جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ فصل پابرهنگی شاعر تارا محمدصالحی
|
|
خمیازه میشوم
کشیدن کلافه ساعت را
بر دیواری که هر روز
یک قدم جلوتر می اید
...
|
|
|
|
|
میشود
صورتت را آنقدر نزدیک بیاوری
که لبخندت بیافتد
روی روسری ام
|
|
|
|
|
مرگ، نانی بود که مادر پخت...
|
|
|
|
|
حیاط امامزاده کاسه ای آسمان سرکشیده است،
|
|
|
|
|
نوشتیم حسین(ع)
شعر دفترمان را خیس کرد
|
|
|
|
|
کاش درد
آنقدر کوچک میشد
که پشت میز یک کافه می نشست
|
|
|
|
|
این چند خط را
همانطور که می نویسم بخوان
همانطور که ” دوستت دارم ”
نشت می کند
|
|
|
|
|
آخرین جنگ جهانی هم تمام شود به خانه ات باز نمی گردی
|
|
|
|
|
آهای پوتینهایت را جا گذاشتی و زمین به بندهایش گیر کرد و اشکهای خدا فرو نریخت
|
|
|
|
|
خانه امان رو به قبله بود
و درخت انجیر حیاط
هر صبح ، دو رکعت بهار
بر بال گنجشکها
اقامه می
|
|
|
|
|
قدّم به تنهاییت نمی رسید زیر پایم می گذاشتم تمام روزها را هم شانه شبهایت نمی شد . خست
|
|
|