من اگر خار ندارم چه کنم؟ بر سر هیچ کس آوار ندارم چه کنم؟
اگر از حال دلم می پرسی من به احوال دلت کار ندارم چه کنم؟
من اگر سر به سرت میذارم جز تو تفریح ندارم چه کنم؟
یا که ناراحتم ار کردی تو فکر تنبیه ندارم چه کنم؟
من اگر خوابم و ظهر است کنون به تو قول کلّه* دادم چه کنم؟
یا که پیتزا چو ز من می خواهی من بجز بلّه** ندارم چه کنم؟
من اگر تا به سحر بیدارم هوس خواب ندارم چه کنم؟
در خیال خود اگر شامگهان جز تو مهتاب ندارم چه کنم؟
تو اگر مهره ای و تاسم من حال جفت شیش ندارم چه کنم؟
من اگر زنده جواب تو دهم نقشه از پیش ندارم چه کنم؟
همه تنهایی من سهم خودم اگرم یار ندارم چه کنم؟
شده پاییز همه ی تقویمم من اگر کار ندارم چه کنم؟
شاگرد زمانه بیست و اندی سالم استاد نگشته ام به حالا چه کنم؟
یا زندگی ام گر که نشد ساز به من نومید نگشته ام ز بالا چه کنم؟
وزن شعرم ز کجا تا به کجا علمِ اشعار ندارم چه کنم؟
توجیه به کار خود بیاوردم باز قصدِ اقرار ندارم چه کنم؟
*کله پاچه
**نان و پنیر
92/4