پنجشنبه ۳۰ فروردين
|
|
رُمانِ ناله هایِ بی امان از نان نوشته
|
|
|
|
|
شرمنده ام که حاشیه
یه جایِ اَمنِ واسه من
اون وسطا جایِ شماست
نه جایِ یکی مثه من
|
|
|
|
|
سهم نسل من از طبیعت اصیل ..
شوره زار !
|
|
|
|
|
ای دختر معصوم که در بطن کویری
چون ماه درخشنده و چون مشک و عبیری
|
|
|
|
|
همین لحظه،همین الان
خداحافظ،خدا همرات....
|
|
|
|
|
تومیدانی چراخوابی به چشمانم نمی آید
فقط یک آرزودارم بیامرگم تماشا کن
----
درخیالم هرشبوهرروز
|
|
|
|
|
کوه هزار بار غلط گفت
آسمان دست در گردن برادرش زمین انداخته می گرید
دریا دیری ست با آشفتگی نمی داند
|
|
|
|
|
ای صبا ! باغ جهان از عطر تو آکنده باد...
|
|
|
|
|
گاهی یک لبخند فردی را دیوانه میکند
گاهی یک لبخند فردی را ویران میکند
گاهی یک لبخند فردی را امیدوار
|
|
|
|
|
میوه می دهد
این درخت گلابی
بدون خواهش
|
|
|
|
|
پناهش ده خدای بیکرانم
غزال سرکش دل ناگرانم
|
|
|
|
|
کاش یک روز قبل از پایان خود بفهمم
|
|
|
|
|
هر کجا دل پا گذارد، خونِ دل هم ریخته
|
|
|
|
|
سوختم، دود شدم، در پیِ تو افتادم
|
|
|
|
|
اگردستم رسد برتارِمطربخانۀ مویت
|
|
|
|
|
بی سبب نیست که؛
قُمریان هر صبح از چَشمانِ تو بَر می خیزند
|
|
|
|
|
به یک ناز نگاه تو اسیرم
الهی بی تو در عالم بمیرم
بیا عالم همه، ارزانی تو
سراپای جهان قربانی تو
|
|
|
|
|
الا ای کفن ای کفن ای کفن
زمانی بکن ناله بر حال من
......
|
|
|
|
|
آسمان و شفق در نیمروز
تاریک بود
ره باریک و دلها همدم
|
|
|
|
|
تو مانند نیرویی هستی که به من برای زندگی کردن انگیزه میدهد.
.You are like the force that motivates
|
|
|
|
|
هر صبح متولد می شود
به اجابتِ درد
دهانِ استعاره می خندد
|
|
|
|
|
رفیقنیمهرهبودن پشیزی هم نمیارزد
محبت ارزشی دارد نباید رایگان بخشید
|
|
|
|
|
چه زیباست که بینی
یار خود را در گلستانی
|
|
|
|
|
بعد از باران ، آفتاب شد
آسمان هم دست به کار شد
آسمان ازنورهای رنگی رنگی ،
یک تیراژه میساخت
|
|
|
|
|
نازنین دستم به دامانت رفت عزیز دستم به دامانت مونس شبهای چاهم رفت نازنین چشمان سیاهم رفت نازنین اوا
|
|
|
|
|
دلبرم دل برد و این من بیچاره هنوز
واژه عشق ندانم که چسان بنویسم
روز و شب آید و سرگشته بهر کوی و گ
|
|
|
|
|
در خود ریخته ام و تو هرگز نمی فهمی
غرور یک مرد از اشک های شبانه است!
|
|
|
|
|
اگر تلخ است این چایی کنارش قند میخواهم
رها کن اخم و تخمت را کمی لبخند میخواهم
میان خط ابروها شب
|
|
|
|
|
ریسمان میبافم
تارو پودش همه از عشق و امید
جوهرش خون من است
عطر آن شب بوها
مست کرده همه افکارم
|
|
|
|
|
زرد زردم مثل برگی در خزان روزگار
|
|
|
|
|
ای تو رود جاری همیشه پرخروش من!
....
|
|
|
|
|
بــســیــجــیــــــــــــــــــان ســـر افــرازیـــــــــــــــــــد.....شـــمــــــــــــــــــــــ
|
|
|
|
|
آرامشِ لحظههای دشوارم باش
|
|
|
|
|
یک عاشقانه آرام می گوید:
قلب مهمانخانه نیست که...؛
|
|
|
|
|
از دشمنان بیمی نبود از دوست باید باک داشت
از ظاهر خوشچهرهای که باطن ترسـناک داشت
|
|
|
|
|
به سرم موشک نه،ولی سقف دنیا میریزد
زمانی که اشک نم نم از چشم بابا میریزد
|
|
|
|
|
برای دیدن دلم، وجود تو بهانه شد
که حسرت دو دیده ام ، خنده عاشقانه شد
|
|
|
|
|
ز گریههای بشر روز آمدن پیداست
که آخر همهٔ قصهها پشیمانیست
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
تنهای خویش در تنهای خویش در تنهای خویش
|
|
|
|
|
برای ریشه کن کردن فقر ...
|
|
|
|
|
با پدر همسفر شو
از صفر عاشقی
|
|
|
|
|
خاموش شد فتیلۀ فریاد باز هم
|
|
|
|
|
✍️ترانه
م.مدهوش❤️🔥
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی☄️
|
|
|
|
|
خواندم آوازی به گوشِِ بی امان سودی نداشت
|
|
|
|
|
درغروبی
درکنار آبیِ دریا
دم به دم دیدم ؛
قطار ابدیت می رسید از راه
|
|
|
|
|
توی چشای بارونیم
به چی داری زل می زنی
|
|
|
|
|
دستان تو آرامش دستان من است
این تحفه که گفتی همه جان من است
دیشب به خیال خود که تنها بودی
دیدم که
|
|
|
|
|
ستاره ای که زنده بود ،
حالا چه بی نور شده
|
|
|
|
|
این عمر گرانبار عجولانه گذشت
|
|
|
|
|
این همه رفتن و رفتن ،چه شد قسمت ما؟
کاش میشد که از زندگی هم گاهی رفت!
حسین_وصال_پور
|
|
|
|
|
آسمان را مرخص کردم
من ماه را شب ها
در صورتِ تو میبینم
(رامین فاخری)
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۶۱ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |