اعتبار
ز فردی کبیر، گناه کبیره ای سرزد
واقعاً آیا هوس های آنیِ این دنیا ،
به لهیبِ آتشِ بعد ازگناه ، می ارزد؟
پس ازآن ماجرا
ازخدا و دیگران که هیچ ،
ازخودش هم شرمنده
ز یاد آوریِ لحظه ای که ابلیس ،
خانه ی دل او را در زد
زِ یاد آن لحظه ی منحوس ،
که همه کرامت انسانی اش
از وجود او پَر زد
همان کرامتی که برایش
ارمغانی از نترسی داشت
حال تبدیل شده بود به یکعالمه ترس
یک صغیرِی شد که به سن کبیری رسیده
همچو کسی شد که ،
از سایه ی خود هم میترسد
روزی را به یاد آورد که
به قول مردم ، به هرچه او دست زد
آنرا چو طلاکوب ،
ارزشی چون زر زد
اما حال ارزش او، ازچشم خدا هم رفته
ازآن گناهی که به حیثیت و اسم و رسم
عزّ و قرب وحرمت و آبرو واعتبار او
شراره های آتشین ، ناشی از شرّ زد
همان اعتبار که زمانی به او
مقامی همچو فرشته
به اندام جسم و به اندامِ روحش
مقامی مملو از فَرّ زد
دیگر آنهمه استحکام
دیگرانهمه قامت استوار
مثل ژله ای شده بود، پهن شده درظرفی
که با شکل گیری، در شکل و شمائلِ هر جامه
مثل بید ، به خود میلرزد
همه از آن لحظه شروع شد که
دلبرکی از او دل برد
واقعاً این ثانیه های زودگذر و بی اعتبار
به آبروریزیِ بعدش می ارزد ؟
او بعد ازآن لحظه مثل دیوانه ها
با خودش حرف میزد ، به تکرارهِی دم زد :
چند لحظه خوشی، به آبروریزیِ اش ولله نمی ارزد
حال با اینهمه درد وجدان چه باید میکرد ؟
ازچشم زمین که هیچ ،
ازچشم زمان، ازچشم آسمان هم دیگر افتاده بود
یه جورایی با اندیشه های پاک الهی درافتاده بود
ابلیس به صورت او تُفی انداخت
وقتی که ز تنفر زپیش او میرفت
گفت :
گناه های شما آدمها فقط ،
به نشاندنِ لبخند، برلبان حسود من می ارزد
دیگر کار از کار گذشته بود
شیطان به تابلوی پُر از گُل او
رنگی از گیاهان بی ریشه و هرز زد
وقتِ رفتن ، صدای قهقهه ی شیطان
آنقدر شدید بود که
انگار خری با صدایی انکرالاصوات
ز نزدیک ، گوش خراش
تا زمانیکه مستانه وشنگول ، محو شود
یکریز با صداهایی ناهنجار و جهنمی ،
بسانِ شهیق ، عر زد
چند لحظه بعد ابلیس
خانه ی بدبخت دیگری را در زد
بهمن بیدقی 99/9/3
بسیار زیبا و پر معنی است
دستمریزاد
موفق باشید