جمعه ۶ مهر
|
|
چون صدف درسینه یک دل مثل گوهر داشتم ..
|
|
|
|
|
برسنگقبرمنبنویسید شاعری
|
|
|
|
|
نسیم در دل صحرا به خاطر من و توست/
شروع رویش گلها به خاطر من و توست/
بهار ، بعد زمستان سرد و بی حا
|
|
|
|
|
تن پوشى از پوشال
سهم مترسك
|
|
|
|
|
درد دارند
شانه هاى زخمى انديشه ام
|
|
|
|
|
✳عصیان
خوب ها آمدند
بدها...نیز می آیند
دیواری از رذالت
در برابرم قد کشیده است
|
|
|
|
|
جنگ دارم با فراقت کارزارم را ندیدی
این دل آشفته حال و بی قرارم را ندیدی
بر سرو رویم غبارِ تیره می
|
|
|
|
|
سلام ای جوانمرد آزاده ای سرو پیر
|
|
|
|
|
یادم رفت که زمان تنها رهگذرتنهایست
|
|
|
|
|
گاهی به کرنش گاه ی دل،التماس میکرد
دردآشنایی" ما را هم ناشناس می کرد "
|
|
|
|
|
چشمم به راهت منتظر، شايد نگاهي ديگر است
شامم مگر از سر شود، با تو پگاهي ديگر است
|
|
|
|
|
چراغ سبز شد .
پوپک بای بای کرد .
مرا به جرم واقعیت فقر دستبند زدند .
|
|
|
|
|
"از اینکه تو هر روز نصیب دگرانی"/
قلبم پر درد است،پر از "دل نگرانی"/
سخت است ببینم همه "آغوش" گش
|
|
|
|
|
حلّاجی ام منصور کو؟ ای دارها شورش کنید...
|
|
|
|
|
در معبد عشقت یه عمره خادمت بودم
تو الهه نازی و من از ازل عاشقت بودم
|
|
|
|
|
هم غیرتش را دوست دارم هم افتادنش در پشت راهت را
معشوق من ردشو که میخواهم وصفش کنم چادر سیاهت را
|
|
|
|
|
باورمگشتبهوصلتودگرنیستامید
|
|
|
|
|
صد بوته ی گل شکفته در چشمانت
خورشیدِامید خفته در چشمانت
|
|
|
|
|
شعر آغاز دلتنگیِ شگفتیست
قلم روایتگریست بی اختیار
که دلتنگی را در سوگ می نشیند
|
|
|
|
|
هرچه میخواهی بگو تا من نفهمم عاشقی
شک ندارم بعد مرگم ختمِ قرآن میکنی
|
|
|
|
|
دوستیمان طفلکی بود و بسرعت پا گرفت/
حیف پای نازنیش زود شد درگیر سنگ/
سیب لب های پر از عشقت که
|
|
|
|
|
کلیک و عکسِ خوش تیپِ "بِرَد پیت"
|
|
|
|
|
شرح ناگفته صد جورو جفايي دارد
آنکه افتاده سراز شرم و حيايي دارد
|
|
|
|
|
مهر رؤیایی!
زادۀ «مهر» پاییزی؛ امّا
بهار مهری در دلِ
پُربرگ پاییز!
|
|
|
|
|
می شود در همین لحظه
از راه برسی و
جوری مرا در آغوش بگیری
|
|
|
|
|
معلم در حریم کبریا هست
چنان یک آینه نیکو نما هست
|
|
|
|
|
« والنون و القلم » به خدا " نون " اگر که نیست
اما قلم که هست ، بجنبان ، شروع کن
|
|
|
|
|
شبانه روز خودم را از دیگران پنهان میکردم
|
|
|
|
|
عکس قدیمی تو اینجا دست من مانده...
|
|
|
|
|
دیگر برای از تو نگفتن بهانه نیست
|
|
|
|
|
درد دارد که نیایی و در این شهر بزرگ ،
انتظارت زن در آینه را پیر کند !
کوهی از صبر و غرورم،تو چه
|
|
|
|
|
شعر گیلاس و مستی
برده دلم درختی
وای که چقد لذیذه
شعر تمیز و سختی
خود شده یک دو معنا
شعر شبم به
|
|
|
|
|
از آنچه در دلم بود
مویی به باد و سینه ای به دریا سپرده ام
همه در اتش و هراس
تا بازی خوشرنگ جنو
|
|
|
|
|
سالهاییست سعادت دارد
به شماعشق و ارادت دارد
|
|
|
|
|
روزی.....
می بوسمت!
بی اجازه!!
|
|
|
|
|
قطره تا دريایِ ايمان ميرسد گم ميشود
تا به اقيانوس ِ جانان ميرسد، گم ميشود
|
|
|
|
|
نشستم کنار تو باران گرفت
در آغوش باران تنم جان گرفت
زمانی که از دور دیدم تو را
مسیر سفر
|
|
|
|
|
از آن زمان که به عشقِ تو مبتلا شده ام ؛
زِ قید و بندِ جهان ، تا اَبد رها شده ام
|
|
|
|
|
گرفتم قـابِ عکست را به رویِ سیـنه ام امّـــــــا
چقدر اینـجا فراوان است چَشمِ بی حَیـا امشب
|
|
|
|
|
در پيچ و تابِ عمر از بي تكيه گاهي
شـاعر شبيهِ شاخهِ نيلـوفـري مُرد
|
|
|
|
|
مدافعان حرم اسوه های ایمانند
|
|
|
|
|
چجوری هنوزم نفس میکشم
مگه زندگیم با تو درگیر نیس؟
چجوری رگم تیره و سرد نیس
مگه خون خشکیده این زی
|
|
|
|
|
مرا تو مهربانی ای معلم
صفایی ،سروری،جانی معلم
|
|
|
|
|
به شب در آسمان من نه ماه و نه ستاره ای ست
کجا برم دو دیده ام کجا کجا کجا برم
|
|
|
|
|
درین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
|
|
|
|
|
سيگار پشت سيگار .........
ياد خاطراتت ورق ورق
و ترس از سر رسيدن پاس بخش
شب نگهباني اگر
|
|
|
|
|
شاید این دل نکشد سرمه دگر بر ابروت
وانکه از بیت تو آغشته به تضمین افتاد
|
|
|
|
|
عصر یخبندانکهمیگوینددرقلبمناست
|
|
|
|
|
عشق به سفر
سفر آدم را عاشق میکند، عاشق که شدی، ناز میکند، نازش را که خریدی فرار میکند، دنبالش ک
|
|
|
|
|
این شعر را بخوان
وبیا دستم را بگیر......
|
|
|
|
|
چه جای تیر که گنجشک بی نوای تو باشد
زنی که در قفس اش ردّی از هوای تو باشد
نگاه کن به گلوگاه جنگ
|
|
|
|
|
گفت با اشکم نوشتم آن چه را آموختم
|
|
|
|
|
بی حضورِ تو برایم فرق چندانی نداشت...
تلخی نسکافه ها، یا چاییِ هل دار و قند!!!
|
|
|
|
|
قلب این پنجره لبریز نگاهت شده است
پرده از برق نگاهت می گریزد در باد...
|
|
|
|
|
تو در قلبم مثال ناصرالدین شاه قاجاری
|
|
|
|
|
دل آسمانى من هوس فراز دارد
|
|
|
|
|
زندگی بی وصل تو،من محال پندارمش
|
|
|
|
|
:::سوگند آفتاب 69
((حرام نیست ؟))
حرام نیست ؟
این حریم امن را از من دریغ میکنی ؟
حرمت ا
|
|
|
|
|
به سویش
اشاره ای بردم
دستم را گرفت
|
|
|
|
|
تمامِ خنده هایِ من برایِ حفظِ ظاهِر شد
من آن شَمعم که میبینی در آن آثارِ تنهایی
|
|
|
|
|
مرگ عاطفه ها...
درمسیر بی انتهای موج
نهر را با چشمانی بسته
به آغوش کشیده است
آسمان آینه ی توس
|
|
|
|
|
من امشب
سمفونیِ یک لبخندِ تلخ را
به موازاتِ زخمه های زندگی
بر سیمِ زمان می لغزانم
|
|
|
|
|
اصلا نمی فهمی من و
وقتی سکوت می کنم
رو قله می بینم تو رو
از ترس سقوط می کنم
علی رفیعی
|
|
|
|
|
چه رویاها که این دل زیر سر داشت
چنان پروانه بر گل بال و پر داشت
دوام دلخوشیهایم چه کم بود
که جانا
|
|
|
|
|
سالیاناستکهازعشقتومیگویمشعر
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۰۰ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |