سه شنبه ۱ خرداد
|
|
دلی دارم دلی ویرانه و سنگ
|
|
|
|
|
لعنت به جاده ها لعنت به هر چه ساک است
لعنت به قطار ......
|
|
|
|
|
صدایم عظمت یک مادر را در آسمان نقش می بندد و به تصویر می کشد
|
|
|
|
|
ترک خودبینی کنی دوری ز خود
|
|
|
|
|
جایِ خالی سطر زندگی بنویس :
زندگی ما پر از جای خالی ست
|
|
|
|
|
همه مشتاقند
نام تو را بشناسند
|
|
|
|
|
شعری که،
قلبها ،
نتوانند،
واژگانش را ، تفسیر کنند...
|
|
|
|
|
غبار آینه و
اشک دیده ام ...
|
|
|
|
|
اردیبهشت ، جلوه گهی از بهشت است
وا کن ، تو چشم دیگرو ، بنگر بهشت را
|
|
|
|
|
باقله های علم خیز بلند
آسمان جولانگه اقرار است
باموشک و فضانورد و تفنگ
|
|
|
|
|
عشق یعنی آن صدای سازها
بهترین سمفونی آوازها
جشن خوب لحظه ی آغازها
رقص لام و بایی از دلبازها
|
|
|
|
|
آفتاب از سیمایت پایین می آمد
و من همچنان...
|
|
|
|
|
به کدام راه بی نشان تو مقصد بودی؟
از تمام این شب
راه غم جدا، راه تو جدا، راه من جدا
این بار که وج
|
|
|
|
|
با درختان میروی
چون درختانه
بهار شان را خواستی
ستاره ای
که از آسمان سرد شب
چیدی
تا به دست
|
|
|
|
|
-------------- یوسف دل --------------
طبع شعر تو مرا کشت، زلیخا نظری
که ز الطاف تو شاید برسم بر
|
|
|
|
|
دختری غم زده باشاخه گلِ داودی
بر سر خاک پدر دیده زاشک پر بودی
|
|
|
|
|
روزگار عجیبی ست
عاشق میشویم که تنها نمانیم
اما تنهاتر میشویم ...!
کاش میشد به گذشته برگردم
اینبا
|
|
|
|
|
ای که تو با من جفاها می کنی
|
|
|
|
|
رنگی در این سیاهی،ناید به من هویدا
|
|
|
|
|
چه گویم من عزیزان شاعری شیرین بیان رفته است
|
|
|
|
|
به آینه مینگرم
به زیبایی رو به نقصانم...
|
|
|
|
|
نمیدانم تازگی ها ، برسرِ خوابهای من
چه بلایی آمده است ؟
|
|
|
|
|
جانا تو جان اگر طلبي، همچو جان شوي
پندي زِ پير گـر بـشناسي ، جوان شوي
در
|
|
|
|
|
بی تو با روح تن خسته از این جان چه کنم؟
|
|
|
|
|
گشته رفیق جو و جفا ، قلبِ طفلکی
افتاده ای به چاه بلا، قلبِ طفلکی
آرام بود و ساده و سرشا
|
|
|
|
|
آه انگار از پس آن روزنه اتفاقاتی در حال رخ دادن بود
|
|
|
|
|
از مجموعه اشعار وارونه
(شوخی با حافظ. الایا ایهاالساقی)
بیار ای همسرم شامی ادر کاسا و ناولها
که
|
|
|
|
|
بر کتیبه جانم نام تو را بنویسم ،، مادر ،،
|
|
|
|
|
دردعشقت پیرو غمگین کرده ما را نازنین
|
|
|
|
|
زیباست بیایی وبسی نازکنی
انبوه دل شکسته ام باز کنی
درکوچه ی باغهای پاییزی عشق
به ما سبدی علاقه اب
|
|
|
|
|
قلبپاکمراشکستیخنده
برلب میزنی
|
|
|
|
|
شاعری که اشکِ چَشمَش را
با باران آغشته
و می نویسد؛
جوی!
|
|
|
|
|
«عطر مادربزرگ»
دیروز جمعه بود,مادرم خواب دیده بود!
باید برویم بهشت زهرا!
با مامان بزرگ و تجهیزات
|
|
|
|
|
هوای رفتنت داغ است ومیدانم نمیمانی
دلت چون باغ پاییزی نهاده روبه ویرانی
|
|
|
|
|
خدایا
خواهشی دارم از عشق،
تمنایم را جوابی باش...
|
|
|
|
|
سوالی ته بغض من مثل باروت مانده
چرا بر گلویت کمی رد شاتوت مانده
|
|
|
|
|
کاه بودم به تمسخر لگدم میزد باد
|
|
|
|
|
ای دل تو که قاشقی در پی چنگال نباش
بر سر میز قضا مشتعل یار نباش
|
|
|
|
|
کافر تر از آنم که
"انسان"ت بدانم!
تو هنوز خدایگانِ منی...
|
|
|
|
|
دلتنگ و بیقرارم آتش زدی به جانم
در پشت خنده گم شد صد گریه ی نهانم
|
|
|
|
|
صدای موزیک بازه
بره بالا موزیک تازه
کی میادش که نازه
آره اون موزیک سازه
یه صدای بمب بمب
میزنه ت
|
|
|
|
|
در شهر شما عشق حرام است،افسوس
|
|
|
|
|
چو چراغي شده است ،نور گرفته کلمات
دم به دم بر رخ او ،عشق فرست
|
|
|
|
|
حجم تاریکی از طراوت شب
زندگی را سپید می خواند
|
|
|
|
|
تا حوالي چشمه های گریان دنا
آنجا که وطن
در ویرانه های جنگلی سوخته
البرزش را جا گذاشت
|
|
|
|
|
در دل شب که خیابان شده بارانی من
|
|
|
|
|
غروب جمعه میشود، غروب بی.قراریام
من از تمام جمعهها، به جمعهها فراریام
|
|
|
|
|
...آرزو کرد،
به جای تفنگ-
کتاب وُ،
قلم داشت...
|
|
|
|
|
.عطر زلف یار ، کرده این دلم را بس هوایی
میروم میخانه تا باده کند دل را رهایی
|
|
|
|
|
﮼عشقِ ﮼اجباری ﮼دست ﮼و ﮼تبر
﮼دو ﮼خط ﮼شعر ﮼تلخ ﮼طفل ﮼بی ﮼پدر
﮼مبهوتِ ﮼مَقبول ﮼تاراجگر
﮼ماندم
|
|
|
|
|
هیس،وقت خاب است اینجا
و زندگی معطل برگشتن است به اینجا
و لحظه پشت ترافیک رسیدن ها،
یادش میرود گاه
|
|
|
|
|
از جنگ پوکه های فشنگ به جا مانده بود و هزاران کلاه خود
|
|
|
|
|
امید دارم به فردا/ به موج ها و به ابرها/ به این سکوت شومُ/ شبِ دراز یلدا...
|
|
|
|
|
هیچ شعله ای
خرمن اندوهم را نمی سوزاند
و هیچ بارانی
ترک های تنهایی ام را
پر نمی کند
|
|
|
|
|
"الف" آه التماس باباجان
بی تو من دختری پریشانم...
|
|
|
|
|
برایت دوباره می خواهم...همان آرامش دل آویز را
|
|
|
|
|
چه بی هنگام رفتی باورم نیست
|
|
|
|
|
مومنم به دستهایت که منجی من است
وقتی سیلاب غم بنیانم کَنَد
تو باش و بس،نوح قصه ای بی سود است
من ب
|
|
|
|
|
که هر دمی به هر دمی کند دیوی ستمکار
|
|
|
|
|
گَهی خیره شده بر سایه ای که او /
پُکی یکسر زده بر دامنِ سیگار /
|
|
|
|
|
پرواز نکردی که زمین تشنه بماند
تو عشق شدی چشمه تو کشفِ نهادم
|
|
|
|
|
اَگه حالِ من خرابه
اَگه اَز سایه م می ترسم
اَگه هر لحظه با جرئت
اَز تو اَز دِلِت می پرسم
اَگه
|
|
|
|
|
پنجه ي خونخور اين دهر، كسي وِل نكند
كَس نشايد كه بر اين دهر اجل، تكيه كند
|
|
|
|
|
نیلیم از جنس نیلوفر
آبیم از برگ پیچم پیداست
از حریق زندگی پیچیده ام
یکنواخت نیستم و من این گونه ا
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۱۹ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |