سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        به ؛ سربازان عزیز وطن...

        شعری از

        مهران اسدپور

        از دفتر اشعار تقدیمی ... نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵ ۲۲:۴۶ شماره ثبت ۵۲۶۱۸
          بازدید : ۳۸۹   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        «به نام خدا»
         
        سرودهٔ پیش رو، در تیر ماه نود و پنج، پس از حادثه تلخ جان باختن سربازان عزیز وطن در جاده نی ریز فارس سروده و تقدیم شد؛
         
        به؛ سربازان عزیز وطن ،،،
         
        پیچید حلقه ای اشک ناگه به چشم مادر
        قرآن و کاسه ای آب در آن گلی شناور
         
        اشکش دوید از چشم غلتان به گونه هایش
        از اشکهای مادر لرزید هر دو پایش
         
        سرباز بود و راهی غربت در انتظارش
        رخسار زرد رنگش گویای حال زارش
         
        بوسید دست مادر بوئید چادرش را
        آنگه نوازشی کرد موهای خواهرش را
         
        چشمش به چشم بابا افتاد و گفت بدرود؛
        دلتنگ من نباشید می آیم از سفر زود
         
        دلشوره ای به جانِ بابا و مادر افتاد
        حالی غریب ناگاه در قلب خواهر افتاد
         
        با دست های مادر قرآن گرفت بر سر
        ذکری بگفت و آن گاه بگذشت بار دیگر 
         
        از سر کلاه برداشت در آسمان تکان داد
        لبخند آخرین را با جان و دل نشان داد 
         
        آرام رفت و گم گشت در کوچه پشت دیوار
        پاشید کاسه ای آب، مادر به عشق دیدار
         
        بگذشت مدتی چند آمد خبر ز دلبند 
        پایان فُرقت است و آید به خانه فرزند
         
        سربازهای خوشحال با خنده های بسیار
        نو میشود دوباره با اهل خانه دیدار
         
        بستند بار خود را آماده و مهیّا
        پر شور و با طراوت غافل ز کار دنیا
         
        عکسی گرفت سرباز با جمع دوستانش
        تا سالها بماند یادی از آن زمانش
         
        راهی شدند با هم دلشاد سوی خانه
        اما هزار افسوس از جور این زمانه
         
        در نیمه های آن شب با آرزوی دیدار
        در کام مرگ رفتند در خواب یا که بیدار
         
        هر دم به شوق دیدار آماده اهل منزل
        اما خبر نیامد دلشوره گشت حاصل
         
        خشکید چشم مادر بر راه تا بیاید
        با حس مادرانه فهمیده بود شاید !
         
        با کس سخن نمیگفت در اوج بیقراری
        قلبش گواه میداد دیگر پسر نداری!
         
        هرگز گمان نمیکرد دیدار آخرین بود
        دست اجل چه غدّار پیوسته در کمین بود
         
        ناگه خبر بپیچید طاقت نمود لبریز
        یک اتفاق جانکاه در پیچهای نی ریز
         
        متن خبر چنین بود؛ سربازهای ناکام ،،،
        تا قعر دره رفتند در راه بی سرانجام !
         
        افسانه حیات است از آن گلایه ای نیست
        تسلیم راه چارست وقتی که چاره ای نیست
         
        غمگین مباش مادر شاکی مشو ز دنیا
        از ابتدای خلقت دنیا نبوده زیبا
         
        گر داده ای تو از کف سروی بلند قامت
        هستیم در کنارت پیوسته تا قیامت
         
        سربازهای این خاک مارا برادرانند
        جان بر کفان شهیدان در قلب و جسم و جانند
         
        پرپر شدند گلها، سربازهای ناکام
        نفرین بر این زمانه نفرین به جور ایام
         
        آری؛ از آن جوانان، با آن امیدواری ؛
        چیزی نمانده غیر از، یک عکس یادگاری .
         
                                 «مهران اسدپور»
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        باقر رمزی ( باصر )
        پنجشنبه ۹ دی ۱۳۹۵ ۱۵:۱۴
        بوسید دست مادر بوئید چادرش را
        آنگه نوازشی کرد موهای خواهرش را

        چشمش به چشم بابا افتاد و گفت بدرود؛
        دلتنگ من نباشید می آیم از سفر زود
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        احمدرضا محمدی
        جمعه ۱۰ دی ۱۳۹۵ ۱۱:۵۰
        بسیار عالی و تلخ بود استاد استاد عزیز
        امیدوارم که از شعر های ماهم دیدن فرمایید خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4