شبی زمستانی
با وزش بادی خنک
که آغوش درختان را نوازش می کند
سطوح خیابان را ترنمی از باران
و فضای دل انگیزی که
باد با آن حالت از نور چراغ های خیابان
که تاریک روشنی زیبا درست کرده
دارد هم اوایی می کند
گاهی شبنمی که در فضا مانده بر صورت
پاشیده می شود
و نفسی خیس و رها در گلو میپیچد
نسیم سردی در لابلای سر و گردن
و بین انگشتان دست
بسیار سرد و دلنشین است
صدای بوق ماشین ها
و کشیدن لاستیک رو آسفالت
به نرمی تندی می ماند
که انگار رقابتی بین شان هست
ان طرف خیابان چراغ راهنمایی با مهربانی
برای ترددمان زمان تعیین می کند
گمانم فهمیده
هرزگاهی سکون لازم است
تا ارزش در حرکت بودن را یادمان بدهد
ساختمان هایی سنگی و مهربان
قد کشیده اند
وآغوشی برای همه دارند
گرم و پر مهر پناه گاهی
برای تماشای زندگی
با دریچه های شیشه ای
چه زیبا دشمند این دوستان سازگار
سنگ و شیشه
این رفقای به ظاهر دوست
با هم آغوشی سردشان
عشق و گرما به همه هدیه می کنند
درختان پیرایش شده
در فکر خرید لباس سبز عید
آسمان اشک هایش را به زمین هدیه داده
دل صافش را به چشم ها
سو سوی ستاره ها را به لبخند ها بخشیده
باز باد سردی می وزد و نگاه را متوجه گریبان باز و لرز شیرین زمستان نزدیک عید می کند
شاید من در سپیده دم چنین شبی به دنیا آمده ام
بهره مند شدم از متن ادبی شما 👏👏🌺🌺