شنبه ۸ ارديبهشت
|
|
شب و روز انتظارم که شوی تو یار با من
تو ندانی که چه کردی و چکار با من
|
|
|
|
|
عاشقونه :
یادتِ چه عاشقونه 💘 زل زدی ی روز تو چشمام
گفتی اندازه ی قلبم 💘 قدر دنیا تو رو میخوام
|
|
|
|
|
یلدا دوباره آمد تا شاد شاد باشی
|
|
|
|
|
هر بیر اینسان، آنا دیلینن
دونیانی و سِودانی تانیر
|
|
|
|
|
دراین یلدا پر از شور تمنایم ، کنارم باش
خراب و خسته و درگیر غم هایم، کنارم باش
|
|
|
|
|
چه خوب می شود افتم، میان دامانت
شکسته بال و پرم، نیست توان پروازم
میان شاخه ی بید و صنوبر اینجا
|
|
|
|
|
ای نور بتاب بر من ویرانه
تا مست شوم در گرو درد زمانه
پیمانه شده خالی و ساقی ندهد می
دیگر
|
|
|
|
|
قلب من عشق چه دانست؟ تو سهمش کردی..
|
|
|
|
|
باآینه، سنگ اگرگلاویزنبود
|
|
|
|
|
سحاب آمد و اشک بارید در ماتمش ...
|
|
|
|
|
شرم دیوار و روسیاهیِ دَر_نقش زخم عمیق بر دلِ حیدر
|
|
|
|
|
عاشقی بس کن دگر هنگام رفتن آمده
شال نارنجی به سر کن بین که یلدا در زده
|
|
|
|
|
دورم از رسیدن شوق دیدار راه بن بست
|
|
|
|
|
کجا توان گله بردن مگر به ساحت دوست
|
|
|
|
|
در تیرگی و ابهام آن قدر که مشهود است
یک پیکره مجروح در هالهای از دود است
|
|
|
|
|
شاعر که شوی شاه شبت شعر شود
هم محفل و هم ماه و مهت شعر شود
شعری که تو را تا به ابد یاد کند
امّا ن
|
|
|
|
|
باور نکن...باور نکن
اگر میگویند؛
همه چیز تمام شد
و دیگر کسی از خطوطِ قرمزِ ممنوع
عبور نخوا
|
|
|
|
|
در سوگ حضرت زهرا سلام الله علیها
|
|
|
|
|
برای روباه گریه ام گرفت...
|
|
|
|
|
با یاد توام هر شب در خلوت ِ تنهایی
|
|
|
|
|
چشمک زدی و نشئه شده قرنیه هایم
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
برگرد و رها کن ز غم و مرثیه هایم
از درد و شب
|
|
|
|
|
شوردانش.اجتماعی
شور دانش گرشود بر دل روان
عشق دانش می شود برتو عیان
نوردانش کن به دل ها مرغ ع
|
|
|
|
|
او نماز میخواند و
من به شیوه ی خود
با خدا راز و نیاز میکردم
در ذهن خود چنین پنداشت
|
|
|
|
|
چه سخته راحت و آرام باشی ،
اما ، مردم افتاده باشند ، به سختی
|
|
|
|
|
دگر پنهان ز ساقی و ساغر می ناب نمی کنم
درخت سبز بستان خزان ز ان اب نمی کنم
ز دوستان م
|
|
|
|
|
شعر نو
خانه
شاعران
احسان صدوقی
دفتر شعر کور سوی امید
گفتگو با خدا
گفتگو با خدا
۱۴۰۰/۱/۲۷ شما
|
|
|
|
|
من به او گفتم که ای جان
امر کن جانم به قربان....
|
|
|
|
|
خاک و خون هوای پر از غبار
توپ تانک صدای رگبار
گناه کودک مظلوم من چیست؟
کودکان جای بازی مشغول سنگ
|
|
|
|
|
تجربه ای که درون سینه هاست
|
|
|
|
|
این غزل را من نوشتم تا شاید بخوانی
تا کمی از حال قلب بی تاب من بدانی
تمام این غزل را من به
|
|
|
|
|
دل من گرمِ کمی پیش تو بودن شده است
|
|
|
|
|
چه رویای قشنگی است که همه انسانها با هم دوست باشند و اثری از ریا و دو رویی و نامهربانی نباشد . این آ
|
|
|
|
|
خزان عمر من آمد به مرداد
خدایا داد از این دنیای بی داد
|
|
|
|
|
عاشقانه ست جهانی که تو جانش باشی
مرغ باغِ غزل و سروِ روانش باشی
چون دعای سحری وردِ زبانش باش
|
|
|
|
|
علم ای معنای ناب روزگار
ای وجودت خرم همچون هر بهار
زندگانی با وجودت پربهاست
همنشینی با تو درم
|
|
|
|
|
وقتی دلم هنوز به یاد تو میتپد...
یعنی که دارم از ضربان ضربه میخورم
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
......درخت و آپارتمان......
بجای سرو تنومند قشنگ
آپارتمان سر به فلک کشیده است
و میوه هایش
بشق
|
|
|
|
|
می ترسم از روزی که محبت تمام شود
|
|
|
|
|
خاطرت جمع که در قلب منی، می مانی
گرچه این راز نشد فاش و ماند پنهانی
|
|
|
|
|
من چراغِ لب گورم که نمی ترسد از زوزه ی باد
آنقدر تَنگ نشسته به کنارِ خُفته
تا بگویند به نامش زیر ل
|
|
|
|
|
یاد آزادی، زوزه ی گرگی ست، در سکوت برفی خیالم...
|
|
|
|
|
تو را میبینم و هر لحظه در اوصاف تو ماندم
همان بهتر که مسکوتم امیدی در تلاوت نیست
|
|
|
|
|
هیاهوی ثانیه ها،
رسیدن موسم تو را،
میدهند نوید.
باید تو را نشست به تماشا،
کنار شنزار بی انتهای
|
|
|
|
|
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
نمی بخشم به او هرگز هرآنچه نیست از مارا
|
|
|
|
|
شرح حالی که زنادیده گرفتن هایت
میشود داد به غیر از غم و تنهایی نیست
باید از این همه سردیه تو میمرد
|
|
|
|
|
بر تن دنیا وجودم ، وصله ی ناجور بود
|
|
|
|
|
منیم ای نازلی دلداریم منیم ای دردیمه درمان
منیم دولتلی سرداریم اولوبسان عشقیمه فرمان
|
|
|
|
|
سخن را قدر و قيمت از هواداران شود پيدا
|
|
|
|
|
ویرایش جدید با راهنمایی اساتیدمحترم
|
|
|
|
|
بالی گشود و رفت در انتهای خط
ایستاد و منتظر، میگفت تو هم بیا
|
|
|
|
|
میخواهمازحالا دلا فریاد شادی درکنم
لب را به آب ساغر آن یار باقی ترکنم
|
|
|
|
|
چرا بعضی آدمها در زندگی دو رو دو رنگ هستند . و به دروغ پیوند دوستی میبندند ولی صداقت در رفتار و کرد
|
|
|
|
|
هر روز خبر میرسد از نوار غزه
|
|
|
|
|
فکری کنیم برای روز مبادا چرا
روز مبادا برای توست مبادا ترا
|
|
|
|
|
کویر
تابلوی صداقت تورا
در وصف دریا کشیده
وتنها
نقطه ی سپیدی را معنا کرده
من برای نقش تو
|
|
|
|
|
غزالِ عمرم تشنه است
آبی بده به این غزال
|
|
|
|
|
مرا ای دوست چرا با آن متاع آشنا کردی
تو میدانستی متاعیت میکشاند مرا به ولگردی
|
|
|
|
|
امروز می نویسم شعری که جاودانی است
|
|
|
|
|
رخ داد ماه
بر طاق آسمان
دل داده اش را...
|
|
|
|
|
من بیچاره ی مجنون خیال وصل جان دارم
|
|
|
|
|
دور شو از بند پلیدی
رهسپار ایمان شو
از دیار نا اهلان بگذر
رو به سوی باده مهتاب کن
از گزند تیغ اغ
|
|
|
|
|
رفتم
رفتی
رفت
تو از کنار من
او به سمت تو
من به سوی ویرانی...
|
|
|
|
|
انگار اینکه توی محله ی ما
اجل میگرده میبره کَسی را
|
|
|
|
|
تو رفتی از نبودت شعر گفتم..
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۶۲ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |