شنبه ۳ آذر
عطر مادربزرگ شعری از الهام پویان
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۸:۴۸ شماره ثبت ۹۲۵۳۶
بازدید : ۳۸۱ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب الهام پویان
|
«عطر مادربزرگ»
دیروز جمعه بود,مادرم خواب دیده بود!
باید برویم بهشت زهرا!
با مامان بزرگ و تجهیزات کرونا...
از ما اطاعت امر است،جانا،می رویم
ب جایگاه داداش مادربزرگم که رسیدم،
بعداز رحمت ودرود،اطراف قبر را،جارو کشیدم
دلم نمی امد،غبار داشته باشد ,
شعر حک شده روی سنگ یادبود....
شعری که خودش قبل فوت جوانی،انتخاب کرده بود....
چو رخت خویش بربستیم ازین خاک
همه گفتند با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست این مسافر،
چه گفت وبا که گفت واز کجا بود...
گفتم،چه راست گفته ،دایی علی با من هم،اشنا بود!
همان که وقتی محل کسبش،دراتش سوخت وشد دود
گفت پرستو جانم،غم چه میخوری؟
ثروتم تویی وکتابی که توی گنجه بود!
همان که چون ب کاخ شاه واداراتشان،راه داشت زود ب زود
دست هر درمانده ی ناشناس می گرفت ومیبرد ،
که این،اشنای من بود! همان که می بخشید،
تا آنجا که ترس فقر میشده موجود...
او فخر نداشت اما خدا، از وجودش فخر اورد ب وجود
ب نظرم دایی علی،راز دنیا و آخرت را خوب،فهمیده بود
رازش، بخشش ودستگیری از مردم،بود...
او دریافت که ایه ی الهاکم التکاثر،
(فخر ب بیشتر داشتن شمارا ب غفلت وا داشت)
اولین شأن نزول قرآن راداشت،کنار توحید قرارگرفته بود
از دو،یکی را ببخشیم ان لحظه می شود یک اما
لحظه ی بعد،اوج گرفته بود،
ب بزرگتر از خودت هم ببخش،علم وراه ولبخندت را و ببین...
که کسی از بخشیدن ،عقب نمانده بود،
دوباره زمان،بازی زمانه را ب دست گرفته بود....
مادربزرگم ذکر یا محمد(ص) گفت ویا علی(ع)
ذکر یا علی ویا محمد شنیدن از مادربزرگ ،
چقدر خوب بود،انگار تابحال کسی یا علی نگفته بود!
نگاه کردم ب نور صورتش،عطرش،اصالت ژن های نسل های قبل را...
کاش میشد در این لحظه هزار بار،در صورتش ،قاب گرفته بود💖
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود
دستمریزاد