چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
|
|
شمعی شده بودم که اشک ام ،
ز چشمانِ آتشین ام ،
بر تن می چکید
|
|
|
|
|
بی تو که دل ام در غمی هجران تو خوون است
|
|
|
|
|
هر شب قدر تا سحر سخت دعا میکنم
روزه ی چشمان مرا با قدمت باز کنی
|
|
|
|
|
بدون تو من آن روز حار بیابانم
بدون تو من آن رهگذر صحرایم....
|
|
|
|
|
خدا مال غصههاته
وقتی غم داری خداته
|
|
|
|
|
بیا مطرب دمی تار بزن در این شب تار...
|
|
|
|
|
من همان عاشق دیوانه بی سیم و زرم
عاشق شاعر فرزانه ی والا گهرم
|
|
|
|
|
اي حسن ،گر سخني بهتر ازاين داري بيـار
نيكتــر باشــد بَرِ خلق و بر پروردگـار
|
|
|
|
|
خط خطی هایِ یک ذهنِ بیمار...
|
|
|
|
|
در شهر دلم عشق هراسی شده است
طعم گس عاشقی سیاسی شده است
|
|
|
|
|
تقدیم به استاد محمود دولت آبادی
|
|
|
|
|
با سلام وصلی دلان آغاز شود
|
|
|
|
|
پای رفتن را به مژگان سیاهت تو ببند
هر چه میخواهی بگو اما فقط گاهی بخند
محسن ملکی (سامان)
|
|
|
|
|
آنکه از دیده برفت هم از برود روزی ** هر چه جهد کردم باز هم آید ز دل سوزی
|
|
|
|
|
موقعی که دشت و صحرا پُر ز نرگس میشود
|
|
|
|
|
بیدغدغه با عشق وقتی روبهرو هستی
غرقِ نگاهش بیسخن در گفتوگو هستی
|
|
|
|
|
در خیالم می کشم من عکس تاری از نگارم
|
|
|
|
|
بیچاره این دل من بعد تو
آتشم زدی تو بد جوریو
تو بیا تا این دل آروم بشه
نه بشه خاکستر بعد تو
دل م
|
|
|
|
|
رام دل معشوق شدن، مسلک عشاق خر است
باشد که دلت خر شود ای زاهد عیّار زمانه
|
|
|
|
|
دگــر گـلّـهٔ گــرگـی نـمـانْـد بـاقـی ..!!
نفس بـریـده تـسلیـم شـغال ؛ مائیـم
|
|
|
|
|
برشی از دلنوشته دختری که تو را دوست داشت
|
|
|
|
|
کاش می شد پدرم بر می گشت
باز می برد مرا با خود دشت
|
|
|
|
|
ترک این دیر کهن گوی و چو فرزانه برآی
بت گری نظم جهان نیست؛ ز بتخانه برآی
|
|
|
|
|
مستانه، ملامت جو
در کوی تو میمانم
دائم به سما باید
تا، تار تو هستی یار
بر عشق تو شیدایی
|
|
|
|
|
مرا بی اعتنایی های او کشته است و گویا او
ز رسم دلبری جز دل شکستن را نمی فهمد
|
|
|
|
|
در امتداد شب
مسافران اتوبوس هوس
به ناکجا آباد میروند...
|
|
|
|
|
مردی کردن کار مردان هست و بس
|
|
|
|
|
بهشت ، فارغ از گوشه ی گمشده جغرافی نیست.
|
|
|
|
|
غزل ۹۰ از کتاب نوای احساس+ نکتهای پیرامون کاربرد فعل «هست» از کتاب آوای احساس+ ترانهای از کتاب ترن
|
|
|
|
|
من جاهل ار که رفتم ره کج چه حاصل از حج ؟
که تو می کنی طی ره التهاب ما را ؟
|
|
|
|
|
درد را نمی فهمی اگر، سر به سرِ دلم نگذار!
|
|
|
|
|
اینجا در این جزیره دور از دست
|
|
|
|
|
درمیانِ اینهمه واسطه و دلالِ همچون ،
خرچنگ و کژدم
آخرچِکارکنند اینهمه بی چاره مردم ؟
|
|
|
|
|
قربان تو و فیش پر از پولت من ...
|
|
|
|
|
حسين(ع) آن آفتـاب بـرج ايـمان
شهيـد راه حق شـد از لعينـ
|
|
|
|
|
نه به گوش دل نوایی نه نگاه آشنایی...
|
|
|
|
|
در عشق چشم نگاهت را دوست دارم
|
|
|
|
|
من خود زلیخای خودم آلوده بادا دامنم
|
|
|
|
|
زمستان آمد و ختم خزان است
|
|
|
|
|
این روزها
اکسیر از محیط زیست می گوید
من از عشقولانه هایم با جمیله
اما
راس ساعت۹شب
اکبر در دومیل
|
|
|
|
|
اگر معشوق افغانی به دست آرد دلی مارا
|
|
|
|
|
ای نور زصافی که کنی ذات عیان را
ساغربه قدح بریدازاین کونو مکان را
|
|
|
|
|
پس فرا بگیریم
غریضی
با هم بودن
ومحبت وعشق و
|
|
|
|
|
آه این چه قول بود در این حال روز زار...
|
|
|
|
|
درد عشق کهنه را دلداده میداند فقط
|
|
|
|
|
در کوچهها چشم انتظارم ماه زیبا
|
|
|
|
|
چون روح شدم در خانهای
بر شمع شدم پروانه ای
|
|
|
|
|
بی قرار از قرار چشمانت وسطِ اضطراب غرق شدم
بی قرارت شدم که در فکرت بی حساب و کتاب غرق شدم
|
|
|
|
|
اگه شعری نسرودم ،اگر ترانه ای نبود
حال من را از سیمهای گیتارم بپرس
اگه حرفی نزدم ،اگه داستانی نبود
|
|
|
|
|
این تن چندین ساله را چه به روح صد ساله؟!
|
|
|
|
|
آه..
یک پرده نیامد و
پاره شد
چشمِ پنجره
|
|
|
|
|
روزی که تو دستت خم می یادت هست؟
آن روز دگر، هشتم دی، یادت هست؟
من داد به بیداد تو دادم لیکن
بهمن
|
|
|
|
|
سوزانید جسمم را همان لحظه ی مرگم
نباشد هیچ ردی در زمین حتی به سنگم
|
|
|
|
|
*اعتراف*
شیرازه ی این عشق را از هم تو پاشیدی
وقتی به جز احساس خود چیزی نمیدیدی
با این که غمخوار
|
|
|
|
|
مغزم درد می کند پشت لبخند به نقابی
|
|
|
|
|
من در نگاهت باختم از روز اوّل خویش را
چون شیخ صنعان ناگهان بر باد دادم کیش را
|
|
|
|
|
درنیمه راهِ کوی توام روی بوم عشق
مستِ هوا و بوی توام روی بوم عشق
در سایه سارِ فکر و خیالت نشست
|
|
|
|
|
خواهم زخدا تا که تو بیمار نگردی
|
|
|
|
|
در نیمه ی جان بریده تر بگسستی ...
|
|
|
|
|
دلم یک دوست میخواهد به جنس محض بی وزنی
|
|
|
|
|
صدات می زنم
هنوزم دوتا چشم گریون وخیس غروبای جمعه صدات می کنه
|
|
|
|
|
گتمیسن یولدا جانیم یاریوی تک ایلمیسن
|
|
|
|
|
این یکی یار هست و می باشد همیش
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۴۴ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |