دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
رنگ اشعارت چه بی رونق شده در دفترم
|
|
|
|
|
چه گلهایی که از آتش نشان رفت
فراوان گریه کن جان از میان رفت
همه سوی خــــدا رفتند دیـــــــــدیم
|
|
|
|
|
بسوز ای دل که سوزت آشنا کرد
مرا با آتش این شهر خاموش.
سمیراعزیزی
|
|
|
|
|
قبل از تو واسم زندگی انگار
تصویر گنگ جاده توو مه بود
تو اومدی توو جاده ی قلبم
هرچی مهٍ نابود شد ن
|
|
|
|
|
هر روز صدای نواختن نت های درهم تنبور نوازنده ی زبر دستی که انگار ناشنواست...............
|
|
|
|
|
همه ی اختیار را می خواهد
خودکامه
ما
همه
|
|
|
|
|
در ترافیک خیابان چند ساعت مانده ام در فکرتو
|
|
|
|
|
مرثیه شام غریبان حضرت زهرا
|
|
|
|
|
باران که میبارد
به یاد می اورم همه ی بودن هایت را...
باران که میبارد
|
|
|
|
|
دختر رز همسایه ی دیوار به دیوار .
نفوذ جنون های ادواری کهن ،
و تحمیل تفکر دور از عقلانیت .
|
|
|
|
|
اتفاق ناگواری قلب ِ تهران را شکست
|
|
|
|
|
عموزنجیرباف !
کاش الان اینجا بودی
تو روزای سختی
کنار ماها بودی
|
|
|
|
|
به باغِ بی بَرِ عمرم بهار باید و نیست ...
|
|
|
|
|
به شیرینی بوسه ای از ماهتاب،خواهم خواند
|
|
|
|
|
دستم رسد بر معجرت، مویت پریشان میکنم
با بوسه های بی امان، غم را گریزان میکنم
لختی نیاسایم ز دیدا
|
|
|
|
|
هواچقد خوبه حالا که تو هستی
چشماتو رو هر چی غصه بوده بستی
|
|
|
|
|
سوختن در آتشی که هیزمش قلبت بود
زیستن در دوزخی که تا ابد سهمت بود
|
|
|
|
|
سمت قهوه خانه ای رفتم...
گفت: چه می نوشید؟!
گفتم:
یک فنجان شعر!
یک جرعه غزل!
|
|
|
|
|
دل نوشته ها
نوشته هایی هستند که
از تو می ایند.....
|
|
|
|
|
من اگرنقاش باشم ، نقشِ تو... آن بِکَشم
|
|
|
|
|
تیشه ام گم نشدست
بینیازش گشتم
|
|
|
|
|
من تشنه به دیدارِسراب آمده ام
دل تنگ از آمالِ بر آب آمده ام
ازطعنۀ خویش و محنت بیگان
|
|
|
|
|
چون آمدی بپرس از آتش، نشانی ام
|
|
|
|
|
خودت را پنهان کرده ای
در جزیره ای دور افتاده
|
|
|
|
|
نوش داروی غزل درجان من جان من جامانده است
|
|
|
|
|
لحظه ها هر دم گریزانند از من نازنین
|
|
|
|
|
عشق تو آخر مرا رسواي عالم ميكند
|
|
|
|
|
هرگز بر کسی تعظیم نخواهم کرد....
|
|
|
|
|
گذشته ی پر درد
رهایم کردی و بگزاشتی آسوده ام بــا خود
نپنداری که من آسوده ام آلوده ام بـــــا خود
|
|
|
|
|
من فروش آخرین
روزای چشمات نیستم
|
|
|
|
|
غمگینم!
از گریۀ کودکان آن روسپی!
از اسارت اندیشۀ اندیشمند!
و از دریغورزی یک آه، در بساط گدای مرد
|
|
|
|
|
سوخته شد بال کبوتر فریاد
شعله ها در نگهش میمردند
دیده ها در غم او خونین شد
سوی مه پیکر پاکش بردند
|
|
|
|
|
یاد آن روزی که رفتیم پیش یار مهربونی
دست اون و باز گرفتیم ولی دیدنش گناه بود
|
|
|
|
|
و دم تیژ برمت بی دلم کَی
بیمه چی دار هشکه بی سر و پَی
|
|
|
|
|
قهرمان روز ما تا خواب ماست
هر خدا یک شب در محراب ماست
|
|
|
|
|
چگونه ثابت كنم
كه ديگر دوستت ندارم
و لبهايت طعم شكوفه هاي گيلاس ندارد
|
|
|
|
|
میز دنجی کنج کافه ،قهوه و سیگارها
صبح و ظهر و شب همیشه با خیالت بارها
شکیبا شهیدی
سپاس از استاد ف
|
|
|
|
|
آتش پایان دی آوار شد روی سرم
تا ابد دیماه و ماه بهمنم آتش گرفت
|
|
|
|
|
صبح صادق روشنی بخش شب ما میشود
عشق یارم در دلم هر شب هویدا میشود
|
|
|
|
|
بابامگرتونگفتیکهمیخری
یککفشقرمزویکدانهروسری
|
|
|
|
|
یاد تو از خاطرم خواهی نخواهی می رود ..
|
|
|
|
|
انعام جهان دست ز ما بی خبران است
آسایش ما در گرو جور زمان است
آن خانه بدوشان که فناگشته دهرند
|
|
|
|
|
بنگر تو مرا تا مژه ، یکبــار ندانـــــــــــــــــد
یاد آر چنان تا دل افــکار ندانــــــــــــــــ
|
|
|
|
|
آتش نشان شدی که نشانی تو آتشی
شد جانشین،شراره به شیرین و شادمان
|
|
|
|
|
بهترین خاطره ی زندگی سرد منی
|
|
|
|
|
دلسرد شدن از زندگی،نا امیدی،کمبود اعتماد به نفس و از طرفی وابسته شدن به معش.قه ی خود
،طوریکه اون ر
|
|
|
|
|
پلاسکو برای من
یک عکس است
|
|
|
|
|
یک بوسه به بیرق ِ سیاوش زد و رفت
|
|
|
|
|
به زیر تاک ، سایه ، خوشه ی انگور می چسبد
|
|
|
|
|
معجزه یعنی رسیدن در اوج حسرت
|
|
|
|
|
رفته بودم به سفر
تا دلم را به غم دوری تو تنگ کنم
|
|
|
|
|
عشق بازی میکنی با شعله ها
|
|
|
|
|
و زمستان شد
فصل دیوار نویس های عاشق
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
دِ عکس بذار لعنتی ( خطاب به معشوق و در مورد عکس گذاشتن در شبکه اجتماعی تلگرام )
|
|
|
|
|
اولین بار بود حس جنون
داشت حال مرا بهم می زد
|
|
|
|
|
«آيينۀ عشق»
(گزیده:)
...موجی از نگاهت آمد و
بر ژرفای دلم نشست
صدای دلت آمد و
کنار تبشهای قلب
|
|
|
|
|
در سوگ آتش نشان های شهرمان
|
|
|
|
|
بدونتونمیخوابمباباجون
زدوریتچهبیتابمباباجون
|
|
|
|
|
پروانه اي ؛ كه بر سر يك گل نايستي
|
|
|
|
|
وقت اذان یار به خواب آمد شب سحر شد
چشم بر هم زدم دوباره بینمت تلاش بی ثمر شد
|
|
|
|
|
اشک
این مروارید غلتان
فرو می ریزد از چشمان
|
|
|
|
|
بگوازآسمان ازابرازباران
برای من چه آوردی؟؟پرستوجان
|
|
|
|
|
ای شهره در جهان شده با جان فشانی ات
|
|
|
|
|
چشمت نگاهی روشن و پر نور دارد
|
|
|
|
|
در هم کشیدی پلکهای بی زبان را
ازمن گرفتی ناگهان رنگین کمان راا
خون می چکد از چشمهای بیقرارم
دره
|
|
|
|
|
آقا زمن خوردی تو زخم
اما هنوزم بامنی،
من فارغ از یاد توام .
اما تو پیوسته سری ...
دلها همه خس
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۹۰ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |