چهارشنبه ۲ خرداد
|
|
قلبم شبانه روز دعا می کند مرا
|
|
|
|
|
باز از من دربدر چه خواهی ای اشک
|
|
|
|
|
یاد عشقت موج ها را سوی ساحل می کشد
ساحل جان را به یک آشوب کامل می کشد
|
|
|
|
|
حرفی که نمانده است ببندم چمدان را
سنگین شده دل، می برم این بار گران را
|
|
|
|
|
آینهها را بشکن
در شهر کوران
نه شمع را میفهمند
و نه آیینه به کار میآید.
|
|
|
|
|
افسوس که لاله ها از میان ما رفتند
ان ساقه ایستاده،اکنون به زیر خاک رفته
|
|
|
|
|
آخرحلالکردن توغیرممکن است
تنهادلیل همین کهمنمی پرستمت
|
|
|
|
|
هی به من فکرنکن بودن من ممکن نیست....
|
|
|
|
|
باید چه کنم شدتِ طوفانت را
|
|
|
|
|
می شود عاشق دلم با پیچش گیسوی تو
می برد دلبر دلم رنگین کمان ابروی تو
|
|
|
|
|
سلام خسته نباشید من این شعر که مربوط به حضرت علی اصغر است در روز عاشورا میخوانم و چندین سال از ای
|
|
|
|
|
متنی نوشتم که درآن ،
عشق و جنون ،
لحاظ شده بود
|
|
|
|
|
باشد که بنگری ؛
پیاده ی تک سوارو ، پیل و شاه کجاست ؟....
|
|
|
|
|
ساحل دریای دل با عشق تو طناز شد
رخ چو بگشودی دگر مهرت به دل انباز شد
|
|
|
|
|
دردا به هدر دادیم این عمر جوانی را
ما خوش ندانستیم آن ذات گرامی را
|
|
|
|
|
شب تاریست در این
همهمه فصل شکار
دم فروبستم و دیدم
که نماندم هیچ دل
زیرا
دل من رفت از پی یار
ش
|
|
|
|
|
جلوه ای کرد خیال من و زیباتر از حور شدی
آمدی بر سر احساس من و قصه مستور شدی
|
|
|
|
|
گفتی بنشین و بگو این فاصله؛ عشق است
خون شد دلم از بس که نوشتم؛ بله عشق است
هرچند کمی خسته و تنه
|
|
|
|
|
کامل شده و ویرایش شده ی شعر آواره ی دوران
|
|
|
|
|
جهانی پر از جنگ و خون و جنون
جهانی پر از التهاب و جدال
عجب بد جهانی؛ جهانی چنین
بگو کو جهان با کم
|
|
|
|
|
گندمی سود پدر شد دستکم
ناخلف بودیم به جو نفروختیم
|
|
|
|
|
هرآنچه هستم امروز و دیروز
|
|
|
|
|
ای کاش دلم اسیر احساس نبود
|
|
|
|
|
سراپا غرق تقصیرم خدایا .....
گره خورده به زنجیرم خدایا..
|
|
|
|
|
قفس را بست
اینبار با دستان خود
.
|
|
|
|
|
و امان از سرآغاز فرجام...
|
|
|
|
|
چه میشود که قلبِ بزرگِ نهنگی
خیالِ سفر به خشکی میکند؟
خانهی بدون تو برایم زیادی بزرگ است
اگر چ
|
|
|
|
|
چه شکنجه گری ست شکنج ابرویت
یال گستر در ضیافت معراج
|
|
|
|
|
یادم آمد که بلاکم ، دهنم سرویس است
|
|
|
|
|
دوباره از تو خاک سر در میارم... مثه سیمرغ میشم پر در میارم...
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
دوستت دارم ولی این راه و رسم دلبری ست؟...
|
|
|
|
|
قمریها لابلای موهای شبقگونت
|
|
|
|
|
واج آزادی شده تکفیر و از اکران جدا شد
|
|
|
|
|
چه حالِ خوبی داره
دیدنِ رقصِ خط های تزئینی
دیدنِ فُرم های فیگوراتیو
دیدنِ رقصِ طرح های تزئینی
|
|
|
|
|
دفتراول:
قلبش اینقدر تنگ شده بود
ک دیگر اندازه سینه اش نبود...
|
|
|
|
|
چینی نازک تنهایی من، ترکش تا به کجا خواهد رفت؟..
|
|
|
|
|
ای روی تو از مهر چو خورشیدِ میانه!
|
|
|
|
|
مغزها در حالت خاموشی و رٶیا ندارم
|
|
|
|
|
" تولد "
در جستجوی یک من ِ دیگر ام ؛
تا دوباره متولد شوم!
و چه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن.
|
|
|
|
|
ای مرگ…! نیا ؛ توشه پس انداز کنیم/
چندین چمدان توشه پس انداز کنیم //
زینب حسنی (دنیا)/
|
|
|
|
|
آغوشت مرا بسپار گاهی
هوایت میکنم بسیار گاهی
|
|
|
|
|
هم اینان می خور و بی مشرب
|
|
|
|
|
مهربانی زیباست ، مهربانی ساده است!
ساده چون دعوت یک دوست به چای
|
|
|
|
|
دوباره آتشی شعله کشد بر ساحل حیرت
نگو قلب یخین در تب فتاده از دم وحدت
|
|
|
|
|
برگرد که آرامشِ این دل باشی
|
|
|
|
|
هدف سبز است و آن پیروز باید
که فرداها به از امروز باید
|
|
|
|
|
بـر دامــن گـل ، طـرح تِــمِ خــار زدنــد
بــر چـوبـۀ تــرس ، امــیـد را دار زدنـد
|
|
|
|
|
امروز جهان صدا زند روژينا
|
|
|
|
|
این کاشانه را ویرانه یی ست وقتی که مادر نیست
|
|
|
|
|
من عشق را در کنج چشم مادرم جا کرده ام
خود را رها چون کودکی در دست بابا کرده ام
|
|
|
|
|
بود مردی عاشق مال و منال.
زین سبب او گشت دنبال عیال.
|
|
|
|
|
میان این همه غریبه و آشنا
نمی دانم چرا خاطر خواهت شدم رفیق
|
|
|
|
|
پنجاه و پنج 596
می نوازد پرده ی جـانم چه خوش آواز تو /
پنج و پنجـاهم بُ
|
|
|
|
|
تو خود را سرباز صفر ولایت خواندی
در کلام و عمل مطیع امر ولی بودی
|
|
|
|
|
تابستان بود
ردِ پایی تازه بر سنگفرش هایِ خیابان خودنمائی می کرد...
|
|
|
|
|
امشبی را با دلم سر کن نگارا جانِ من
|
|
|
|
|
پایگاه ادبی شعرناب برای حماسی بیشتر و عشق ورزی نرم تر!...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۵۲ پست فعال در ۱۵۵۴ صفحه |