محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
جمعه 7 ارديبهشت 1403
18 شوال 1445
Friday 26 Apr 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
جمعه ۷ ارديبهشت
برو دیگر نه سلامی کن و احوالی پرس
که مرا با تو نه حرفی و کلامی باشد
دست در دستان نم نم باران دارم و ...
ما را دوست بدار
از ورای شهرهای سوخته
و کودکان سوخته
و نسل های سوخته
ما را دوست بدار
هزار دوشیزه
دیگر
اشاره های خدا، بی ثمر است
چون ناقوسی،
پیچیده در ردایی خشن
ـ هوسهای درونی ام را پن
بی تو لیلی تا ابد زار و پریشان می شوم...!
سُر می خورد
سورتمه ی شعرم
بر سپید خیال تو...
چه تماشایی بود به گل نگاه گلدان
تکیه داده بود گل به خاک های گلدان
گل زیبا دل برده بود از گلدان
بقایم برابر با فنایم
حکایتم از عشق تو
تنها مانده ام در خیال روی تو
لحظه هایم دیدار تو
جایت دقیقن همین جاست
کنارم... کافه ی دنجِ انتهای خیابان
یک قهوه ی تلخ، شیرینی نگاهت....
آنلحظهکهتودلمرفومیکردی
ایکاشکمیتوجستجومیکردی
مثلِ سربازِ غریبی که به راهش خطر است
قلبِ بیچاره ی من ، در پیِ تو در به در است
دل پریشان شد نسیم از طُره مشکین تو
گلشنی در حسرت پیراهن رنگین تو
ای مرا ساحل ز امواج خروشان، رخص
شایسته است امشب
من جای تو بخوابم
ای گور سرد و تاریک
افزون کن این عذابم.
اي دلبرم غمين.مباش، از غم رهايت ميکنم
گر تو بخواهي نازنين ، "جانم" صدايت ميکنم
هر لحظه در دلي تو
پیچید حلقه ای اشک ناگه به چشم مادر...
من خود مو می فروشم- مشتری
دیگر صدای چلچله خاموش گشته است
یلدای خاطرات پر از مهر، خسته است
می و میخانه جانم کجاست
ساقی جانم کجاست
جام هزار عقرب جانم کجاست
وفاداری از زینت اخلاق است
نیست
بالاتر از قانون
هیچ
اینجا
پایین تر !!
چه خبرهای خوشی
دهکی مانده به فردا برسد
لابه لای هوسی
زیر آوار شده
کاری بجز
نشخوار فکری ندارم
وحشی صفتی که تا سحر زوزه کشید ....
تقدیم به جلال بی انتهای خدای عشق و محبت
صدای سوز کمانچه ....
دیوان حافظ روی طاقچه ....
گلهای نوشکفته باغچه ....
من از صیاد بی رحمی که جان را جان نمی داند هراسانم ..
تماشا کردن بارون
نمیچسبه ازین شیشه
یار من از عاشقی بیزاربود
او به بازی ،سخت شیرین کار بود
چه حال غریبی دارم
حالی شبیه " مجرمی بی گناه "
مردباشی وفقط اسب تفنگت باشد...
نُقـــــــــره -سااااای سَـــــــرد...
سیل از ره می رسد ، سیل تماشا میشوی
آخر این سیل ها، صحنه درخشان میشود
چقدر حال تو خوب است حال من عالی است
چه حیف جای محبت میانمان خالی است
صلیب سرخ به من گفت کشور قلب
وقتی غزل به دست قلم های زرد مرد
وقتی خدا نشست و به حال تو حرص خورد
موی خود جمع کن و در سخن اطناب نکن
الابذکره الله تطمئن القلوب
پيش از آني كه به آتش بكشي شاعر را
من هرزه ام ،من هرزه ام اری
من تن فروشم تن فروشم من
برف میبارد وسرد است خدا رحم کند
حال دلم بد است ولی خوب می شود
امشب به پاس لطف تو مطلوب می شود
عقلی که در نبرد دلم را شکست
آمدبگوش من امشب قیام عشق
بوییدمش که بفهمم مرام عشق
پیچید دورسرم گفت من فقط
مشرفم به رسا
بخوان استاد، دل دارد هوایت ...
از سکوتم بگذر و این حرف ها را گوش کن
هر چراغی جز مرا در ذهن خود خاموش کن
آن روزها چه بی ادعا به هم مینگریستیم
آنچه را صاحب کرم با ما فراوان کرده است
آشنا باخواندن آیات قرآن کرده است
گریه
طوفان حسودی ست
که گل سرخ لبخند را
بیتومگراینشبم سحرخواهدشد
چشمتنگراناین خبرخواهدشد
این بیت کجا بود که گم شد ته شعرم
این شعر چه کم زد که قلم باز ندارم
اسباب طبیعت
ای عشق نــــــــــــامدار ای دل بیقرار
ای چشم انتظـــار ای جان خود نـــثار
آتش به جان
بنشستم و با جان و دل خواندم از آن چشمان چون یشم
تا نگاه آبی ات را بر نگاهم دوختی
دل را به خنجر مژگان درید و رفت
من اگر خار ندارم چه کنم؟ بر سر هیچ کس آوار ندارم چه کنم؟
اگر از حال دلم می پرسی من به احوال دلت ک
اهــــــــای ادم های زمینی
دل کندم از زمین و زمانتان
یاد آن روزی که رفتیم پیش یار مهربونی
دست اون و باز گرفتیم ولی دیدنش گناه بود
منو آن شور مستی ، در شبی تار
بنالم تا سح
گفته بودم با تو : « این خط ٬ این نشان ... / ... آخرش ٬ احساس مان شر می شود ! »
رقص گیسویت به بادِ آه من را دیده ای!
باز باران است و خاطر بیقرار
آمد و نقش و نگاری به جهان زیبا زد ...
با اینکهدلماسیردستانشبود
امانگرانعهدوپیمانشبود
بايد امشب دلم از مي به تلاطم باشد
زمان رهسپاری فرا رسیده است!
خزان دگر رفت و
به سینه دل شیداست
قلم شکست از غم
و شاعرت"تنها"ست.
مجموع ۱۲۳۶۵۷ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک