سه شنبه ۱ خرداد
|
|
پاک بازم،بر نگاهش جهان بازم دلا
|
|
|
|
|
دون ده رن قانه گوزوم نن بو آخان یاشیم اولوب
|
|
|
|
|
عجب اینها شنیدی بیدل و تردید کردی تو
زمین در روز رستاخیز دهد اقرار طوفانی
|
|
|
|
|
ز فردی کبیر، گناه کبیره ای سرزد
|
|
|
|
|
تو آرام تر از همیشه بخوابان
نوزاد ِاز من گسیخته ی وجدانت را !
وقتی که سینه های من ...
شکم کودکان
|
|
|
|
|
در دشتِ فراخِ فراغ از چشمه ی چشمانم اشک میجوشید
|
|
|
|
|
آتشی افتاده بر جان و دلم این روزها
|
|
|
|
|
اي خالقـي كه حاكم روز جـزا تويي
خلاق اين جهان و همه ماسوا1 تويي
|
|
|
|
|
از جدال نا برابر خورشید می آیم
|
|
|
|
|
من اینجا با خیالت سخت درگیرم ، حواست نیست...
|
|
|
|
|
چرا آرزو به دل ماندی بی وفا
|
|
|
|
|
صحبت از چشم سیاهت همه شب در من همه گیر شود
چنگ میزنم بر تار مویت شاید که دلم لحظه ای سیر شود
|
|
|
|
|
پر کن ز میِ ناب، مرا ساغر و جامی
از حضرت محبوب رسیدست پیامی
شادم که نشستم ز پس دوره ی هجران
بر
|
|
|
|
|
روانشناساند بازوان تو!
وقتی به آغوشم میگیری...
|
|
|
|
|
این شعر درباره ی عشقی است که از درون تو را ویران میکند اما بعد از کفن پوشی هم عاشق، دست از عاشقی کرد
|
|
|
|
|
شب سیاه قصه را با تو پگاه میکنم
غزل بهانه ام شده تو را نگاه میکنم
|
|
|
|
|
با لاشخوران قرار خود را بستیم
با بال شکسته بار خود را بستیم
|
|
|
|
|
می نشیند این همه دیو و دغل...
|
|
|
|
|
به تو تکیه کرده بودم
ای که تکیه گاه بادی
مثل بارون گریه کردن
رو بهم تو یاد دادی
شونه های کوه ل
|
|
|
|
|
دی آن شیخ فانوس به دست
که می گشت دنبال انسان و می گفت :
انسانم آرزوست
می گذشت از جایی
|
|
|
|
|
"راه ناهموار"
ای بسا سرها که یکسر بی گنه بر دار شد
عاقلان دیوانه و دیوانه ها هشیار شد
|
|
|
|
|
هنرپیشه
میان صحنه افتاده
به یاد خاطرات
اوج تشویق و
گل و بوسه
|
|
|
|
|
پاره کن،
پیراهن هجران را!
تا زمستان به در رود...
|
|
|
|
|
یاد داری که مداوم شه شطرنج شدم
و تو سرباز شدی پس نگو هی سرداری
|
|
|
|
|
.نمیخواهم روم از یاد تو من
کجا مسکن گزینم تا شوم ایمن
نمی دانم
|
|
|
|
|
ای شقایق ...پاییز امسال از چشمان تو شروع شد ...باهمان لحن باران
|
|
|
|
|
اکر تونبودی
شعری در دفاتر من
نقش نمی بست
|
|
|
|
|
در خانه حضورش همواره غایب بوده....
|
|
|
|
|
شعر سروده از اشعار. های بنده در محفل افکار یک عاشق می گو ید
|
|
|
|
|
Please be careful of the rain
|
|
|
|
|
مجنونم و حیران ز فراقت به شب و روز
این چهرهی بیجان به مسیحای تو معشوق
***
محتاج هوایت شده این د
|
|
|
|
|
امشب طبع شعرم
مثل زنبور به جانم افتاده
نیش زنبورهای درمانگر
کهیرهای درشت
راه گلویم را می بندد
|
|
|
|
|
شعاع شوق من بهرش بلند است
به کامم ذکر حق ، بهتر ز قند است
تمام آد
|
|
|
|
|
راه وبی راه و سخت طولانی
در زمستان هوای طوفانی
گاه گاهی صدای یک زوزه
من بدنبال گمشده هستم
شای
|
|
|
|
|
می خواهم
شعری عاشقانه شوم
واژه واژه
گلبرگ شبنمِ سردی
از اندامِ خیسِ خاطرِ خاطرات
آرام
آرام
چ
|
|
|
|
|
دلم شکست و خودش را، ریخت بر سر راهت
تفقدی که بیارزد ببینم آن رخ ماهت
|
|
|
|
|
وقتی کنارم نیستی حس حقارت میکنم
|
|
|
|
|
من دلم میخواهد جای ان کودک کاری بودم
|
|
|
|
|
کاشکی چشمان تارم روز و شب گریان نبود
|
|
|
|
|
من خدا را هر روز
در بهار گل پوش
در جنون شعله ی تابستان
در سقوط پاییز
در زمستان و سلام سرما
لابه
|
|
|
|
|
مندیرتُم..
چی باهندَی مِن
کُه و کَمَر
وَ بال زخمی..
چی کَهرَی وَ گَله پرَه
مِن
مالِ غریو..
|
|
|
|
|
دهان بازکن!
حرف بزن سکوت بسه...
|
|
|
|
|
تو با من می شود آیا کمی هم مهربان باشی؟
برای کوکب بختم شبیه آسمان باشی؟
|
|
|
|
|
بیا که با تو همیشه بهار خواهم شد
به عشق آمدنت نو نوار خواهم شد
|
|
|
|
|
اگر بی مرامی چه غم
اگر بی سوادی چه کم
اگر بی ادب ، بی نزاکت ، وقیح
اگر حزبِ بادی بِدَم
|
|
|
|
|
ولی او رفته بود و "مرگ" را با ترس بوسیدم
|
|
|
|
|
و چیزی نماند جز سِیلی از اشک
|
|
|
|
|
شوق دیدار تو دارم نیستی آرام دل
لحظه ها را می شمارم نیستی آرام دل
|
|
|
|
|
بس که دارد در دلم ماتم درنگ این روزها
با خودم دارم فقط یکریز جنگ این روزها
|
|
|
|
|
كس اَر نصرت و فتح1 ميدان بخواست
نـبايد كه در درس ، تنبل بُوَد
كس اَر
|
|
|
|
|
آفرینش هستی بر مبنای کد های برنامه نویسی به نام اسماء الهی میباشد.
|
|
|
|
|
گاهی هوای عشق هوایی مکدر است
چیزی شبیه پنجره های مشجر است
انگار در مسیر پر از مه رها شدی
برخور
|
|
|
|
|
نمیرد مرد شاعر؛ مردی از مهر
که نامش با نکوییهاست جاری
|
|
|
|
|
تقدیم به روحِ والای استاد "حرمان"
|
|
|
|
|
شبی بوسه دادی منم بوسهای
من بچشمت وتوبه پیشانیم
به دوردوچشم ولبت مُحرمم
لب بهدندان گزدمسلمانیم
|
|
|
|
|
رفتی و دلم کلبه ی احزان جهان شد
هنگامه ی تقدیر چه آسوده خزان شد
در روضه ی دل شایعه آمد که تو رفتی
|
|
|
|
|
میان مردم شهر
تنهایی من است
که با صدای تو
دهان به دهان میچرخد....
|
|
|
|
|
وقتی که هستی
نظم گیرد شعرهایم ، با قافیه ها
|
|
|
|
|
آنکه جان بود مرا وای دگر نیست که نیست
|
|
|
|
|
تو ازگلهای بابونه
بپرس که حال من بده
نگو بهونه میگیرم
بدجوری دلتنگی دارم
|
|
|
|
|
خوش آن زمانی که کوران عصا کش هم بودند
به این دیار و زمانه کوران چاه بهر هم کنند
|
|
|
|
|
عمر و جوانیم را،پای عشقی داده بودم که،سرانجامی نداشت
من بوده ام مجنون،که مردم مجنون را،مجنون گذاشت
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۵ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |