شنبه ۴ اسفند
اشعار دفتر شعرِ حرف دل شاعر حسن نوروزنیا
|
|
کاش نقشی از نگاهت می کشیدم
|
|
|
|
|
عشق تو شد معمادرساز و رمز باران
جاری به اشک چشمها آواز جویباران
|
|
|
|
|
آن روی توخورشید که نادیده شده
درباغ نهالیست که خشکیده شده
سالی که بهارش ندهد قطره باران
در قحطی آ
|
|
|
|
|
وقتی که درستی ها پوشیده از رنگی
بایاد خدا بنشین هنگامه دلتنگی
|
|
|
|
|
جام از تو و جان از من شرمنده عاشق
دست از تو و دل ازمن تابنده عاشق
|
|
|
|
|
به رقص شاخه های خشک پیچیده
بر اندام درخت پیر فرسوده
پرستو می نشیند
لانه می سازد
به عشق خاطرات خ
|
|
|
|
|
رقص دارد این قلم دیوانه می سازد مرا
بارنگ زرد فصل دی افسانه می سازد مرا
شب ها و بی خوابی اگر افت
|
|
|
|
|
برگ چنار زرد و خشک
زیر لگدهای سرد سرد
موج در موج و دوباره باد و طوفان
سیل افکار و خیالی پوچ
کو
|
|
|
|
|
چگونه می گریزد آدم محتاج یک بوسه
ندلرد در بغل دوستی که تنها می خورد غصه
تمام آنچه در واقع نمی باشد
|
|
|
|
|
زده فریاد کلاغ
سر آن بید بلند
لانه ای ساخته ازچوب چنار
|
|
|
|
|
بااستقبال ازحافظ
قصه ایی از راه و رسم مردم امروز ما
تلخ ها را چون عسل برکام شیرین کرده اند
هر ج
|
|
|
|
|
بااستقبال ازحافظ
قصه ایی از راه و رسم مردم امروز ما
تلخ ها را چون عسل برکام شیرین کرده اند
|
|
|
|
|
راه وبی راه و سخت طولانی
در زمستان هوای طوفانی
گاه گاهی صدای یک زوزه
من بدنبال گمشده هستم
شای
|
|
|
|
|
از مجموعه اشعار وارونه
(شوخی با حافظ. الایا ایهاالساقی)
بیار ای همسرم شامی ادر کاسا و ناولها
که
|
|
|
|
|
تصویر تورا به یک حبابی دیدم
تشنه شده در کویر سرابی دیدم
طوفان شد و بر کمند گیسوی تو زد
سیل
|
|
|
|
|
نصیحت پدرانه
شوخی با مولانا
این بار غلط کردی در کار دگر رفتیط
هربار ضرر کردی چون بار دگر رفتی
|
|
|
|
|
انبوه شاخه های خشک
بر قامت کهنسال یک چنار
|
|
|
|
|
زندگی در پس این چهره معما دارد
در گذرگاه زمان شاید و اما دارد
|
|
|
|
|
آغاز یک سکوت
در فصل سرد تنهایی من
لحظه های تولد کلام در خیال خشکیده
|
|
|
|
|
با استقبال از شعر اردلان سرافراز
در این قفس نشسته ام ، از این حصار خسته ام
بال و پرم شکسته او ، ک
|
|
|
|
|
(شمس در حال وضع امروز)
ای قوم به خواب رفته کجایید کجایید
گنجینه همین جاست بیایید بیایید
|
|
|
|
|
قصد رها شدن چرا دل که اسیر سنگ تو ست
تیر نشسته برهدف بسته به یک خدنگ توست
|
|
|
|
|
من به امید تو بر چشمک مهتاب خوشم
چون فراق تو کند عشق تو بیتاب خوشم
|
|
|
|
|
هم۰ نشینم با تو آن یک لحظه از ایوان ماه
شاید آن رویا بگیرم با تو در دامان ماه
|
|
|
|
|
( همدردی با جوانانی که بااقساط مهریه و سکه گران
قلبی شکسته دارند)
آنکس که فقط مهرگرفت شرم ندار
|
|
|
|
|
چونکه ویروس گرفته شد به جهان
ما هنوزبه عشق دستانیم
|
|
|
|
|
معرکه عالم هیچ کس به کسی نیست
فریاد از این بیداد، فریاد رسی نیست
|
|
|
|
|
نی به نوای خود اگر قصه دل بیان کند
بر همگان حکایت و درد نهان عیان کند
|
|
|
|
|
زان حال دل گرفته رازیست با شکایت
گر نکته دان ارزی بشنو تو این حکایت
|
|
|
|
|
ای سکه جان آهسته رو مهراش ز جانم میرود
وان زن که با خودداشتم با دادستانم می رود
|
|
|