الف ... آه التماس بابا جان
بی تو من دختری پریشانم
"ب" به چشمان مهربان سوگند
با نگاهت چه قدر آرامم
"پ"پدر دست گرم تو بوسم
گرچه دیگر ترا نمی بینم
"ت" تو را من خاطرم دارم
تا همیشه ابد به یاد توام
"ث"ثریای لسمانی من
برق شبهای تار و تاریکم
کهکشان پر از ستاره و نور
چشم تو تا ابد نگهبانم
من نگاهم به آسمان است تا....
بین ابرها ببینمت هر دم
"ج" جمال تو نور و رخشان است
از جمال خدای زیبایم
"چ"چراغی برای تاریکی
که شود هادیم به هر راهم
" ح" حریری برایم آوردی
از بهشتی که قصر تو یابم
"خ" خدا خالق محبت هاست
در حریمش گرفته دستانم
"د" دلم را تو با خودت بردی
بی دلم بی دلی که شد فخرم
"ذ" ذرم چو ذره ی پاکی
نام من را تو خوانده ای" آذرم"
"ر" به نام رضایت از خالق
خالقی که به تو دلم دادم
تو مرا شعر تازه بخشیدی
تا کجا حرف به حرف زتو خواندم
تا بگویم که عشق من باباست
از" الف" تا به" یا" ترا خوانم
شعر من شور من ترانه ی توست
گر چه دورم غریبه ام تنهام
دختری که پدر کنارش نیست
درد دارد ولی زبان در کام
قصه اش یک کتاب تاریخی ست
غصه اش تا ابد همیشه... مدام
آذر. م
17بهمن97/ باز نویسی 1آذر99
بسیار زیبا و شورانگیز بود
روح ابوی بزرگوارتان شاد