شنبه ۸ دی
اشعار دفتر شعرِ دریا شاعر محمدشفیع دریانورد
|
|
در قلب تپنده شهر ، گمشدم در نگاهت
|
|
|
|
|
تو را من چشم انتظارم
تا ز قدوم تو جان بگیرم
|
|
|
|
|
زره از تن در آوردی و ماندی عریان
در این میدان بلا، بی حفاظ و پریشان
|
|
|
|
|
از تو دل کندم، دگر ناله نمیکنم
قصه ما شد تمام، ناله نمیکنم
تو که رفتی و با خود بردی عشق مرا
م
|
|
|
|
|
شعر بندری دلوم
دلوم پاره پارن
اَ کار تو رشته رشتن
چه اتکه با قلب پاکوم
نومت اتا الرزوم
|
|
|
|
|
مروارید دریا
کجای قصه ی مروارید دریا
تو نیستی قلبم تاریکه
توی این روزهای دل شکستن
|
|
|
|
|
آفتاب در مهتاب محو گشته
چشم هدیه به دنیا گشوده گشته
|
|
|
|
|
من که گریان بدنیا آمدم
با لبی خندان زدنیا می روم
|
|
|
|
|
هر کسی که امروز با تو خوب هستن
نگاه بکن به چه دلیل خوبن
عده ای بخاطر پول و مال تو
بعضی بخاطر پس
|
|
|
|
|
جمعه ها لحظه انتظار عاشق و معشوقه
جمعه روز سوختن پروانه در شمع معشوقه
|
|
|
|
|
در فصل بهار ، خزان بودم
در هوای شرجی دنبال گرمای آتش بودم
|
|
|
|
|
من همه ی دنیا رو ، دنبال تو گشتم
کنارم حوری زیاده ، ولی من عاشق تو هستم
|
|
|
|
|
دست اتنها تو دستم
ادگو که مه پشتت هستم
ادگو که مه با تو توی بهشتم
امگو خدا اینوشتن سرنوشتم
|
|
|
|
|
تو خود را سرباز صفر ولایت خواندی
در کلام و عمل مطیع امر ولی بودی
|
|
|
|
|
سفرت به سلامت عشقم
زمان جدایی رسیده گلم
|
|
|
|
|
آمدی دنیا برام بهشت کردی
ناامیدی را برام بی معنا کردی
چشم های شهلای نازت که دیدم
|
|
|
|
|
دردی که درمانش طبیب باشد
هیچ دارویی درد را درمان نکند ...
|
|
|
|
|
خسته و دلشکسته
نا امید از دنیا دلشکسته
|
|
|
|
|
دو چشم هایم به سوی ات می چرخانم
تو می رفتی و من در آتیش رفتن ات می سوختم
|
|
|
|
|
ﺑﺰن ﻣﻄﺮ و ﺑﺰن ﻣﻄﺮ اﻟﻬﯽ ﮐﻪ ﺑﺎرش ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ رحمت اﻟﻬﯽ
|
|
|