحاظ جنبه های نمایشی، بسیار قابل بررسی است.

        نشانه های درام در اشعار احمد شاملو

        نشانه شناسی امروز که چارلز سندرس پیرس آن را پی ریخته و نشانه شناسان معاصر همچون رولان بارت و امبرتو اکو آن را دسته بندی کرده و بهبود بخشیده اند؛ میان سه گونه ی بنیادین نشانه ها جدایی میگذارند ،(اسلین (۱۳۷۵ (۳۵) مارتین اسلین با استفاده از نظریات این نشانه شناسان نشانه های درام را به سه دسته کلی بخش بندی میکند:

        الف) «نشانه های شمایلی» ساده ترین نشانه ها آن است که بی درنگ، باز شناخته می شود؛ چون تصویر مستقیم موضوع است؛ ولی همه ی شمایلها، تصویری نیست صدای بوق ماشین در صحنه ی ،نمایش شمایل صدای بوق ماشین در واقعیت است.» (همان، (۳۵)
        «صور خیال» در شعر در واقع حکم نشانه های شمایلی را در درام دارند؛ چراکه مخاطب از طریق آنها ابژه های موجود در شعر را در ذهن تصویر می کند. «تصویرسازی در اشعار شاملو در قدم اول از سه عنصر «واقع گرایی ادبی»، «تخیل مبتنی بر همانند پنداری» و «توصیف» سرچشمه میگیرد و تصویر ساخته شده به وسیله ی این سه عنصر با بهره گیری از «مجاز» در محور جایگزینی کلام به دلالتهای ضمنی راه می یابد. سلاجقه، ۱۳۸۴: ۶۲)

        تقی پورنامداریان در کتاب سفر در مه «عناصر صور خیال» در شعر شاملو را این گونه بر می شمرد .۱. طبیعت عنصر غالب در صورتهای خیال شعر شاملو طبیعت است.» (پورنامداریان (۱۳۸۱ (۲۶۱) مثل خورشید کوه، جنگل، آسمان ابر باران و…؛ ۲. اشیای محسوس غیر طبیعی مثل ادوات جنگی خنجر، زره، دشنه و….) یا اشیایی مثل گهواره ،پرده چراغ ،فانوس ،آینه جام سنگ فرش و… ۳. موجودات جاندار شامل انسان و حیواناتی مثل ،مرغ ،خفاش ،ماهی ،قناری جغد و… می شوند؛ تشخیص برجسته ترین عنصر تخیل در شعر شاملو .است در تشخیص، اغلب یک سوی تصویر، انسان و ملازمات و ملایمات اوست و طرف دیگر، عناصر طبیعی و مفاهیم انتزاعی و نیز گاهی اشیاست. همان (۲۷۳ (۴ ۴.موجودات و همی: مثل «ديو» «پریا»، «اژدها»، «اشباح»، «شیطان» و…؛ ۵. اسطوره ها افسانه ها و داستان پیامبران مثل داستانهای سرگذشت مسیح هابیل و قابیل «هملت» و…؛ ۶ رنگها به ترتیب »، ، رنگهای «سیاه»، «سبز»، «زرد»، «سرخ»، «سفید» و «آبی»، بیشترین حضور را در اشعار شاملو دارند.

        نوع دیگری از نشانه های شمایلی در اشعار شاملو، «صوتهای نمایشی» افکت های نمایشی هستند. صوت های نمایشی در آفرینش فضای نمایشی دراماتیک نقش تعیین کننده ای دارند جورکش (۱۳۸۳ (۱۷۷ صوتهای موجود در هر شعر در واقع شمایل صداهای واقعی اطراف ما هستند. این گونه صوتها در شعرهای شاملو به خصوص اشعار عامیانه ی او استفاده ی زیادی دارند؛ مثل «زار و زار»، «جرینگ جرینگ»، «شر شرشر»، «گرگرگر»، «هیهی هی» و «دلنگ دلنگ» در شعر پریا

        ب) «نشانه های نمایه ای» شاخصهای زبانی نمونه ی نشانه های نمایه ای هستند. بـه واسطه ی [این] شاخصهاست که «زبان» با گوینده و شنونده از طریق ضمایر شخصی «من» و «تو» و با زمان و مکان کنش از طریق قیدهایی چون اینجا»، «اکنون» و غیره و همچنین با محیط فیزیکی و چیزهایی که این محیط را اشغال می کنند از طریق ضمایر اشاره ای «این» «آن» و غیره ارتباط برقرار میکند ،البته گفته شده است که شاخص ها مهم ترین ویژگی زبان در نمایش (درام) هستند؛ چه به لحاظ آماری و چه از نظر نقشی که به عهده دارند.» (الام، ۱۳۸۶ (۴۰)

        احمد شاملو در اشعار خود از نشانه های نمایهای ویژه ای مانند «من»، «تو» «شما»، «اکنون» و… به صورتی ،گسترده بهره جسته است. این گونه نشانه ها، در توصیف و روایت، نقشی بسزا ایفا میکنند؛ برای ،نمونه «او» «من» و «این هنگام» در سطرهای زیر نشانه های نمایه ای هستند:
        نه او/ که من بودم /و در این هنگام، زورقی لنگر گسیخته را می مانستم…» (شاملو، ۱۳۸۷: ۵۶۳)
        ج) «نشانه های نمادین» سومین دسته از نشانه ها آنهایی هستند که برخلاف نشانه های شمایلی و نمایه ای هیچ رابطه ی اندام وار [ ارگانیک] روشنی با «مدلول» خود ندارند. این گونه نشانه ها را «نماد» (Symbol) می نامند.» (اسلین، ۱۳۷۵: ۳۶) از نظر نیمایوشیج: «وصف چنانچه از سمبولها استفاده کند دارای اعتبار وقار و عظمت ماندگار خواهد بود. جورکش (۱۳۸۳ (۱۱۲) احمد شاملو در شعرهایش به صورتی گسترده از انواع نمادها استفاده کرده است. پروین سلاجقه این نمادها را در سه بخش بررسی میکند:
        ۱) نمادهای جمعی و کهن الگویی در اشعار شاملو : این ،نمادها در موارد متعددی به کار رفته اند؛ به ویژه در اشعاری که تسلط خودآگاهی در آنها کمتر است.»؛ به طور مثال، «بانوی پرغرور عشق» در شعر «باران» و «بانوی سیه جامه» در شعر «نیم شب»» [هر دو از مجموعه ی باغ آینه]. (سلاجقه، ۱۳۸۴: ۶۷)
        ۲) نمادهای متداول در شعر معاصر و اشعار شاملو : که از نمونه های این نوع نمادها، «شب»، «بانگ خروس» و «سحر» در شعر «خفاش شب» است.» (همان، ۶۸)
        ۳) نمادهای شخصی شاملو :مانند نمادهای «بن بست سر به زیر»، «دیوار سنگ» «میدان»، «خوانچه و تابوت باد نا استوار» «درخت» و «باد» ،«شوخ»، در شعر «تاشک» (باغ آینه) همان (۶۹-۷۰) [ نمادهایی که در این بخش برای مثال آورده شده، برگرفته از کتاب نقد شعر معاصر: امیرزاده ی کاشی ها… اثر پروین سلاجقه هستند.] ۴. خوانش صحیح شعر : برای شناخت جنبه های نمایشی اشعار احمد شاملو ابتدا نیازمند درک مفاهیم و معانی مستتر در هر شعر از   طریق دست یافتن به خوانش صحیح آن شعر هستیم. درک خوانش صحیح یک شعر به معنی در دست داشتن دستور صحنه، برای تصویر کردن

        مفاهیم آن شعر است. سیروس شاملو معتقد است شعر را باید جوری خواند که قبل از این که به گوش برسد تصویر نمایشی آن ،شعر در ذهن مخاطب تداعی شود…. آنچه به وسیله ی گوشهایمان میشنویم همه چیز نیست؛ بلکه مکمل تصویر است. تنها با چند صدایی خواندن یک ،شعر میتوان به مفهوم آن شعر پی برد.» (شاملو، ۱۳۸۹)

        چند صدایی خواندن یک ،شعر به این معناست که در هر ،شعر ،تغییر زاویه های دید را تشخیص دهیم و بر اساس آن لحن و بیان خود را تغییر دهیم. با خوانش درست یک شعر به درون مایه ی آن شعر پی میبریم و از این طریق میتوانیم ریتم درونی و موسیقی موجود در قسمتهای مختلف هر شعر را تشخیص دهیم. بدین وسیله در می یابیم که کدام بخش را باید با ریتمی تند و گوینده و کدام بخش را باید با طمأنینه و آهسته بخوانیم اگر این مرحله را به درستی پشت سر بگذاریم؛ آنگاه، می توانیم به تحلیل عناصر نمایشی دراماتیک موجود در هر شعر بپردازیم.

        مارتین اسلین در کتاب دنیای درام از اهمیت چگونگی اجرا می گوید: «هر متن نمایشی دراماتیک تا زمانی که به اجرا در نیامده باشد ادبیات محسوب می شود. در همین مورد است که داستان روایی «شعر حماسی» و «نمایش» (درام) با هم مشترک است. آنچه درام را از داستان جدا میکند اجرا و نمایش (Performance) است. دیکنز بخشهایی از زمانهایش را برای مخاطبان میخواند؛ یعنی آن را به گونه ای اجرا می کرد و به این روش آن را به درام مبدل می ساخت. این نکته در مورد بخشهای روایی و توصیفی محض و بدون گفت و گو نیز صادق بود؛ زیرا دیکنز این بخشها را با لحنی بسیار احساسی و متفاوت میخواند؛ به گونه ای که حالت و صحنه را مجسم می کرد.» (اسلین، ۱۳۷۵: ۱۷)

        احمد شاملو در دکلماسیونهایش همچون چارلز دیکنز عمل میکند و اشعار خود را به نمایشی زنده تبدیل میکند. ملک منصور اقصی در مورد صدای «احمد شاملو» می گوید در واقع او شعر را همچون نمایش اجرا میکرد؛ بیاین که با آه و ناله بخواهد احساس شنونده را مرتعش کند .احساس در لحن شعرخوانی او عمیق بود که ضرورت است برای انتقال مفاهیم گویی یک خواننده ی اپرا آریایی مشکل را اجرا میکند… شاید به علت تسلط او بر موسیقی و نمایش بود که این اتفاق رخ می نمود.نوارهای شاملو ف ارغ از ارزش و محتوای ،اشعار هرچه که باشد درسهایی برای درست خواندن شعر است ،سرکیسیان، ۱۳۸۱ (۹۹-۱۰۱)

        تقسیم بندی اشعار دراماتیک شاملو

        در یک تقسیم بندی کلی میتوان جنبه های نمایشی اشعار احمد شاملو را در دو گروه، مورد بررسی قرار داد .۱ جنبه های نمایشی اشعار عامیانه فلکلوریک)؛۲.جنبه های نمایشی اشعار غیر عامیانه (سپید و نو)

        الف) جنبه های نمایشی اشعار عامیانه
        اشعار عامیانه ی دراماتیک این شاعر شامل شعرهای «پریا»، «بارون» و «راز» از مجموعه ی هوای تازه ، قصه ی دخترای ننه دریا از مجموعه ی باغ آینه، «شبانه» ، کوچه ها باریکن از مجموعه ی لحظه ها و همیشه و قصه ی مردی که لب نداشت از مجموعه ی در آستانه است. این اشعار دارای فضایی رنگی و ایلوستره هستند؛ چراکه از ترانه های محلی کوچه و بازار متأثرند و دارای فضایی کودکانه هستند.
        آواز صوت ،نمایشی همسرایی و موسیقی عناصر لاینفک شعرهای عامیانه ی شاملو هستند. شاملو در این شعرها برای جلوگیری از افسرده شدن خواننده به خاطر شنیدن داستان غمگین سرنوشت اسارت انسانها سخنش را با ترانه موسیقی و رقص، بیان می کند و مخاطب او با چشمی اشکبار همراه با ترانه ها به رقص در می آید. در واقع شاملو در این گونه اشعارش با زبانی ،کودکانه برای کودک درون آدم بزرگها ترانه میخواند و باعث هوشیاری دوباره ی آنها می شود.

        از دیدگاه محمد حسین نوری زاده در کتاب چهار افسانه ی شاملو، شخصیت های موجود در شعر «پریا» عبارتند از : ۱ ،راوی ،۲ پریا پریها . ۳. دیبا (دیوها)، ۴ خلق مردم شهر ،مردم ،ده ،غلاما، برده ها و اسیرا ۵ برده دارها (عمو زنجیرباف، مار، گرگ و شغال) و ۶.بی بی. (نوری زاده، ۱۳۸۴ : ۴۵-۵۶) ،البته نوری زاده به شخصیت های «خورشید خانوم» و «غلاغه» که از شخصیتهای مهم این شعر هستند، توجهی نکرده
        است.

        «طرح منظومه ی پریا» بر اساس روایتی سازمان یافته است که از دیدگاه چرخش زاویه ی دید از دو کانون روایی – روایت ساده و نمایشی – بهره می گیرد؛ به گونه ای که راوی در جایی خارج از متن با استفاده از زاویه ی دید سوم شخص، به روایت واقعه می پردازد و در صورت لزوم خود در جایگاه ،قهرمان به متن حادثه کشیده میشود. از طرفی در شیوه ی روایت در این منظومه از نوعی زاویه ی دید نمایشی مبتنی بر دیالوگ نیز استفاده شده است.» ،سلاجقه (۱۳۸۴ (۲۷۷-۲۷۸)

        داستان شعر «پریا» و«قصه ی دخترای ننه دریا» با جمله یکی بود یکی نبود» آغاز میشود:
        یکی بود یکی نبود
        زیر گنبد کبود
        لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسته بود
        زار زار گریه میکردن پریا
        مت ابرای باهار گریه میکردن پریا
        گیس شون قد کمون رنگ شبق از کمون بُلَن تَرَک
        از شبق مشکی ترک
        شاملو، ۱۳۸۷ (۱۹۵)
        در سطرهای فوق زیر گنبد کبود مکان و تنگ غروب زمان فعل نشستن «پریا» که سه نفر هم هستند را نشان میدهد و سطرهای بعد به چگونگی موقعیت سه تا پری می پردازد:
        روبه روشون تو افق شهر غلامای اسیر
        پشتشون سرد سیا قلعه ی افسانه ی پیر از افق جرینگ جرینگ صدای زنجیر می یومد
        از عقب از توی برج ناله ی شبگیر می یومد….. (همان، ۱۹۵)

        شاعر از ابتدای شعر پریها را در مرز دو دنیای «خیال» و «واقعیت» نگه می دارد؛ تا بتواند به وسیله ی این فضای استعاری ویژه به راحتی اندیشه های درونی خود را بیان کند. می توان گفت مکانی که سه پری در آن نشسته اند فضایی است در حد فاصل دو دنیای تیره یکی دنیایی که روبه روی آنها قرار دارد و دنیایی است که آن آمده اند؛ شهری که غلامها در آن به اسارت گرفته شده اند؛ پس از «سیاهی» ظلم تیره است و دیگری دنیای پشت سر آنهاست؛ دنیای اسطوره و افسانه که آن هم در سیاهی تاریخ محو شده است. بدین ترتیب پریها به هر طرف که رو بیاورند، جایگاه وحشت است.» سلاجقه، ۱۳۸۴ (۲۷۹)

        راوی به محض این که از فضاسازی و تشریح خصوصیات «پریها» رها می شود؛ سر صحبت را با آنها باز میکند – پریا گشنه تونه؟/ پریا تشنه تونه؟/ …چیه این های های تون؟ گریه تون وای وایتون؟ (شاملو، ۱۳۸۷ (۱۹۶)
        از بخش «امشب تو شهر چراغونه [ در بند دوم] نوعی سرعت و هیجان وارد شعر شده که به تغییر لحن انجامیده است و از طرفی ورود اصواتی مانند «دامب و دومب» و واژه هایی دال بر تحرک میرقصن و میرقصونن اشاره به نام سازهایی که عمدتاً در خدمت رقص پرتحرکند داریه) و دمبک) و اصوات مربوط به کنشهای انسانی در حال تحرک های کشیدن هوی کشیدن و… به این شتاب معنی داده و جریانی از «حرکت» و «موسیقی» در شعر ایجاد کرده است. سلاجقه، ۱۳۸۴: ۲۸۲)
        امشب تو شهر چراغونه
        خونه ی دیبا داغونه مردم ده مهمون مان
        با دامب و دومب به شهر میان
        داریه و دمیک میزنن
        می رقصن و میرقصونن غنچه ی خندون میریزن
        نقل بیابون میریزن
        های میکشن
        هوی میکشن
        شهر جای ما شد!»
        (شاملو، ۱۳۸۷: ۱۹۷)

        فضای شعر همچنان پرتحرک میماند تا زمانی که در بند سوم، «راوی» با توصیف واقعیت دنیای ما برای پریا) دنیای ما خار داره بیابوناش مار داره… فضا را منفعل می سازد. این آشکار شدن واقعیت در بند سوم باعث میشود خیالات «راوی» (که همان «پریا» هستند در بند چهارم دود شوند و به هوا روند اما «راوی» تسلیم نمی شود و با استفاده از تخیلات خود که حالا تبدیل به عواملی مادی تنگ شراب و…) شده است؛ به شهر مردم میرسد و از ستم آزاد می شود. با توجه به مطالب بالا شعر پریا» به لحاظ فضاسازیهای نمایشی بسیار غنی است. این گونه فضاسازیها در شعر «قصه ی دخترای ننه دریا» نیز قابل توجه است … زیر این طاق کبود نه ستاره نه سرود»؛ نشان دهنده ی فضایی تاریک، نومیدگر و دل مرده است. در باغو بسته بود در باغ نشسته بود؛ [به] تنهایی «عمر صحرا» در فضایی روستایی اشاره دارد] تنگ ،غلاغ ،پر پاکشون پایان روز و آغاز شب، با خستگی مفرط [ را نشان میدهد] «شب تا سحر گریه کنون»؛ [نشان] فضایی غم انگیز و عاشقانه [است] و کومه مون سرد سیاس؛ فضایی تاریک و خالی و بی روح را تداعی می کند] نوری زاده (۱۳۸۵ (۱۰۵) مرجع شعرهای موجود در این پاراگراف (شاملو ۴۰۱-۳۹۹ :۱۳۸۷)

        ب) جنبه های نمایشی اشعار غیر عامیانه
        جنبه های نمایشی اشعار غیر عامیانه که قالب آنها نو یا سپید است را می توان در سه گروه، مورد بررسی قرار داد گروه اول اشعاری با ساختار نمایشنامه؛ گروه دوم اشعار توصیفی با دیالوگهای پراکنده و گروه سوم اشعار روایی مونولوگ گونه (دارای تک گویی نمایشی)
        ۱. اشعاری با ساختار نمایشنامه
        اشعار با ساختار نمایشنامه اشعاری هستند که ساختاری شبیه به نمایشنامه دارند و در بیشتر بخشها دارای دیالوگ دستور صحنه و فضاسازی نمایشیند. دو شعر «ضیافت» از مجموعه ی دشنه در دیس و پس آنگاه زمین… از مدایح بی صله، نمونه های بارز این گروه از اشعار شاملو هستند.

        شعر بلند «ضیافت» در مجموعه ی دشنه در دیس که نمایشنامه ای شاعرانه است، تصویری گویا و نمادین سمبولیک از ذات و سرشت نظامی جبار، ستمگر حقیقت ستیز و برده طلب است. نیروی تخیل عمیق و استعداد شگرف شاملو در فضاسازی و صحنه پردازی مناسب با موضوع و زبان و شناخت عمیق شخصیت ها و شیره ی عمل و عکس العملهای ،آنان در این نمایش ،شاعرانه به نحوی بارز جلوه گر است.» (پورنامداریان (۱۳۸۱ (۱۷۰)

        سید علی صالحی در کتاب شرح شوکران شعر «ضیافت» را کمابیش در ارتباط با صحنه ی محاکمه ی عیسی مسیح میبیند صاحب اختیاری ۱۳۸۱ (۳۱۰-۳۱۴) این شعر از زبان یازده شخصیت بیان شده است «راوی»، «میزبان»، «دلقک»، «مدعیان»، «ولگرد»، «مداح»، «زنان عاشق»، «مادران»، خطیب»، «جارچی ها» و «یک مدعی».  شخصیت مدعی به صورت فردی و جمعی (مدعیان سخن میگوید و شخصیتهای «مادر» که همان «زن عاشق» است در موقعیتی دیگر و «جارچی» تنها به صورت جمعی سخن میگویند. در نتیجه اجرای این شعر به صورت نمایش صحنه ای دارای هم سرایی بازیگران است.

        در شعر «ضیافت نام هر شخصیت بالای دیالوگ وی نوشته شده است و لزومی ندارد از درون مایه ی گفت و گوها به گوینده هر دیالوگ پی ببریم موقعیت زمانی این شعر، شب است؛ شب و ظلمتی که نشانه استبداد حاکم بر فضای شعر است. فضاسازی آگاهانه ی ،نمایشی در دو بخش از شعر «ضیافت»، قابل مشاهده است. بخش اول سخنان «راوی و مداح» است که به توصیف ،شرایط موقعیت ها و روابط متقابل شخصیتها میپردازند به طور مثال راوی در دومین دیالوگ خود شرایط میهمانی را شرح میدهد و به معرفی میهمانان میپردازد: «میهمانان را غلامان، از میناهای عتیق زهر در جام میکنند.» (شاملو، ۱۳۸۷: ۷۵۶)

        بخش دیگری از فضاسازیها در توضیحاتی مشاهده میشود که میان دیالوگهای شخصیت های مختلف آورده شده است این ،توضیحات آشکارا به چگونگی لحن و حرکت شخصیتها فضای کلی حاکم بر هر صحنه و صداها میپردازد؛ به طور مثال قبل از دیالوگ «ولگرد»، زیر نام ولگرد آمده است: «شتابان نزدیک و به همان سرعت، دور می شود.» دلیل ناتمام ماندن دیالوگ ولگرد ،نیز، با جمله ی «قطع با صدای گلوله» (همان، ۷۵۸ مشخص شده است او) به وسیله ی گزمه ها کشته شده است)
        … گزمه ها قدیسانند
        گزمه ها قدیسانند
        گزمه ها قد
        قطع با صدای گلوله
        سکوت ممتد.
        طبل و سنج عزاداران از خیلی دور.
        صدای قدم های عزاداران که به آهستگی در حرکتند، در زمینه ی
        خطبه ی زاغیان و

        گزمه ها قد
        قطع با صدای گلوله
        سکوت ممتد.
        طبل و سنج عزاداران از خیلی دور.
        صدای قدم های عزاداران که به آهستگی در حرکتند، در زمینه ی
        خطبه ی مداح.
        صدای سنج و طبل گهگاه بسیار ضعیف، شنیده می شود. (همان، ۷۵۸)
        شعر «پس آنگاه زمین…» نیز همچون «ضیافت» ویژگیهای یک نمایشنامه را دارد؛ با این تفاوت که این شعر تنها دو شخصیت دارد و بیشتر بخشهای شعر – بر خلاف شعر ضیافت که به صورت وصف روایی سروده شده است – حالت دیالوگی دارد. می توان گفت؛ شعر «ضیافت» بیشتر به ویژگیهای شعر روایی و «پس آنگاه زمین… » بیشتر به خصوصیات شعر نمایشی نزدیک است.

        «پس آنگاه زمین…» سروده ای نمادین خیال گونه و اندیشه محور است که گفت و گویی دوسویه را بین «زمین» و «انسان» شکل داده است زبان در این شعر، مبتنی بر هنجارگریزی زمانی است که شیوه ی بیان نحو واژگان و لحن را در برگرفته است و سطرهای طولانی شعر که با بهره گیری از همین شیوه ی بیان سامان یافته اند، به شکل  صوری آن منطقی نشروار دادهاند(سلاجقه، ۱۳۸۴: ۶۴۰-۶۴۱)
        نکوهش انسان غافل به وسیله ی زمین درون مایه ی اصلی این شعر است که در این میان، نوعی هماهنگی شکل و محتوا در حق به جانب بودن گفتار «زمین» و پشیمان بودن انسان غافل ایجاد شده است. این هماهنگی را از لحن کلام و انتخاب واژگان آن میتوان دریافت.» (همان، ۶۴۲)
        و زمین به سخن در آمده با او چنین می گفت:
        به تو نان دادم من و علف به گوسفندان و به گاوان تو و برگهای نازک تره
        که قاتق نان کنی
        انسان گفت: – میدانم
        (شاملو، ۱۳۸۷: ۸۹۱)

        ۲. اشعار توصیفی با دیالوگهای پراکنده
        این گروه اشعاری هستند که قسمتی از آنها دیالوگ یا مونولوگ تک گویی نمایشی دارد و دیالوگها در میان توصیف حادثه ای نمایشی (دراماتیک) شکل گرفته اند؛ مثل شعرهای «سرود مردی که خودش را کشته است» از مجموعه ی قطع نامه، «رکسانا» «سرود مردی که تنها به راه میرود» ، «شعری که زندگی ست»، «سفر»، «مه»، «تردید»، «مرگ نازلی»، «مرغ باران» ، «سرگذشت» و «غزل بزرگ» از مجموعه ی هوای تازه، «سفر» و «مرگ ناصری» از مجموعه ی ققنوس در باران . «مرد مصلوب» از مجموعه ی مدایح بی صله و «با چشمها» از مجموعه ی مرثیه های خاک

        اگر نیما عشقی و اخوان ثالث در شعر خود به تئاتر و نمایش بها می دهند احمد شاملو بیشتر مفتون سینماست. جورکش ۱۳۸۳ (۲۴۲) «شعرهای مرگ ناصری و رکسانا» از جمله اشعار توصیفی… شاملو هستند که دارای ظرفیت های نمایشی (دراماتیک) از نوع سینمایی آن هستند سپانلو شعر «مرگ ناصری» را چنین می بیند شاعر این شعر را در دوازده پلان یا خلاصه،تر در شش پلان که دارای نماهای متقابل به قول سینماگران رآکشن پلان هستند، تنظیم کرده است…. «مرگ ناصری»، منطق یک آنونس (تبلیغ) فیلم را دارد.» (همان، ۲۴۳)
        ویژگی های یاد شده در مورد مرگ ناصری نشان میدهد که احمد شاملو علاوه بر اینکه به تصاویر سینمایی علاقه داشته از فن سینما نیز اطلاعات کافی داشته است و از این اطلاعات به بهترین نحو در تصویر سازی اشعار خود سود برده است.
        شاملو در مرگ ناصری از عامل دیالوگ گفت و گوی نمایشی نیز به زیبایی بهره می گیرد و شعر را به الگوهای نمایشی (دراماتیک) نیمایی نزدیک میکند. مثل این دیالوگ تازیانه اش بزنید!» (همان (۲۴۴)

        شعر «رکسانا» شعری دیگر از شاملو که در آن به توصیفی سینمایی دست می یابد، دارای دو شخصیت است: «راوی» و «رکسانا» گفت و گوهای نمایشی موجود در اینشعر، از بند چهارم آغاز میشود :
        راوی فریاد کشیدم: «رکسانا!»
        [ رکسانا:] – من همین دریای بی پایانام
        [راوی] فریاد کشیدم: «- رکسانا!»
        [ رکسانا:] «من همین توفان ام من همین غریوم .من همین دریای آشوب ام. که آتش صد هزار خواهش زنده در هر موج بی تابش شعله میزند»(شاملو، ۱۳۸۷: ۲۶۰ ۲۶۱)

        ع ،پاشایی در کتاب نام همه ی شعرهای تو در مورد شعر «رکسانا» می گوید: رکسانا شعر دراماتیک بلندی است در شش بند شعر از چند ،نظر فضای غربی دارد مادینگی دریا و روح مادینهی ،او خدای فراموشی و وصف ماکابری (Macabre) یا مردگانی «رکسانا» صحنه های وصفی سینمایی وصف شب توفانی که از قدرت زبانی بالایی برخوردار است کندوکاو در ساختار رابطه ی راوی و رکسانا… و نیز «ساختار نمایشی» و «تک گویی» آن.» (همان، (۱۲۱)

        شاملو همچون نیما در اشعارش از تکنیک دراماتیک تک گویی» (مونولوگ) بهره جسته است. به نظر میرسد به درازا کشیدن کلام و تکرار ظاهراً بی هدف جملاتی مانند: «… به دنبال خود کشیده ام»، «لام تا کام حرفی نخواهم زد» و… که «تک گویی» محسوب میشوند تحت تأثیر نوشتار خودکار و در جهت آفرینش فضایی موهوم و سکرآمیز که از ویژگی فضاهای سورئالیستی است ایجاد شده است.( سلاجقه، ۱۳۸۴(۲۲۵)

        ۳. اشعار روایی مونولوگ گونه (دارای تک گویی نمایشی)
        این گونه اشعار شاملو از طریق تند و کند کردن ریتم و موسیقی کلام به روایت واقعه ای نمایشی می پردازند؛ مثل شعرهای «گل کو» «ساعت اعدام»، «انتظار» و «احساس» از مجموعه ی هوای تازه ، «آغاز» از مجموعه ی آیدا در آینه، «در لحظه» از مجموعه ی ترانه های کوچک غربت ، «هنوز در فکر ان کلاغم…» از مجموعه ی دشنه در دیس، «ترانه ی تاریک» از مجموعه ی ابراهیم در آتش و «کویری» از مجموعه ی مدایح بی صله.
        عناصر نمایشی در شعر «هنوز در فکر آن کلاغم» عبارتند از: «۱. شخصیت ها: یک کلاغ و کوهها .۲. صفات کلاغ به همان شکل که در شعر آمده «با قیچی سیاه اش»، «با غارغار خشک گلویش با آن حضور قاطع بی تخفیف با رنگ سوگوار مصرش با آن خروش و خشم ۳.صفات کوهها پیر بی حوصله عابدانی با کله های سنگی، خسته خواب آلوده؛ ۴. کلاغ چه میکند؟ با غارغار خشک گلوی اش / چیزی گفت؛ ۵. کوه ها چه میکنند؟ بی حوصله و در حالت چرت زدن تا دیرگاهی آن غار غار خشک گلوی کلاغ را تکرار میکردند؛ ۶. مکان :واقعه جایی به نام «دره های یوش» و یا صورت محدود ترش آسمان کاغذی مات و بر فراز زردی برشته ی گندم زاری که در کنارش چند سپیدار هست و چند کوه؛ ۷. زمان واقعه زل آفتاب نیمروز تابستانی.» (پاشایی، ۱۳۷۷ ۷۵-۷۶)

        از «اشعار روایی» شاملو که تصاویر سینمایی در آنها مشهود است می توان به شعرهای «ترانه ی تاریک» و «کویری» اشاره کرد وجه سینمایی قالب در «کویری» این گونه است: ۱.نمای درشت زنی که بر گهواره ی خالی زار می زند: «نیمیش آتش و نیمی اشک می زند /زار زنی بر گهواره ی خالی گلام وای! اما این زن در کجاست؟)؛ ۲.حرکت دوربین به عقب اینجا اتاقی است که هرگز مردی بدان قدم نگذاشته است در اتاقی که در آن مردی /هرگز عریان نکرده حسرت جانش را به پینه های کهنه نهالی ،اما) این اتاق در کجاست؟ ۳.نمای یک قلعه در شرف ویرانی در قلعه ی ویران…» در کجا؟)؛ ۴.حرکت دوربین همچنان به عقب، تا آنجا که قلعه در امواج لرزان سراب محو شود به بیراهه ی ریگ / رقصان در هرم سراب/ بــه بی خیالی جورکش ، ۱۳۸۳: ۲۴۷ – ۲۴۸)

        پانتومیم و اشعار احمد شاملو

        شاید تصور کنید پانتومیم که نمایشی بیکلام محسوب می شود، نمی تواند با شعر لال بازی های مارسل مارسو شعر خالص است و بسیاری از آنها «شعر روایی». به این ترتیب میتوان گفت که شعر میتواند از قلمرو زبان هم پا بیرون بگذارد…» (حریری(۸۲) ۱۳۸۵)

        تن کلمات در زبانهای مختلف با هم فرق دارند همین تفاوتها ترجمه ی شعر را از یک زبان به زبانی دیگر سخت می.کنند بنابراین بهترین راه ترجمه ی یک شعر استفاده از «میمودینامیک میباشد؛ یعنی تبدیل شعر به حرکت این کار هرگز از کلمات بر نمی آید.» (ل تک، ۱۳۸۸: ۷۰-۷۱)
        «پانتومیم سپید» یا آزاد یا خالص، معمولاً بر اساس شعر است و بیشتر به رقص اطواری رخساری شبیه است.» (شاملو (۱۳۸۰ (۲۰) سیروس شاملو معتقد است: «پانتومیم بر اساس شعر پانتومیم سپید ( Mime) یا گزاره ی ناب در واقع نمایشی دوزبانه است که متن آوایی در کنار متن ،حرکتی قرار گرفته یا به جای آن می نشیند… [ البته ] متنی قابل تجسم نمایشی است که از تجسم نمایشی ریشه گرفته باشد.» (همان، (۱۹۵)

        همان طور که از مطالب بالا استنباط میشود اشعاری که دارای سرچشمه ی نمایشی هستند، در قالب «میمودینامیک»، «پانتومیم سپید» و انواع دیگر پانتومیم، قابل اجرا هستند. سیروس شاملو میگوید: «چند شعر از احمد شاملو، دقیقاً «زبان متن» Diction) در یک تصویر نامه (Scenario) است؛ اشعاری چون «ساعت اعدام» «با چشمها» «سرود مرد سرگردان» سرود اول از (چهار سرود برای آیدا)، «ضیافت» «آغاز»، «انگیزههای خاموشی»، «سفر» و…» (همان، (۱۹۴)

        اما چگونه میتوان شعرها را به حرکت تبدیل کرد؟ سیروس شاملو در کتاب پانتومیم برای ترجمه ی شعر به پانتومیم سه نوع حرکت را تعریف می کند: الف)«حركات نشانه ای یا نمادین»؛ ب) «حرکات تشریحی – توصیفی» و ج) «حرکات اغراق آمیز و کمیک» در این مقاله با اضافه کردن حرکات تلفیقی که ترکیب سه حرکت تعریف شده به وسیله ی سیروس شاملو است. اشعار شاملو را با توجه به چهار نوع حرکت بررسی میکنیم:

        الف) حرکات نشانه ای یا نمادین (Symbolic) نشانههای شمایلی و نمادین درام در شعر شاملو از طریق این نوع حرکات قابل اجرا هستند (ر.ک: بخش «نشانه های درام در اشعار شاملو» در همین مقاله شعرهای ماهی از مجموعه ی باغ آینه و قناری گفت از مجموعه ی در آستانه، از جمله اشعاری به شمار می آیند که قابل ترجمه به حرکات نشانه ای و سمبولیک هستند. ماهی در شعر اول نماد یقین گمشده ی شاعر است که از دست او گریخته است و آبگیر صاف که آرزو میکند ای کاش ماهی یقین راهی به آن بجوید! نماد خود شاعر است
        آه ای یقین گم شده ای ماهی گریز / … من آبگیر صافی،ام، اینک به سحر عشق؛ از برکه های آینه راهی به من بجوی (شاملو، ۱۳۸۷: ۳۳۶)
        مفهوم های «ماهی» و «آب» را میتوان با حرکات نرم و مارمانند نشان داد و تضاد رنگ ماهی و آب را با رنگ قرمز برای ماهی و رنگ آبی برای آب، می توان منتقل کرد. استفاده از افکت صوت نمایشی صدای آب و موسیقی هماهنگ با مفهوم شعر نیز در ایجاد تصویر نمایشی و انتقال معنا بسیار حایز اهمیت است. شعر «قناری گفت…» دیگر شعر نمادین شاملو به وسیله ی گروه نمایشی سیروس شاملو اخيراً اردیبهشت ۱۳۸۹ یادروز احمد شاملو با همین عنوان اجرا شده است.

        ب) حركات تشریحی – توصیفی :(Descriptive) این نوع حرکات برای ترجمه ی اشعار روایی مونولوگ گونه گروه سوم از اشعار غیر عامیانه) که بیشتر به توصیف افعال میپردازند مناسب است. شعر در لحظه از جمله اشعاری است که با این نوع حرکات قابل اجراست به تو دست میسایم و جهان را در می یابم… میوزم می بارم می تابم… از تو عبور میکنم چنانکه تندری از شب – می درخشم و فرومی ریزم» (همان، ۸۳۷)
        اشعار «سرگذشت» و «گل گو» که از نوع اشعار روایی «مونولوگ گونه» هستند به همراه شعر «مه» و اشعاری از لنگستن هیوز ، فدریکو گارسیا کورکا و ژاک پرهور، در نمایشی با عنوان همچون کوچه ی بی انتها در تاریخ تیر و مرداد ۱۳۷۷، به وسیله ی گروه نمایشی سیروس شاملو به اجرا در آمدهاند.

        ج) حرکات اغراق آمیز و کمیک (Exaggeration) اشعار طنزآمیز شاملو با این نوع حرکت قابل اجرا هستند دیالوگهای «دلقک» در شعر «ضیافت»، با حرکات اغراق میز و کمیک تناسب دارد؛ مثل این دیالوگ او: باغ بی تندیس فرشتگان/ زیبایی ناتمامی ست!» ،همان (۷۵۷ که اگر با لحنی کنایه آمیز و به همراه حرکاتی اغراق شده و تمسخر آمیز اجرا شود، مفهوم این بخش از شعر به تصویر کشیده خواهد شد.

        از دیگر اشعار طنز آمیز احمد شاملو میتوان به اشعار زیر اشاره کرد: قسمتی از «بخش چهارم سرود پنجم» از مجموعه ی آیدا در آینه اگرچه از قافیه های لعنتی در این شعرها نشانی نیست تا از دراز گوش نثرش باز شناسد (شاملو، ۱۳۸۷: ۴۸۱) یا شعر «نبوغ» از مجموعه ی باغ آینه
        در این شعر نبوغ سلطان فردریک پادشاه (پروس)، زوجه اش «لوئیز» را ناگزیر به بستر بوناپارت مهاجم میفرستد تا مگر «پروس» را نجات دهد؛ [ولی] فردا صبح خاک پروس را / شه فاتح / گشوده است…» (مجابی، ۱۳۸۰: ۲۲) د حرکات تلفیقی تعدادی از اشعار شاملو برای اجرا شدن به سه یا دو نوع از حرکات نام برده نشانهای تشریحی و کمیک نیاز دارند از این گونه اشعار شاملو میتوان به «ضیافت» اشاره کرد که به دلیل گستردگی فضاسازیها، هر سه نوع حرکت در آن قابل تشخیص و اجراست اشعار عامیانه ی شاملو نیز نوعی تراژدی کمدی هستند که در اجرای آنها ناگزیر به استفاده از هر سه نوع حرکت هستیم.

        نتیجه گیری مقالۀ جنبه های نمایشی اشعار شاملو

        شعار احمد شاملو به چهار دلیل دارای جنبه های نمایشی ویژه ای هستند: الف) شاملو، قالب سپید را بر سایر قالبهای شعری ترجیح داده است و شعر سپید قالبی مناسب برای شعر نمایشی» و «شعر روایی نوعی شعر نمایشی است؛ ب) او نوع ادبی «شعر حماسی» را برای اشعارش برگزیده است. در این نوع شاعر به روایت و توصیف موقعیت زمانی و مکانی و ویژگیهای شخصیت میپردازد. روایت، بی درنگ دراماتیک نیز میشود و از گفت و گو بهره می گیرد» شهرجردی، ۱۳۸۱: ۲۱۲-۲۱۳) ج) شاملو، دارای اطلاعات جامعی در زمینه فرهنگ شفاهی مردم بوده است (انتشار فرهنگ کوچه؛ به همین دلیل از امکانات واژه ها و اشعار ،عامیانه برای نمایشی تر کردن اشعار خود سود جسته است؛ (د نشانه های درام نشانههای شمایلی نمایه ای و نمادین در اشعار شاملو، استفاده گسترده ای دارند و این نشانه ها، اشعار وی را به لحاظ جنبه های نمایشی غنی کرده اند.

        به طور کلی، خصوصیات نمایشی اشعار احمد شاملو را میتوان این گونه برشمرد ۱. دیالوگ گونه یا مونولوگ گونه بودن اشعار ۲. حضور راوی در کنار شخصیت های شعری شخصیتهای شعرهای نمایشی ،شاملو اغلب به خود شاعر شبیهند یا به شکلی روشنفکرند» (جورکش ، ۱۳۸۳ (۲۳۵) یا مثل پریا و قصه ی دختران ننه دریا جزء فلكلور قرار میگیرند یا شبیه به خود او هستند؛ مثل «ناصری»، «هملت» و شخصیتهای «ضیافت».» (همان ،(۲۳۶) ۳. توجه به فضاسازیها دستورات صحنه و شرح موقعیتهای زمانی و مکانی؛ ۴. استفاده از صوتهای نمایشی؛ ۵. توجه به حسهای دگرگون شونده ی شخصیتهای موجود در هر شعر؛ .۶. رعایت لحنها و حسهای دگرگون شونده در خوانش هر شعر از سوی شاعر؛ ۷. داشتن بیان و صدایی مناسب برای دکلماسیون که از طریق اجرای نمایشی هر شعر، حتی شعرهای غیر نمایشی را نیز به شعری نمایشی تبدیل کرده است.

        ۴۲/۵۶ از اشعار احمد شاملو در دوره ی اول شعر گویی او ۲۲-۳۹ سالگی هفده سال ۳۱/۹۸٪ از شعرهایش در دوره ی دوم شعرگویی (۳۹-۵۵ سالگی شانزده سال و ۲۵/۴۴٪ در دوره ی سوم شعر گویی وی (۵۵-۷۴ سالگی نوزده سال سروده شده است. اشعار نمایشی دوره ی اول، ۳۱/۹۸؛ دوره ی دوم ۲۴/۶۸ و دوره ی سوم ۱۹/۸۹ هستند. با توجه به داده های نمودار ،یک شاملو بیشترین درصد اشعارش و همچنین بیشترین درصد اشعار نمایشی خود را در دوره ی اول شعرگویی خود سروده است.

        بیشترین درصد اشعار دراماتیک شاملو از نــوع اشعار روایی مونولوگ گونه ۵۴/۶۵ هستند ،اما اشعار عامیانه و همچنین اشعاری با ساختار نمایشنامه» «ضیافت» و «پس آنگاه…» نمایشی ترین اشعار احمد شاملو به حساب می آیند و برای تبدیل شدن به نمایشنامه و درام قابلیت بالایی دارند. هر گروه از اشعار نمایشی شاملو برای تهیه ی انواعی از ،درام، مناسب تر هستند. اشعار عامیانه ی دراماتیک با فضای نمایش عروسکی»، «اپرا» و «رقص» سازگارترند. «اشعار روایی مونولوگ گونه برای اجرا به روش نقالی»، نوشتن طرح برای انواع «پانتومیم (پانتومیم ،سپید ،پانتومیم ،سیرک پانتومیم باغ وحش و …) و همچنین نوشتن فیلمنامه ی سینمایی مناسب تر هستند. از اشعاری با ساختار نمایشنامه و اشعار توصیفی با دیالوگهای پراکنده نیز میتوان در تهیه ی نمایشنامه برای نمایش صحنه ای و نمایش رادیویی بهره برد.
        با ترجمه ی اشعار احمد شاملو به حرکات نمایشی میتوان شاملو را که شاعری ملی به حساب میآید به شاعری بین المللی تبدیل کرد و با این کار، مفاهیم عمیق موجود در اشعار او را در سراسر دنیا اشاعه داد و جاودانه کرد.

        یادداشتها

        ۱. «زبان» نمایش در چین باستان ترکیب بیانی خاصی است از آواز و مکالمه به اضافه ی موسیقی و حرکت و قرارداد در چین باستان رقص همیشه با «شعر» همراه بوده و «شعر آوازی» هم با موسیقی این سه همیشه همدیگر را کامل کرده اند… «شعر آوازی»، «شعر روایی» می شود و موسیقی و رقص با امکانات خود معنی روایت را کامل میکنند.» (بیضایی، ۱۳۸۳)
        ۲. به عقیده ی جرالد الس در تاریخ تئاتر :جهان سالها قبل از ۵۳۴ (ق.م) جشنواره های مذهبی [در یونان باستان حالت شعرخوانی یا راپسودی (Rhapsody) داشتند و قطعاتی از اشعار حماسی همچون «ایلیاد و ادیسه» در جشنواره ها تحریر (دکلمه) می گردیدند. این نوع شعر خوانیها رفته رفته دراماتیک تر شدند براکت ۱۳۶۳: ۶۳۶۲) تعزیه نامه ها به شعر بود و شعر تعزیه عامیانه بود؛ زیرا که از آثار اهل شعر نبود و از رشحات اهل نمایش بود. در هر حال زمینهی شعری تعزیه را رسم مرثیه سرایی – که حداقل از عهد صفویه بالا -گرفت ایجاد میکرد و منابع داستانیش را اساطیر و حماسه های مذهبی که
        از طریق انواع نقالی مذهبی به او رسیده بود (بیضایی، ۱۳۷۹ (۱۲۸)
        ۴. نقالی عبارت است از نقل یک واقعه یا ،قصه به شعر یا به نثر با حرکات و حالات و بیان مناسب در برابر جمع …. (بیضایی، ۱۳۷۹: ۶۵)
        ۵. مصاحبه با سیروس شاملو به وسیلهی زینب ،یدملت تهران ۱۳۸۹/۲/۲۶
        ۶ در میان متون نمایشی ،ایرانی نمایشنامههای اسماعیل خلج مصادیق بارزی برای به نمایش گذاشتن چنین کیفیتی [یعنی شعر منشور] است.» (مکی، ۱۳۸۶: ۹۷)
        ۷.این قالب به رغم نداشتن ،قافیه ویژگیهایی دارد که آن را اثر گذار می کند وجود سکته های متناوب، حضور مكثهای فراوان در میان مصراعها تکیه های پی در پی و واژگان و عبارات انعطاف پذیر واحد شعر سپید بر مبنای وحدت معنایی، بی آنکه محدودیتی در شمار مصراع های آن باشد تعیین میشود هر واحد شعر سپید را بند پاراگراف) می نامند. نخستین بار هنری ها وارد اول ،ساری در حدود ۱۵۴۰) (م) این اصطلاح را برای ترجمه ای که از «انیید»
        سروده ی ویرژیل، شاعر رومی (۱۹۷۰) قم کرد برگزید قاسم نژاد، ۱۳۸۱: ۸۹۰
        ۸.خیال یا ایماژ (Image)، صورت ذهنی یا تأثیر روانی تجربهی حسی است که در غیاب تحرک آن حس در جان زنده میشود در زمینه هنری خاصه در شعر، چنین صورتی را «خیال» [یا صور خیال»] می نامیم.» (پاشایی، ۱۳۸۸ (۲۲)
        ۹. مصاحبه با سیروس شاملو به وسیلهی زینب ،یدملت تهران: ۲۲ و ۲۳ شهریور ۱۳۸۹
        ۱۰. در اصطلاح شعر تک گویی نمایشی شعری است که از زبان شخصیتی یگانه بیان می شود کلمات و سخنان این ،شخص ،طبیعت روحیات و وضعیت خاص او را منعکس می کنند.» داد، ۱۳۷۱ (۸۵)

         ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
        شارل بودلر شعر گل های دوزخین
        مترجم نیما زاغیان





        سومین چاپ «گل‌های دوزخی» اثر بودلر و ترجمه نیما زاغیان توسط نشر نگاه منتشر شد. به باور منتقدان و زبانشناسان ترجمه زاغیان بسیار نزدیک به روح اشعار بودلر است

        زاغیان، مترجم این کتاب یکی از مهم‌ترین و اثرگذارترین چهره‌های پرفورمنس آرت در هنر معاصر ایران است. او چند سالی است که پروژه‌ای آلترناتیو و بحث برانگیز را تحت عنوان «هنر نا – رسمی» دنبال می‌کند. در ذیل این پروژه او مکتوباتی را نیز تولید کرده و عنوان «نا کتاب» را روی آنها گذاشته است. از این دست آثار او می‌توان به «آبــزو»، «به شماره‌ی زخم‌های من» و «سِــفِــر گمشده‌ی خِــرفســتر» و «کتاب جاء دِی» اشاره کرد.

        هرچند اشعاری از بودلر پیشتر توسط چهره‌های برجسته‌ای چون حسن هنرمندی (بویژه در کتاب درخشانِ بنیاد شعر نو در فرانسه) و محمدعلی اسلامی ندوشن ترجمه شده بود، اما به باور بسیاری از مترجمان و منتقدان ترجمه زاغیان از آثار بودلر به روح اشعار این شاعر شوریده و یکه فرانسوی (ملقب به شهریار شاعران) نزدیک‌تر است. همچنین باید اشاره کرد که زاغیان با این ترجمه برای نخستین بار مجموعه کامل اشعار «گل‌های دوزخی» را در دسترس مخاطبان فارسی زبان قرار داد، پیشتر تنها بخش‌هایی از این کتاب که مهم‌ترین اثر بودلر نیز هست، ترجمه شده بودند.

        «گل‌های دوزخی» را اغلب در کنار منظومه‌های بزرگی همچون اودیسه، ایلیاد، کمدی الهی و بهشت گمشده قرار می‌دهند. این اثر
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۵۸
        درود بر شاعر بزرگوار جناب سبکبار خندانک
        برادر بزرگوار خوب هستید؟
        لذت بردم از خواندن غزل و صدای صمیمیتان(یاد استاد شهریار افتادم)
        این بداهه تقدیم به شما شاعر مهربان:

        دیر شاید آمدم در صفحه ات شاعر ولی
        می رسم با صد مشقت،من مقصر نیستم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۵۳
        سلام و درود،
        جناب محسن ابراهیمی اصل ( غریب )،
        برای من شما قریب هستید تا غریب،
        همین اواخر یک ترانه و یک شعر زیبا از شما خواندم،
        همه جا حضور دارید،
        مردم را تشویق می کنید و باعث نشاط و روحیه شاد هستید،
        شما در دل من جای جای دارید و جایی نرفته اید که دیر بیایید یا زود. الآن هم بموقع هست.
        هرچه سپاس است نثار روی ماهتان و این شیرین سخنی تان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۵۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۹
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شیما جریده
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۴:۳۶
        سلام بر شما
        مرد پربار و صبور خندانک
        حالتون چطوره؟
        لذت بردم از این غزل بسیار زیبا و خوش آهنگ
        دست مریزاد خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۹
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۵۸
        سلام و درود
        شیما جان،
        دختر پرشور و خنده رو،
        حالم خوب است و مشغول به انجام تکلیفی که برایم تعیین کرده بودی. پرکار و ساعی.
        من از شما چیزی نمی پرسم که اگر لازم باشد خودت خواهی گفت.
        نشاط و موفقیت به ویژه در تحصیل و مطالعه برازنده سرو قامت شماست و امیدوارم آن را بر تن کنید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۵۰
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شیما جریده
        شیما جریده
        دوشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۴۹
        🌹🌹🙏
        ارسال پاسخ
        ساسان نجفی(سراب)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۵۳
        درود وعرض ادب.. خندانک خندانک
        درپناه خداوندگار مهر شادمانه مهر بورزید.. خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۰۴:۲۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۹:۴۶
        درود جناب سبکبار
        بسیار وزین و زیبا سرودید
        خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۰۴:۲۸
        با سلام و درود،
        جناب اکرمی عزیز،
        امروز دو بار مرا در برابر لغزش و اشتباه قرار دادی. یکی زمانی که آمدی و با این ژست بسیار دوست داشتنی و پرمعنا، شعرگونه ام را خواندی و آن را وزین و زیبا ارزیابی کردی. باعث شد قبل از هر کاری رفتم « قفس نیمه باز » را خواندم. پیشتر از آن تحت تأثیر بحثی که همین چند کامنت بالاتر با یکی از دوستان داشتم، ذهنم رفته بود پی قفس، یا مرغان قفس، یا جنگ قفس ها و آماده می شدم که در این زمینه چیزی بنویسم. وقتی با « قفس نیمه باز روبرو شدم خشکم زد. از این همزمانی که البته شما زودتر نوشته بودید و من نمی دانستم. زمانی که دیدم شما در آنجا سر صحبت نیمایی و سروده قبلی تان را باز کرده و از مردم استعانت می کنید که ایرادات آن ها را بگویند، غریزه خود دانا پنداریم گل کرد و تصمیم گرفتم کاری بکنم. این نخستین لغزش و بی احتیاطی من بود. چرا؟
        دیدم خود موضوع و وسعت دید شاعر، و رفتار بسیار زیبا و دوست داشتنی او حکایت از چیز دیگری می کند. این بود که رفتم همه اشعارت را از اول تا به آخر و همه کامنت هایی که نویسندگان آن را می شناختم خواندم. باز دچار حیرت شدم.از چه چیزی؟
        از فاخر بودن زبان، از وسعت اندیشه پردازی و تصویر سازی و صناعات شعری و حتی قدرت خارق العاده وزن و قافیه و موسیقی شعر. حتی کارهای اکروباتیک شاعرانه نظیر پیشنهاد واژه و چیزهای کاملا بدیع و نو.
        من تا حالا به خودم اجازه نداده ام که کسی را باور نکنم و در صداقت او در فضای مجازی شک کنم یا شبهه ایجاد کنم. اما در مورد آقای محمد اکرمی اگر نبود اینجا و آنجا چند ایراد جزئی فکر می کردم این اشعار از متون ادبی به عاریه گرفته شده است. گرچه این ایرادات نیز در اثر جوشش سریع و سرایش احساسی کاملا طبیعی است و هر شاعری در طول سالیان، سروده های خودش را هزاران بار ویرایش و چکش کاری و جواهر سازی می کند قاعدتا صاحب چنین ذوق و طبع لطیف و امواج دل انگیز کلامی عاجز یا غافل از چنین شگردهایی نمی تواند باشد. پس من برای خودم نهایت جهالت و سطحی نگری را به جان می خریدم اگر وارد نکته سنجی کلام آقای اکرمی می شدم.
        مطالعه من به نصفه نرسیده سرو قامتی همه فن حریف را در برابر چشمانم مجسم کردم که موسیقی کلامش با کلام موسیقی اش ترکیبی اعجاز انگیز یافته است. هنوز هم ناباورم که جوانی با این سن و سال بتواند اینچنین مسلط بر اوضاع باشد. اما این ناباوری من مبالغه در تحسین و تأیید است و شما خودت عارفی.
        این جا بود که خواستم و آستین بالا زدم که بروم نقد سبزی بنویسم و همین حرف هایی را که اینجا گفتم با تأکید بیشتری جار بزنم و در برابر این شاعر یگانه سر تسلیم فرود بیاورم. یک مثال از این ارادت خودم را بیان می کنم و می خواستم همانجا نیز عنوان کنم:
        « . . .
        گر نکنی پیله ی خود را رها
        گور بری حسرت پروانه را

        تا نبری گام به یک راه پیش
        کی تو بیابی ره مقصود خویش؟

        خیز و چو ققنوس پر و بال سوز
        تا که به تکرار بری زادروز

        از دل خاکستر خود زاده شو
        در ره علم و هنر آزاده شو

        از در این کلبه برون آر سر
        تا که به کاخ اوفتدت یک نظر

        تا که در آغوش نگیری خطر
        کی ز سعادت تو بیابی خبر؟

        گر نپری خسرو از این بام زیر
        هیچ به پرواز نیابی گزیر
        . . . »
        وقتی می گوییم شعر کلاسیک منظور این نیست که با وزن عروضی می سرائیم. منظور این است سخنی بگوییم در ردیف و استانداردهای ادبیات و شعر جواهر نشان فارسی.
        اما متاسفانه ناگهان و گه گاهی دیدم که شاعر ایده آل من پایش لغزید و دچار عوام زدگی روشنفکرانه شد و تمامی آن ماهوت و دیبا و مخملی که بافته بود در یک چشم به هم زدن پنبه کرد و مرا از لغزش دوم خودم نجات داد. یقین دارم خودش با هوش و درایت است. انسان های فرزانه پایشان می لغزد اما زمین نمی خورند. به هر حال این قصه ای بود که بر من گذشت و خواستم مراتب سپاس و احترام و ادب خودم را خدمت شما عرضه کنم.
        اما نظرتان در مورد سروده بنده که در اصل غمنامه ای بیش نیست. بسیار دوست دارم ببینم که چرا و چگونه آن را وزین و زیبا تشخیص داده اید. حتما یا احتمالا شاگردانی دارید که به آن ها موسیقی یاد می دهید. استادان موسیقی و نوازندگان ماهر گاها ساز را از دست شاگردانشان می گیرند و دستی روی آن می کشند. حتی اگر ساز مذکور بازاری و بی کیفیت باشد. کوک آن را اصلاح می کنند. بعد یواش یواش صدایی توسط آن ساز خلق می کنند که شاگردشان هرگز از آن نشنیده باشد. شاگردشان را نصیحت نمی کنند. از او فاصله استاد شاگردی نمی گیرند. اما با رقص انگشتان خودشان برای همیشه اورا متحول می کنند. دوست دارم ببینم اگر همین « من مقصر نیستم » را می سرودید یا برطبق مثالی که زدم این نغمه را با ساز خودتان می زدید چگونه از آب در می آمد. اگر حوصله داشتی این کار را برایم انجام بده. چون این خواندنی نیست. این دیدنی و شنیدنی است. بی تعارف.
        من اهل تعریف و تحسین های آبکی نیستم و در این وادی ها هم ممکن است بلغزم اما زود خودم را می کشم بیرون.
        منتظر می مانم این کامنت را پاسخ بدهی. آنوقت می رویم سراغ موضوع نیمایی و دو سروده آخر شما. با هم و به کمک هم. موشکافی در آثار شما برایم بسیار آموزنده خواهد بود و من این کار را خواهم کرد.
        سپاس و تشکر که آمدی. مشدی و لوطی منش و دوست داشتنی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۰۷:۲۰
        درود بر جناب سبکبار عزیز
        صبح ساعت 5 مثل هر روز بیدار شدم و آماده شدم و راه افتادم برم سر کار .در حدفاصل بین خانه و سرویس گفتم بگذار سری به نظرات شعر ناب بزنم و ببینم آیا جواب سوالات من رو داده اند دوستان. چون واقعا دلگرفته شدم وقتی ایراداتی از شعر گرفته شد و اصلا نیمایی دونسته نشد ولی وقتی توضیح و دلیل بیشتر خواستم جوابی ندیدم
        اما به محض ورود به نظرات با چیزی روبرو شدم که به شدت شوکه ام کرد.
        دیدم شخصی ظاهرا کل این به اصطلاح اشعار من رو خونده و نظری طولانی و غرور آمیز در زیر شعر من و در صفحه خود قرار داده.
        باور کنید هنوز در حیرت کاملم که دارم این متن رو مینویسم و حتی صبر نکردم یکم آروم شم چون جواب دادن به همچین شخصی برام بسیار ارزشمند است.
        واقعا ممنون جناب سبکبار به خاطر مکثی که روی من و شعر هام کردید و برام باور نکردنیکه کسی به سمت من جذب بشه
        البته همون طور که خودتون هم اشاره کردید مقدار زیادی از تعاریفتون صرفا مبالغه هست و گرنه خلاصه میشه این: یه کورسوی استعدادی دیده میشه و اگه تلاش کنی شاید بتونی شاعر خوبی بشی
        البته که اگه اونطور که گفتید شعر ها رو خونده باشید پس حتما میدونید که من نهایتا از اسفند گذشته به صورت صحیح شعر گفتن رو شروع کردم و حدودا یعنی چهار پنج ماه، پس مسلما هم جای لغزش هست و هم تاثیر پذیری از همه نظرات دوستان چون هنوز تشخیص درست و غلط رو در شعر و ادبیات ندارم و اگه کمک دوستان و بزرگوارانی چون بانو عجم و جناب عسکرزاده نبود قطعا تا حالا شعر گفتن هم خاطره شده بود برای من
        واقعا سپاس از محبت بی کران شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        در مورد شعر شما:
        من هیچ وقت نه شعری رو نقد کردم و نه به توضیحات مفصلی در مورد شعر پرداختم و علت هم یک جمله کوتاه: من بلد نیستم.
        من نه رشته تحصیلیم ادبیات و حتی هنر بوده و نه حتی انقدر ادبیات دوست بودم که بشینم و کتاب های آموزش ادبیات رو بخونم . صرفا به خاطر اینکه در طول خدمت سربازی حوصلم سر نره چنر تا کتاب شعر تهیه کردم و خوندم و کم کم علاقه مند شدم و یه روز ساعت دوازده تا دو نصفه شب پست بودم و همینجور که داشتم با تفنگ تو برجک می چرخیدم سعی کردم شعر بگم و تونستم بعداز دو ساعت بالا پایین شدن دو بیت شعر کاملا غلط بگم:
        چو آهویی که خرامد به ناز در ره مرگ/ وزان درخت که ریزد به هر نفس یک برگ
        چو بر کشید دفتر دوران ز خامه جوهر دهر/ گذر کند همه عمر گران به سان تگرگ
        ملاحظه میکنید؟؟؟
        بنده به معنی واقعی کلمه نه شاعرم و نه ادیب صرفا به خاطر علاقه به شعر چند بیتی هم میگم که اگه دوستان یاری کنند که رفع اشکال کنم شاید ادامه هم دادیم . خدارو چه دیدی
        پس واقعا در نقد شعر دیگران عاجز هستم و نه میتونم زوایای پنهان شعر رو ببینم و نه هنوز در حدی بلدم که بخوام مشکلات فنی شعر رو بگم
        ولی شعر شما رو غم نامه نمیدونم چون در غمنامه خود طرف همه چیز رو گردن میگیره نه از سر خودش باز کنه (البته این نظر منه) و اگر قرار باشه در شعر شما بداهه نوازی کنم (نکته که باید بدونید اینه که من نوازنده نیستم و مطالبی که زیر پست هام نوشتم برای چوبکاری نبوده و خودم هنوز هنر جو هستم و در حال کار کردن کتاب ردیف موسی معروفی هستم) به گمانم دستگاه همایون رو انتخاب کنم . دستگاهی که یه حالت سوز داخلش داره ولی بیشتر از اینکه سوزناک باشه یه حالت با ابهت و با شکوه داره ولی خوب همونجور که گفتم سنگین هست
        باز هم از لطف شما بینهایت ممنونم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد اکرمی (خسرو)
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۰۷:۳۵
        یه نکته هم بگم من به سرعت باد غرور میگیرتم و مغرور میشم برا همین خیلی تعریف نکنید که نتیجه جالب نمیشه خندانک خندانک خندانک خندانک
        اگه لطف کنید و درمورد لغزشی که فرمودید به من بگید واقعا مدیونتون میشم
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۰۴
        سلام و درود، دوست عزیزم جناب محمد اکرمی، خوشحال شدم از پیگیری و پاسخ صحیح شما. در ادامه کامنت خودم در صفحه « قفس نیمه باز » باید عرض کنم که مطلبی از شما در آنجا خواندم که خوشایند من نبود و برازنده همت و استعداد شما:
        « . . .
        خیالتون راحت به درد من هم نمی خوره
        من هم نتوانستم
        . . . »
        در کامنت قبلی من به این نکته توجه نکرده بودید:
        « . . .
        منتظر می مانم این کامنت را پاسخ بدهی. آنوقت می رویم سراغ موضوع نیمایی و دو سروده آخر شما. با هم و به کمک هم.
        . . . ».
        این جمله را هم از همانجا یادآوری می کنم:
        « . . .
        دعوت می کنم به پاسخ کامنتی که گذاشته اند سری بزنند و این قرار همیشگی ما باشد.
        . . .»
        و من نوشته های خودم و دیگران را مرور می کنم که سئوالی بی پاسخ نمانده باشد.
        تعاریف اولیه برای ابراز شناخت خودم از شما بوده است. این را هم بگویم که غرور خصلت لازمی هست برای یک شاعر و هنرمند که حکایت از خودباوری و اتکای بنفس دارد. از بروز و تکرار سهو ها و ندانم کاری ها جلوگیری می کند و هنگام عبور از خیابان سلامتی خودش را بردوش رانندگان در حال گذر نمی سپارد. خودش تلاش می کند به متون و کتاب ها و نوشته ها مراجعه کند و موتور حرکت خودش را در وجود خودش روشن نگهدارد.
        برعکس چیزی که انسان را بر زمین سخت می زند تکبر و خود پسندی است که شما تماما از آن مبرّا هستید.
        به یک سئوال شما هم جواب مشخصی نمی دهم که یافتن آن به عهده خودتان است. اگر هم دور از ذهن شما باشد لزومی برای پرداختن به آن نیست. آینده خودش نشان خواهد داد.
        موفق باشید تا بعد.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        محمد اکرمی (خسرو)
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۴۵
        درودی دیگر
        من بینهایت از آشنایی با شما خوشحالم چون مطمئن هستم از مصاحبت با شما قراره چیز های زیادی بیاموزم
        و برای اینکه در مصاحبت با شما آشنایی نسبی داشته باشم لازم هست که یه سری به شعر هاتون بزنم البته مطمئنا نمیتونم مثل شما اینقدر سریع اینکار رو بکنم
        ممنون از حضور صمیمانه و گرمتون
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی نورزاد حامی
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۰۸:۳۶
        درود برشما رفیق طبع روانی دارید .. اما ردیف من مقصر نیستم تو همه بیت ها کاربردی نداره.. وقتی شاعری شعری با ردیف مینویسه باید تمام بیت ها حواسش باشه که ردیف شعر معنی رو رسونده باشه.والا ایراد داره و از شیرینی شعر کم میکنه پراکنده گویی دارید ارتباط افقی شعر میشه تاحدودی ردش کرد اما ارتباط عمودی شعرتون بسیار ضعیف بود در واقع هیچ مراعات ونظیری نداشت.. موفق باشید بمهر🌹
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۵۷
        سلام و درود،
        دوست گرامی،
        غیر از موردی که مربوط به « . . . طبع روان . . . » بنده است می شود حق را به شما داد.
        تنها نکته ای را که باید برای کامل شدن اطلاعات شما و سایر خوانندگان عزیز آن روشن کرد اینست که منِ « سبکبار » گوینده این شعر نیستم من شنونده و مخاطب ویژه آن هستم. اگر شما به دفتر « شمس و تبریزی » و دیالوگ های درد آلود آن توجه کنید متوجه می شوید که نکته به نکته این سروده نه تنها افقی و عمودی و حتی عمقی و معنایی و مصداقی دارای روابط منطقی هستند بلکه متاسفانه رئال هم هستند که در پردۀ استعارات و کنایات بیان می شود. یعنی همه این اتفاقات افتاده است و خیالی نیست.
        اما تقصیر خواننده چیست شعر باید اولا از حالت شخصی و مصداقی خارج شود و خواننده نیز بتواند با آن ارتباط برقرار کند و تأثیر احساسی و روحی بپذیرد.
        از این بابت عذر خواهم و این بدسلیقه گی من کاتب است و البته به صاحت نجواگر تقدیس شدۀ درونی ام نمی شود ایراد گرفت که بیان او از جنس کلمه نبوده بلکه از تارهای نامرئی مربوط به احساس و درک و نجواهای درونی نشئت گرفته است.
        از خودخواهی ام شرمنده ام . من باید غمنامه ام را طوری بنویسم که باعث طرب و نشاط خاطر خواننده ام بشود و از خواندن آن لذت ببرد، نه اینکه اورا خسته و مکدر سازد. هنر یعنی این. من خیلی از کرانه های آن فاصله دارم و هرچه هم به سمتش می روم او از من دورتر می شود.
        شما هم موفق باشید و مارا به راه موفقیت رهنمون شوید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدکریمی (پویا)
        دوشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۲ ۱۴:۴۶
        درود استاد
        طبعتان هماره جوشان🌾🌷🍃⚘
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۰۱:۱۵
        سلام و درود،
        سپاس از حضور،
        خسته و کوفته نصف شبی
        خرد و خمیر به پای شعرت رفتم و اینگونه برگشتم:
        گریستم پویا.
        چه بگویم،
        حسی را که داشتم در دلم گرمایی سوزنده بود،
        شعله ورش ساختی پویا.
        « . . .
        آاااه!
        غافل از گردش افلاک
        سرگرم گرمای بودنت
        افسوس که دور شدی و در غروب غم
        محو گشتی
        . . . »
        اگر این آتش افروزی نشانه سخنوری است
        تو یک سخنوری پویا.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۲ ۱۸:۳۹
        سلام ودرود مجدداستاد بزرگوار

        بسیار عالی و
        زیبا. بود خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۰۱:۳۳
        سلام جناب فتحی عزیز،
        می دانم که خوش و قلب و مهربانی،
        اما نمی دانم که شعرم واقعا « بسیار عالی و زیبا بود »،
        می دانی که قبل ها شور و شوقی برای خواندن آثار شما داشتم و یکی از بهترین هایش را موضوع کارم قرار دادم و پندها گرفتم و برای تمام عمرم یکی از افتخارات من باقی خواهد ماند،
        اما نمی دانم که حرف دل مرا مدّ نظر داری یا نه،
        بالاخره می دانم که روزی تمام آثار شما را برای یافتن یک نکته نغز و موضوع کار جدید ورق خواهم زد.
        اما نمی دانم چه وقت،
        شاید زمانی که رمز شروع آن را در یافت کنم.
        سپاس دو باره از حضور مجدد و پر محبت شما.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        سه شنبه ۱۳ تير ۱۴۰۲ ۰۰:۲۱
        سلام و ارادت جناب سبکبار گرامی
        درود بر شما
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۰۳:۳۰
        من همیشه از ژست و بیان مردانه ای که برخی خانم ها قدرتمندانه از خود نشان می دهند لذت می برم. مخصوصا زمانی که از یک تصویر نوستالژیک هنرمندانه نیز استفاده کنند.
        ممنون و متشکرم از حضور با صفای شما و این سوغاتی را از صفحۀ « امشب » و مشاهدات غریبانه ام از چهارراه پاسداران تا به خانه تقدیمتان می کنم:
        {
        سلام و درود بر شما،
        سرکار خانم خدابنده،
        امشب نصفه های شب از سر کاری بر می گشتم که سرانجام خوبی نداشت. می خواستم آب گرم خانه ای را که چند خانواده در آن زندگی می کردند فراهم کنم که کار به خِنِسی خورد و نشد. پیاده تا چهارراه پاسدارن آمدم. بساط بستنی فروشی ها گرم و داغ بود و زوج ها و خانواده های آلامد آنجا مشغول دلخوشی و شادمانی بودند. نوش جانشان ما که بخیل نبودیم. منتظر ماشینی بودم که مرا تا محل کار و زندگیم و غمکده ام برساند. محله ای بودم که در آن وقت شب مسافر کش پیدا نمی شود. بالاخره یادم افتاد که اسنپ بگیرم و خودم را از آوارگی برهانم.
        وقتی رسیدم کلبه محزونم رفتم سراغ سروده ها و کامنت های دوستان و هرکدام را با یک زبان و احساسی پاسخ دادم. رسیدم به سروده شما که به نظر من مقدمه یک غزل بسیار فاخر و با یک احساس و عاطفه قوی است. « امشب »ی را که شما توصیف کرده اید خیلی با امشب من تشابه داشت. غمگین و تکیه به دیوار و آرزوی دیدار یار . نمی دانم بر چه زمینه ای و چه خاطره ای استوار است این شعر شما . اما مرا کاملا مسخر ساخت و به یاد خرمن سوخته ام، که همیشه هستم اما گاها مثل صرع مرا زمین گیر می کند، انداخت . نزدیک دو ساعت در گیر وزن شعر بودم و قافیه بسیار زیبایی که برگزیده اید. سعی کردم آن را به قول معروف همزاد پنداری کنم و با اجازه شما دو بیت دیگر دقیقا بر همان مضمون و محتوا بر آن بیافزایم.
        یادم افتاد چند وقت قبل دختر خانمی در این سایت ابتکار جالبی را پیشنهاد کرده بود، گلستان بود اسم ایشان اگر اشتباه نکنم مقدمه شعری را می گفت و بعد از خوانندگان می خواست که تکمیلش کنند. حالا بنده این مقدمه غزل شما را که دو بیتی هم باشد مشکل فنی بوجود نمی آید. شاید یکی از تعاریف دو بیتی هم دو بیت اول هر غزلی باشد. مهم اینست که زیبا و اساسمند و خوش فرم باشد که سروده شما هست:
        فرمایش شما:
        « . . .
        شده ام غمزده ای تکیه به دیوار ، امشب
        که به جز یاد توام نیست مرا کار امشب
        منم آن رهگذری در دل تاریکی شب
        که غمم نیست به جز دیدن دلدار امشب
        . . . »
        ادامه از اینجانب:
        به سرم تا به ابد دیدنت افسانه دور
        جز به خوابی رسم ار تا به درِ دار امشب
        خسته ام یار سفر کردۀ خونین پرواز
        رخ نشان ده که شود شمس پدیدار امشب
        متوجه هستم که تفاوت های جزئی هم در وزن سازی سروده شما و هم مال بنده وجود دارد که از نظر من مخل زیبایی کار نیست و شاید عده ای آن را جزو اختیارات شاعری به حساب بیاورند.
        امیدوارم جسارت بنده را ببخشید و از زیبایی شعر « امشب » به خودتان ببالید.
        }
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رامین مهبودی
        سه شنبه ۱۳ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۳۳
        مست و مسرورم ز شعر مستت ای استاد جان
        گرکه من دیوانه گشتم من مقصر نیستم خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۰۴:۱۶
        رامین عزیز، وقتی به سوی « امید » پر کشیدم، مأیوس و دلمرده بودم. کامنت بالایی را بخوانی به صحت گفتارم پی می بری. اما وقتی از پای شعر زیبایت برگشتم نمی گویم شاد و امیدوار بودم، اما با این خوشحالی و شادمانی برگشتم که دیدم کسانی هم هستند مانند شما که اینگونه ضمیرشان مسرور و نورانی است. به همین قرار باش دوست من. سوغات « امید » را تقدیم شما می کنم:
        (
        سلام و درود،
        شاعر زیبا قلم.
        اگر فقط به زیبا قلم گفتن اکتفا کنم کم گفته ام و در حق آن منبع گرانقدر پشت سر آن جفا نموده ام. پس به آن روحیه امیدوار و نیکونگر شما نیز آفرین می گویم. بسیار زیبا سروده اید و من، دور از چشم شما آن را به بیانی ترجمه کرده ام که بتوانم به احساس زیبای شما بیشتر پی ببرم و افزونتر لذت ببرم. تقدیمتان:
        « . . .
        باز هم لطفِ سحر
        با نفس گرم و پر از امیدش
        آمده پشت در خانه ی ماست
        مي زند بر لبه ی پنجره آرام آرام
        فصل پاییز و هوا، کم کمکی لرزان است
        دل من باز، پر از امید است
        پر از امید به یک صبح قشنگ
        پر از امید به گرمای طلوعی دیگر
        ساعت زنگی من،غرق در آواز طلوع
        دل من باز کمی خواب سحر می خواهد
        و قشنگی شب انگار به پایان آمد
        که سحر باز زند بوسه به این رخسارم
        شب قشنگ است ولی
        نه فقط زانکه « سحرپایان » است
        باز هم لطفِ سحر
        آمده تا پشت در خانه ی ما
        دست خورشید مرا
        بارگه امید است
        . . . »
        سالم و سرفراز باشید
        )
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        سه شنبه ۱۳ تير ۱۴۰۲ ۱۵:۲۳
        درود فراوان بر شما بزرگوار
        کار زیبایتان را خواندم و لذت بردم
        محاسن کارتان آنقدر بالا بود که چشم بند اصلا به معایب نیامد
        درود فراوان خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۰۵:۳۴
        شاید سخت ترین کار در دنیا این باشد، که در مقابل کسی که به شما لطف و مرحمت و تشویق کلامی داشته شما ( یعنی من خودم ) جسارت و تلخی کلامی نشان بدهید. اما به بهانه صداقت می شود طلب بخشش نمود.
        هزاران سپاس از لطف حضورتان و سوغاتی از صفحۀ « صدای دریا » ی زیبا:
        (
        سلام و درود،
        جناب مهندس سعید صادقی ( بینا)،
        جسارت بنده را خواهید بخشید که کارگری بخودش اجازه بحث با مهندسش را داده است.
        خیلی وقت است که با چهره زیبایت در همین سایت آشنایم، اما اعتراف می کنم که نتوانسته ام با سروده های شما چنان ارتباطی پیدا کنم که آن را جار بزنم. اینبار شما با سن کمی که دارید در حق من بزرگی کردید و گام به صفحه شعرم گذاشتید و الطاف متعاقبه آن که بیشتر مرا شرمنده کرد.
        اول از اینکه من عاشق و شیفته و آرزومند کاری هستم که شما مهندس آن هستید.
        شاید، باز هم می گویم که شاید در این سروده از آن کار شبکه خودتان تأثیراتی پذیرفته اید و آن را به خواننده خودتان در قالب یک شعر که البته زیبا هم هست ارائه نموده اید.
        به نظر بنده شعر شما نظیر یک « الگو » است. اگر افزوده های ادبی آن را بر داریم این الگو خودش را بیشتر نشان خواهد داد. مانند یک الگوریتم است. یک ریتم منطقی و قابل قبولی دارد. متغیرهایی دارد که جایش خالی است و پرنشده است. هر کسی می تواند عددهای خاصی را به آن متغیر ها بدهد و نتایج کاملا متفاوتی از بقیه اخذ کند. ولی وقتی این الگوی شما به اوضاع و احوال اجتماعی نزدیک می شود اغلب متغیرهای خودش را از جو عمومی جامعه خواهد گرفت و معنای خاصی را که زیاد هم عمیق و دور از ذهن نیست القا خواهد کرد.
        ماهی، عشق، دریا، صدای دریا، رودخانه و تصمیم رودخانه، خرچنگ و عدم همراهی که با ترکیب پیش گفته دارد. یعنی ماهی نیست، شاید از این لحاظ که دو زیست است و عمل دوگانه دارد و چون عاشق هم نیست و با سنگ ریزه ها سرش را گرم کرده است. یا در حاشیه ها می چرخد و با هزاران منظور و هدف.
        حالا این الگو را ببریم روی دانش و علم. کسانی هستند مانند مریم میرزا خانی که عاشق است به جریان( تصمیم ) رودخانۀ جهانی علوم و ریاضیات اشراف دارد و صدای دریا ( سئوالات و فرضیه های بدون پاسخ ) را از دانشجویان و استاداه شریف، و بزرگان ریاضیات جهانی شنیده است و پیش می تازد، آنوقت افرادی در گوشه و کنار رودخانه ( یعنی همان جریان علم و دانش ) مشغول کپی برداری از یکدیگر و خریدن پایان نامه و التماس به استاد و اینگونه سنگ ریزه ها هستند. دنبال صدای دریا و اهداف کسانی مانند خانم میرزا خانی نیستند. فقط مدرکی لازم دارند که با آن بتوانند تفاخر کنند و یا کسب درآمد.
        برای این که مطلب طولانی نشود فقط عناوین زمینه هایی را که می تواند بستر و زمینه کار الگوی پیشنهادی شما شود اشاره می کنم: ایدئولوژی، جبهه و جنگ، سیاست، انقلابات، دسته بندی های مربوطه، ورزش، هنر، ادبیات و بقیه چیزها.
        اما این الگو همیشه درست کار نمی کند، همیشه تشخیص متغیر ها دقیق نیست . و همیشه دریا و رودخانه بدرستی تعریف نمی شوند.
        کار مهندسی با نظارت مهندسی هم باید همراه شود. وگرنه ممکن است زیان بار باشد. زمینه ، دریا ، صدای دریا و رودخانه و تصمیمش باید مصداق داشته باشند. اینجا دیگر مصداق لازم است چون الگوی پیشنهادی شما راه هرگونه تفسیر و تعبیر دیگری را بسته است و خواننده فقط می تواند به متغیرهای داده شده عدد اختصاص بدهد.
        مطالب بالا را که در نظر نگیریم کار شما زیباست و نوعی زبان سمبلیک و تمثیلی را به نمایش می گذارد که در ادبیات ما چه معاصر و قدیم تر رواج داشته است.
        همیشه موفق و سرفراز مهندس عزیز
        )
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        شنبه ۱۷ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۳۴
        سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد خودم جناب سبکبار عزیز

        با تواضع خودتون شرمنده ام فرمودید بزرگوار
        من مبحث کا ر خودم رو دخیل در استعداد شعر سرایی ام نمیدونم
        شاید بخاطر منطقی بار آمدنم اشعارم اکثران از تخیل کمتر وام گرفته است و منطق و سلسله مراتب در آن بیشتر نمود دارد اما شما بزرگوارید و جایگاه استادی دارید برای مجموعه

        نگاهتان به شعر دریچه. ای زیبا را گشود
        البته نگاه الگوریتم به این دست اشعار
        خوب شاعر نمینشیند یک الگوریتم بچیند
        چون ذات الگوریتم به نتیجه رساندن آن است
        و اینکه به قول شما داده ها در آن راه تجزیه و تحلیل
        یا به قولی اعمال فرایند در آنها منسجم و با مدیریت اتفاق بیفتد

        باز البته به نظرتان احترام میگذارم و دیدتان را تحسین میکنم
        با نهایت سپاس از حضور شما
        علیرضا شفیعی
        سه شنبه ۱۳ تير ۱۴۰۲ ۱۹:۵۳
        درود بر شما استاد ارجمند خندانک
        بسیار زیبا و عالی بود خندانک خندانک خندانک
        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۰۵:۳۵
        سلام و درود جناب علیرضا شفیعی،
        از حضور پر از لطف و صفای جنابعالی سپاسگزارم،
        سالم و سرفراز باشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آذر مهتدی
        سه شنبه ۱۳ تير ۱۴۰۲ ۱۹:۵۳
        درود جناب سبکبار گرامی
        بسیار زیبا
        خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۰۵:۳۷
        سلام و درود بانوی گرامی،
        سرکار خانم آذر مهتدی،
        از مهربانی و لطف حضورتان سپاسگزارم.
        موفق و پاینده باشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد جواد عطاالهی
        سه شنبه ۱۳ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۳۶
        سلام جناب سبکبار گرامی
        زیبا سرودید
        سلامت و برقرار باشید
        💐💐💐💐
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۵۹
        قبل از هر چیز از تشریف فرمایی و بیان نظر ملاطفت آمیز شما سپاسگزارم. دیشب چندین بار کوشیدم و سعی کردم با ذهنی باز سروده شما را بخوانم اما نتوانستم. امروز یک ساعتی وقت صرف این کار کردم و مطالبی را در صفحه « غزل » نوشتم که آن را برای اعتراف به خطایم و اعلام آمادگی برای جزا و تنبیه بخدمت شما عرضه می کنم. اگر گناهی کردم بر من بتازید و هرگز نبخشید مرا. که درد بخشیدن بزرگوارانه بسیار سنگین تر از یک تنبیه محدود و شفا یابنده می باشد:
        {
        سلام و درود،
        مدت کمی نیست می شناسمتان، جناب جواد الهی عزیز و جوان. پرشور و با انگیزه و راه جو. اما اگر صریح بخواهم صحبت کنم که اساس صداقت است، از همان اول تاجه گلی به گردن شما آویختند که وزن سنگینی داشت و شما را مقید می ساخت، که نو روش باشید، بجای بافت خوش ترکیب و آهنگ کلمات میل به پیچیدگی داشته و شاید در مسیر خاصی نیز باشید. همین الآن هم هستند کسانی که مراقبتند که شما این سبک و مسیر را به کنار نگذارید. شاید بخاطر این رو در بایستی باشد و شاید تمایل شخصی خود شما ، که این سروده تان بعنوان جدید ترین نمونه کارتان اصرار دارد که معما گونه صحبت کند به زیبایی بافت کلمات توجه نکند.
        در صورتی که می توانست با همین معانی و منظور ها، حتی با استفاده از واژه های روزمره و گریز وسواس گونه از هر کلمه و عبارتی که سنخیتی با شعر کلاسیک فارسی داشته باشد شعری روان تر و جذاب تر را از خود به نمایش بگذارد. اصطکاک در شعر شما فراوان است و نیاز به روغن کاری و تنظیم و رگلاژ دارد. بی تکلف نیست و روی رد و تأیید کسانی با آن سلایق همچنان پای می فشارد.
        من البته با بیان مفاهیم بغرنج و پیچیده در متن اشعار مخالف نیستم. حتی علاقه مند هم هستم. ذهن انسان در خیال و واقعیت اساسا عالمی پیچیده و بغرنج است. اما هنر شاعر و فیلسوف و روانشناس بیان ساده آن هاست. این رویکرد کاملا متفاوت است با سلایقی که از به کار بردن ادبیات کلاسیک و بی اندازه شیرین و عسلین دوری می کنند و به کلمات روزمره و دم دستی پناه می برند و چون از خلق زیبایی عاجز می مانند آنگاه به پیچیدگی از نوع دیگر مبتلا می شوند. یعنی بیان مطالب خیلی ساده و پیش پا افتاده با بیاني مشکل و معما گونه . معمایی که کلید هایش را گم کرده است. اگر کسی هم گفت نفهمیدم با اخم شاعر روبرو می شود.
        من فرض را بر این می گیرم که مثل همیشه اشتباه می کنم و یاوه می بافم . دست مرا بگیر و چهارمین « استاد» یا مدرس من باش در این تابستان که این کج فهمی را اصلاح کنم.
        متشکرم شاعر جوان.
        }
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۳۳
        سلام جناب سبکبار گرامی
        نمی دانم چه بگویم
        شرمنده از حجم لطف شما و ناراحت نیستم و نمی شوم از این که نظر شخص عزیزی چون شما کمی با نظر بنده متفاوت باشد و باور کنید آنقدر شاعری برای بنده پیچیده یا سخت گیرانه نیست و ذوقی که می جوشد اینگونه می جوشد و من هم خیلی در این وادی دنبال درست و غلط نیستم که شعر وادی احساس است و منطق خیلی جایی در آن ندارد، نظرات شاید درست و غلط شوند اما در درون خود شعر هیچ اشتباهی کاملا اشتباه و هیچ درستی کاملا درست نیست
        سلامت و برقرار باشید بزرگوار
        💐💐💐💐
        محمد محمدنژاد(آشوب)
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۴۸
        احسنت خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۱۴:۰۸
        تشویق چون شمایی برایم سکۀ نقد است از جنس طلا. سوغاتی برایت دارم از « ناز»:
        {
        سلام و درود،
        جناب محمد نژاد،
        از همه زیبا تر این تضاد و تقابلی است که در هر مصرع آگاهانه و هنرمندانه گنجانده ای و چقدر زیبا و استادانه این کار را انجام داده ای. بهانه ای برای مردم آزاری ندارم. این سروده شما باعث شد که کنجکاو شوم. اگر عمری باشد همه اشعارت را باید بخوانم اگر در همین سطح و ردیف بود آنگاه نامت را جار خواهم زد. که مردم حواستان به این « آشوب»گر باشد.
        موفق باشید.
        }
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد محمدنژاد(آشوب)
        محمد محمدنژاد(آشوب)
        چهارشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۲ ۱۵:۱۹
        بزرگوارید و مهربانی می کنید استاد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نرگس زند (آرامش)
        جمعه ۱۶ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۴۷
        حل شود صد مشکلم با گفتن یک یاعلی
        قلب من خورده گره از روز اول باعلی
        محرم میقات را گفتم چه گویی زیر لب
        عاشقانه یک تبسم کردو گفتا علی

        عیدتون مبارک خندانک استاد سبکبار خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        جمعه ۱۶ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۴۴
        سلام و درود،
        بانو نرگس زند ( آرامش )،
        اگر مجبور نباشید در ظرف شکسته ای برای مهمان عالیقدری غذا و طعام می برید؟
        وزن شعر ظرف آن غذاست. زمانی به درد ضیافت می خورد که کاملا بی عیب باشد:
        « . . .
        حل شود صد مشکلم با گفتن یک یاعلی
        قلب من خورده گره از روز اول باعلی
        محرم میقات را گفتم چه گویی زیر لب
        عاشقانه یک تبسم کردو - او - گفتا علی
        . . . »
        من جای شما بودم همۀ پیام هایی را که برای همه کاربران سایت فرستاده ام اصلاح می کردم. نه بخاطر ما بلکه بخاطر آنکه در این روز برایش سروده اید.
        با این همه اعتراف می کنم که این کار شما بسیار زیبا و فاخر می باشد. آفرین بر شما.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۱۷ تير ۱۴۰۲ ۰۰:۲۳
        💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        آوا     صیاد
        شنبه ۱۷ تير ۱۴۰۲ ۰۷:۲۶
        درود زیبا بود
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۰۳:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        شنبه ۳۱ تير ۱۴۰۲ ۰۴:۳۴
        شعری عالی خواندم شعری که به زیبایی پرداخت شده و صیقل خورده شعری که معنا را به خوبی نمود داده و شعری که خواننده را تا انتها با خود می‌برد

        درودها خندانک خندانک خندانک
        فاطمه انصاری مراسخونی
        دوشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۴۱
        : خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۵۰
        سلام بر پیرسال دانشجوی محقق
        شعر خوبی است

        روح شعر را دوستداشتم و ردیفش را
        مجیدنیکی سبکبار
        مجیدنیکی سبکبار
        پنجشنبه ۸ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۰۱
        سلام و درود محمد آقای علیها راد،
        رفتم « تولد سرخ » را خواندم آمدم،
        همه چیز عجیب و البته زیبا،
        متشکرم که تشریف آوردید،
        و این که نوشتید « روح شعر مرا با ردیفش را دوست داشتید،
        حکایت از باریک بینی و سخت گیری شما دارد و برایم مایۀ افتخار و مباهات است.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۴۸
        خندانک خوش آمدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1