شنبه ۴ اسفند
اشعار دفتر شعرِ اجتماعی شاعر حسن نوروزنیا
|
|
از مجموعه اشعار وارونه
(شوخی با ایرج میرزا)
من پرایدی که گرفتم شده ام مثل اسیر
من خریدم تون
|
|
|
|
|
از اندام وطن پاییز می ریزد
تمام برگ برگ جان شیرینش
غروبی سخت دارد ،آه
عجب فصلی شده امسال
|
|
|
|
|
دوست ما گفت که در خانه بمانید خطر است
کورونا آمده اکنون که بشر خون جگر است
|
|
|
|
|
گمانی نبردم به سامان نرفتم
قرنطینه بودم که آسان ندیدم
نرفتم تئاتری به شوق وصفایی
نه گاهی کبابی سل
|
|
|
|
|
شوخی با حافظ حرف دل ملت
فکر مردم همه آنست که او شد یارش
او در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
قه
|
|
|
|
|
شوخی با حافظ
فصل بهار من چرا فرش چمن نمی کند
دل شده بی قرار او یاد سمن نمی کند
|
|
|
|
|
کرونا و شوخی با حافظ
دوش از ویروس بی رحمی در آمد پیر ما
چیست این درد و چه شد تدبیر ما
|
|
|
|
|
شوخی با حافظ
پول می رود زدست و من آس وپاس خدارا
سرداده ناله از دل مرد و زن آشکارا
|
|
|
|
|
شوخی با حافظ
پول می رود زدست و من آس وپاس خدارا
سرداده ناله از دل مرد و زن آشکارا
|
|
|
|
|
دلالی در گرانی
با استقبال از حافظ
چونکه املاک گران فکرش نمود بر پیرما
بند وبست این جوانان همت و ت
|
|
|