جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر حسن درویشی (فاحه)
آخرین اشعار ناب حسن درویشی (فاحه)
|
بسم رب فالق الاصباح
جز دوریت چیزی هویدا نیست
دیگر سکوت و سوز پیدا نیست
پیراهن مشکین شب پیداست
آنجا که دیگر ،روز پیدا نیست
شب نیز همچون من عزادار است
او از فراق روز و من از تو
باهرطلوع صبح می میرد
ناکام از دیدار و من چون او
شب می رود تا روز پا گیرد
خود نیز می داند که این مرگ است
من میروم تا زنده باشد عشق
در دفترم این آخرین برگ است
این حلقه رازی جاودان دارد
عشاق را رمزی است بی تکرار
هرچند دستم از تو کوتاه است
می بینمت ای غایب از دیدار
ای آتش جاوید روزم کن
همچون شبی تاریک،خاموشم
در انتظار مرگ خود ماندم
تاروز خوش گیرد در آغوشم
روح مرا در روح خود حل کن
تا رنگ بازد این سیاهی ها
من نیستم،دیگر تویی این من
غوغا کن ای ارباب خوبی ها
یکبار دیگر با طلوع خود
تفسیر کن این مرگ شیرین را
تا در تو خود را گم کنم ای روز
تغییر ده این شام دیرین را
هرشب به امید طلوع روز
بازهره و پروین سخن دارم
با یاد آن چشمان مهتابی
تعبیرها با نسترن دارم
مرگ است ،داروی بلای عشق
خوبان فدای خوب رویانند
این مبتلایان بلای عشق
چون فاحه در عالم پریشانند
تقدیم به همه ی شاعران گرانقدر
بادرود
فاحه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.