قصد رهاشدن

قصد رها شدن چرا دل که اسیر سنگ تو ست
تیر نشسته برهدف بسته به یک خدنگ توست

گوهر بی نشانه ای تازه ترین ترانه ای
شهر تمام عاشقان بند نگاه وجنگ توست

دفتر عمر من اگر دیکته شد از کلام تو
فصل بهار می شود غنچه وگل به رنگ توست

سیل گل آلود خیال موج زده به کینه ها
بودن لطف از آن تو بی دل و مهرننگ توست

دعوت مومنانه در جان جهان کند اگر
مسجد و صومه دهد بانگ اذان و زنگ توست

گردش پرگار زمین  چرخ زند به نقطه ای
نقطه خال تو کسی می نگرد که هنگ توست

به روی قله ها اگر نشسته شاهین چه عجب
بال گشوده ای به عرش عرصه خاک تنگ توست

به جان خود خریده ای زحمت بی ریا چنان
بنده عارفانه ای عرش خدا به چنگ توست



بهمن ۱۳۹۸
ح . نوروزنیا