شنبه ۱۶ تير
|
|
ﺷﺐ ھﺎﯾﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺳﺘﺎره ھﺎ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ. ﻣﻦ ﺷﻨﺎور ﺑﻮدم روی آﺑﮫﺎی اﻗﯿﺎﻧﻮس آرا
|
|
|
|
|
بوسه هات
شرابِ چند ساله است؟
که من این گونه
مست می شوم.
|
|
|
|
|
مشتاق بوسه ای زلبانت ربودنم آغوش باز کن به هوای غنودنم آغوش باز کن که طربخانه ی خیال لبری
|
|
|
|
|
اینجا همه خوابند کسی بیدار نمیماند حتی بعد ازگذشت روزها کجایند انهایی که تا دیروز به به چه چهمان نصی
|
|
|
|
|
وقتی تلاش ميکنی عاشق بشی و "آدم" پيدا نميشه/وقتی هيشکی شبيه چيزی که ميخوای نميشه وقتی واسه فرار
|
|
|
|
|
بیا ای ماه تابانم ؛ دمی هم ؛ مهربانی کن بیا با بوسه ای شیرین ؛ لبم را میهمانی کن
|
|
|
|
|
قدّم به تنهاییت نمی رسید زیر پایم می گذاشتم تمام روزها را هم شانه شبهایت نمی شد . خست
|
|
|
|
|
توچشمات ستارست نذاربسته شهِ
نذار بی نگاهت دلم خسته شهِ
|
|
|
|
|
خسته تر از کفش ها یم می نشینم کنار عصر وتنهایی یم را ورق می زنم
|
|
|
|
|
سپید کم رنگم.... زمانی که دست هایت موهای خرمایی ام را نوازش می کند قرمزم...... همچون
|
|
|
|
|
آزادیتون اسیری و اسیریتون آزادیه توی قفس میخونین ، اینم یجور شادیه بازیچه قفس شدین ، ا
|
|
|
|
|
گل هم که باشی پروانه نیستم تا نوازش کنم برگ هایت را زنبوری هستم که رسالتم با تو
|
|
|
|
|
هرشب خط خطی هایم را خط خطی میکنم برای چه بنویسم !! در شهری که تمام دل ها خراش برد
|
|
|
|
|
بسپار خود را بر من ُ آغاز ، با من بشکاف این پیلهُ پرواز ، با من مگو نمی شود و ره طول
|
|
|
|
|
همین حالا دارم به این فکر فکر می کنم آیا این خیابان می
|
|
|
|
|
وعده های وهم برانگیز خیالِ عده ای هیدِن می شود! دلخوشی هایم را ذخیره می کنم، تا روز مبادا ا
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) نیست ما را لحظه ی شادی در جهان کجاست آ بادی هر جا نگریم زندان اس
|
|
|
|
|
به پایکوبی قطره های باران رفتم چه دوست داشتنی بود آمیختن اشکهای باران با تصویر
|
|
|
|
|
نارفیقان زمان........ نارفیقان چند روزی دور من هم بوده اند مثل پروانه به دور شادی ام
|
|
|
|
|
نگاهم به درخت انار چشم می بندم در سکوت شوق روزگار کودکی چیدن بادکنک های آویزان از سق
|
|
|
|
|
آرام بغل می گیرم یک دنیا حرف سکوت می کنم تا رویای تو چه صبورانه می بافم رشته ی ک
|
|
|
|
|
خون می کشد از رگِ هوا اولین روز مرداد دماسنج در پنجه ی دیوار ......................
|
|
|
|
|
مرد تنها ـ شانه ات كوه غم است در دو چشمت يك نگاهي محكم است آن خطي, را كه , روي پ
|
|
|
|
|
یادم بده تا از جدایی ها نترسم تا باز از این آشنایی ها نترسم یادم بده دنیا
|
|
|
|
|
قبل از اینکه ثانیه های غیبتم را با چوب خط رنج انتظار فلک کنی، به درد دلشان گوش بده. بی شک صدای تق
|
|
|
|
|
دیگر گوش دلم بدهکار این حرف ها نیست هر چه بخواهند بگویند گفته اند کولی باد هم هر چه می خوا
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «پیری» روی نیمکت های پارک مردی باعصایی دردست خسته نشسته بام
|
|
|
|
|
شبیه شعرهایم شو سپید .. ...نو.. مدرن. .بی وزن و قافیه.. من به شیوه های جدید با هر
|
|
|
|
|
شرمت نمیاید زمن خود را بپوشان ای وقیح رختت کجا جامانده است گشتی نمایان ای وقیح چیزی که م
|
|
|
|
|
به جز شرم و به جز محنت برای من چه آوردی به جز حسرت به جز خجلت برایم چه ثمر داری تو
|
|
|
|
|
شهنامه ای سروده ام امشب برای شب از ابتــــــــدای جوشش بی انتهای شب شهنامه ای که هيچ به پا
|
|
|
|
|
در ستایش رستم بزرگ پهلوان و اسطوره میهنم
گرامی نطفه ای کز صُلب و بطن آدم و
|
|
|
|
|
خدا گریم گرفته.......................... خدا غصم گرفته......................... خدا بی اون اسی
|
|
|
|
|
خبرهای خون آلود حاکی از این است که شقایق هم به هرزگی تن داد که کم کم قید زندگی را بزنیم
|
|
|
|
|
دیگر نامه هایت نمیرسد
به گمانم
جاده ها خیس شدند
نمیخو
|
|
|
|
|
بسم رب فالق الاصباح جز دوریت چیزی هویدا نیست دیگر سکوت و سوز پیدا نیست پیراهن مشکین شب پیدا
|
|
|
|
|
گل اهوازی ای گلِ اهوازی ، رعنا و طنازی در ساحلِ کارون ، کردی دلم مجنون شدم اسیر تو ، در ری
|
|
|
|
|
جامِ شرابی ،که بدستم دادی لاجرعه سر کشیدم غافل از آنکه خونِ دلم را مالا مال کرد
|
|
|
|
|
من ، یه پرنده...
که پر و بالش و بستن...
روی پشت بو
|
|
|
|
|
ذبح نکنیدبه پنبه آگاهی را نیازماییدعهدکرده چنین راهی را پنجه های حق بلنداست وبزرگ یوسف
|
|
|
|
|
چـلچـراغ یاد تو شـهرم چراغـان می کند هم دعـا و ذکر تو دردم به پایان می کند
می کشد
|
|
|
|
|
دیگر نامه هایت نمیرسد به گمانم جاده ها خیس شدند نمیخواهم باور کنم قاصدک ها در باران
|
|
|
|
|
اسکیموها بیرون می آیند کلبه ی یخی دندان هایت در حال آب شدن ....................
|
|
|
|
|
محصول نگاه توام بر جریان رود در هنگامه بودن و برخاستن توز راه بر راه های سرگردانی و ب
|
|
|
|
|
یادم بماند که من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهاییم...
|
|
|
|
|
شايد اين آخرين سروده ام باشد ---------------------- سنگ پران حرفه ای چه زيركانه می زند س
|
|
|
|
|
مرا یاد داد پدرم:
روی سنگ با پای برهنه قدم را سریعتر زدم در توان می
|
|
|
|
|
من بازآمده ام اي شاعران شعرناب از سفرآمده ام اي ماهران شعرناب زين دلِ پيكر نداند هر كجاي قفس
|
|
|
|
|
دیدن ندارد تصویرم خودم را نگاه کن وقتی روان است سیلاب اشکم همه میخندند! ******** گفتم
|
|
|
|
|
نیا باران ؛امشب هم تشنه می خوابیم نیا باران که من چتری ندارم نیا باران که من سقفی ندا
|
|
|
|
|
بهانه ای می خواهم ُ راهی که به تو وصل شود! به تویی که، پیچ
|
|
|
|
|
به سمت جاده ی انحرافی می روم
این راه من می شود انتخاب می کنم
چشمانم الوده ی یک
|
|
|
|
|
یوسف! ارتفاع سیلویت را بالاببر به اندازه ی هفت سال گندم خیسم امشب باتنم هم قافیه شو ت
|
|
|
|
|
فکر نکن...! به چین و چروک های ِ صورتم به لرزیدنِ روز افزون دست هایم حتی به سپیدی موها...
|
|
|
|
|
درست جايي بين دو نيمكره احساس، سرگردانم!! از جام صبح، آفتاب نوش كنم يا د
|
|
|
|
|
.............. شکست عمـر ............... دیـدی کـه چگـــونـه آب را گِـل کردیم از اوّل عمــــر
|
|
|
|
|
دشمنان آسمان گپ زدنت با ابرها را «پرونده» می کنند! و نمی گذارند ماه را به م
|
|
|
|
|
بــُرد قبلی ام به درک... میخواهم از نــو شــروع کنم " بازی مهــره ها را " قول میدهم ج
|
|
|
|
|
هرچه شعرگفتم دراین ایام به شادی ختم نشد ای فلک بشنو ز من این رسم دلداری نشد من گریزان گشتم و ا
|
|
|
|
|
كُردم شبي از يك غزلم تات گذشتم كوچيدم واز چادر ايلات گذشتم يك سكته چنين تا ته يك قبر مرابرد
|
|
|
|
|
حواس ات جمع باشد باد یک لحظه می برد تمام خاطراتم را دلت به نوازش های نس
|
|
|
|
|
روز ها می گذرد هفته ها در پیِ هم خاطرم نیست چه مدت رفتی در پسِ ذهنِ ورق خورده ی من
|
|
|
|
|
به نام خدای همین حوالی...
" خَــــزر " آبستنِ درد زایش است در هَ
|
|
|
|
|
پوشیده یک رکابی قرمز وراه ، راه
با سیب سرخ حک شده ای درمیان ماه
آنسوی پلک پنجر
|
|
|
|
|
ما را که میشناسی؟ما اهل قیل و قالیم! با این دل پر از درد هر لحظه در جدالیم مانند نی که
|
|
|
|
|
اي كه لبخند ات غزل ها را تداعي کرده است حاتم شعر مرا عشق تو طائي کرده است تو همان ابري كه
|
|
|
|
|
هم قبیله ( درمرحله آهنگسازی )
واسه حس کردن عطر تن تو، یه نفس
|
|
|
|
|
دهانی سر شار سکوت سنگ و چشمانی سوسن هزاران فریاد این نخل های سوخته
|
|
|
|
|
انگشت بر ماشه ي تفكراتم گذاشته اي..!!؟ شليك كن مرا ! تا بر سينه ي زندگي رقص مرگ
|
|
|
|
|
دلی که دامن لطفت ، حریر ماه گرفت حریم خلوت شب پاره کرد و آه گرفت به انتظار نگاهی ، خمار ی
|
|
|
|
|
اشتباه از من بود که تو را هر شب و روز هم چو بت های مزیّن به درونِ معبد می پرستیدم و اوج
|
|
|
|
|
نگاهت را زمن بردار نگاهِ خُشـک و بی روحــت ز سـردیِ دل یــخ بستـه میگوید نگاهت را زمن ب
|
|
|
|
|
بگوباور کنم یا نه که دیگه مال هم نیستیم دیگه تا آخر دنیا توی اقبال هم نیستیم بگو باور کنم یا ن
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «لبخنداسیر» باالهام از:فروغ فرخزاد زندگی شاید گریه طفلی است
|
|
|
|
|
همه شب چشم به در ، در پی دیدار توام غرق در گریه و درد ، خسته و آفت زده ام امشب از دوری تو سر
|
|
|
|
|
گفته بودم نکند کار به عادت برسد گفتی ار صبر کنی روز مرادت برسد همه شب وعده دیدار تو دادم به خو
|
|
|
|
|
1 چه سان است تو بهشت خدا من زمين
|
|
|
|
|
خواهش می کنم پنجره را باز بگذار و برو ... هوای دلم به وسعت ِ تمام ِ حرف های نگفته ،
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۵۵ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |