ای که تو با من جفاها می کنی
با فک وفامیل خود هرشب تو غوغا می کنی
خسته گشتم از نیمرو و املت مستظعفی
قرمه و قیمه شده بر من مثال اجنبی
شیشه های خانه ی ما گشته اند چون آیینه
آنقدر گردوغبار است ای زن پولاد زره
مورچه های خانه هرشب نام تو دارند به لب
شکر می گویند از کثیفی خانه پیش ربّ
آنقدر گفتی به من چه کار برایم کرده ای
من بُریدم می روم پیش پری
فکر بد باز می کنی ای زن پری اینجا که نیست
بعدِمرگم می روم آن سو قرارم با پریست
هرچند می دانم که آن جا هم حسودی می کنی
موی و گیسوی پری را مثل راسو می کنی
ای خدا دیگر بریدم تو برام کاری بکن
جهنم را تو برمنِ بیچاره هم خالی بُکن
امّا باز هم ای خدا می ترسم از زنم
چون زنانِ بی حجاب باشند درون جهنم
از حسودی باز هم هیزم بریزد روی من
نکند تنها بمانم با زنان بیوه زن
درجهنم نه رُژ هست نه مش نه هیچ آرایشی
همچو دیوند در جهنم این زنان چون پری
خوب رویان محل و خوشگل سر کوچه
بی رژ و مش گشته اند چون کلوچه
بسیار زیبا و جالب بود