دوشنبه ۲ مهر
|
|
سرفه ها خشکیده در بغض گلو جان بی نفس
|
|
|
|
|
تو را توصیف میکردم که مَردم مرحبا گفتند
|
|
|
|
|
چهار دیوار اتاقم را همه جا احساس می کردم ...
|
|
|
|
|
درد را زیبا مداوا کرده ای
|
|
|
|
|
کامن!
محبوب ترینم!
چرا چرا..
|
|
|
|
|
محرم ماه به قربانگه رفتن نور
|
|
|
|
|
این عشق، عشق ناب، به پایان نمیرسد!
...
|
|
|
|
|
هر که پابند سر زلف دلارامی نیست
زآدمیت نه نشان بلکه بر او نامی نیست
|
|
|
|
|
آب و......
آب و.........
آب و .............
آب.......................
|
|
|
|
|
من تا آخر این قصه به جایی نرسیدم
سوگند به هرچیز که دیدم و شنیدم
|
|
|
|
|
دیگر کسی این روزها رویا نمی بافد
|
|
|
|
|
پابند هوا و هوسم کردی و رفتی
درگیر هرای جرسم کردی و رفتی
|
|
|
|
|
روزی مردی ، ز مردهای بی تکرار،
آمد به عرصه ی صحرایی بی تکرار
چون خدا گفته بود بیا آمد
|
|
|
|
|
شیعیان اکنون که دل طوفانی است
|
|
|
|
|
آسمان آبی و
ابرهایی بس سپید
عطسه کوتاه باد و
راه کوههای جدید
دسته سار و کلاغ و
یک چمنزار نحیف
|
|
|
|
|
خاطرت تصویر ذهنم تنگ تنهایی...
|
|
|
|
|
آن حوا رویان ، که دل میبرده اند
|
|
|
|
|
تو گر بیایی ، زندگیمان روبراهست
|
|
|
|
|
ای تو رفیق نیمه ره! در خمِ عشق ابترم
ای که غبارِ نازِ تو! گشته هوار بر سرم
ترکشِ ناز تا کجا؟ سوز و
|
|
|
|
|
از دورِیت حسین(ع)
روز و شب ندارم
مثل موج دریا
دائم بیقرارم
|
|
|
|
|
لحظه لحظه بی کلومی و وسط نصف وابیم
|
|
|
|
|
من همه ی دنیا رو ، دنبال تو گشتم
کنارم حوری زیاده ، ولی من عاشق تو هستم
|
|
|
|
|
با خویشم و خویشان خوش از خویش خودم
با حُقّهٔ حقّیه ولی پیش خودم
این سفرهٔ دل تحفه ی درویش که نی
ب
|
|
|
|
|
گل و خاریم پر از عشق و پُر از بوی بهار
|
|
|
|
|
ما همه در عالمه تاریک خود میگذریم...
|
|
|
|
|
این سیه پوشیِ هر کون و مکان_دارد از یک ماتمِ عظمی نشان
|
|
|
|
|
یک ➖
شهر در خواب جان می کند
شعور در خیابان بی شعوری دنبال چه می گردد
|
|
|
|
|
باید بنویسم اسم تو را با عشق /چون نام تو معنای صراط است حسین (ع)
زینب حسنی (دنیا)
|
|
|
|
|
اگرچه دردمند صد هزار درد واهیام
اسیر ابتذال و مایل زیاده خواهیام
|
|
|
|
|
دوبیتی
جمال یار من مهد بهار است .....نکوها این رفاقت ماندگار است
|
|
|
|
|
تمام راه را به انگشت های نازک خورشید فکر کردم
وقتی که در پیچ و تاب گیسوان طلایی تو می لولد
و عطر ت
|
|
|
|
|
یک جان به ما میگفت صد جان زِ ما میرفت
|
|
|
|
|
مرا بگذار تا دلواپس احوال خود باشم
اسیر سایه روشنهایی از تمثال خود باشم
|
|
|
|
|
پس از حیرت
/ سایه ی اوهام
/ چاله ی بیهودگی
|
|
|
|
|
یک نفر پنهانی دست خدا را خوانده
|
|
|
|
|
خاکستر یک داغم ، اشکم به کجا رفتی
|
|
|
|
|
نسخه ویرایش شده رنج زندگانی
|
|
|
|
|
گریه ها را
نوشیده ام
دورتر از این روزها
جنب چشمانت
کافه ای می زنم
|
|
|
|
|
شعر و ترانه به حرم می برم
|
|
|
|
|
توقف گاهی بهتر از دویدن می کند اگاه ضمیر فهم را...
|
|
|
|
|
رنگین کمونِ خاطره ،
آمد پس از بارانِ اشک
|
|
|
|
|
شد وقت آن که دگر من از جانی چو این گذرم...
|
|
|
|
|
از تو دارم گله ای خالق چشمان ترم
پیش مردم گله از تو به چه رویی ببرم؟
قدر عالم غم دلتنگی و دردم د
|
|
|
|
|
ای عشق به جز نام تو محبوب نباشد
|
|
|
|
|
درد شاعرها ندارد چاره و درمان بهدنیا...
|
|
|
|
|
اهل ماندن نیستی
دوست داشتنت جرات می خواد
|
|
|
|
|
دوباره اشـک قلـــــــم روی دفتــر افتاده
به خشــکْبرگِ دلــم رنـــگِ دیــگر افتاده
|
|
|
|
|
گندم ها می آیند
و گندم ها می روند
داس ها می برند
و داس ها می کارند
|
|
|
|
|
انگار رستاخیز داری در نگاهت
|
|
|
|
|
در باغ سکوت، آزادی شبیه آرامش دخترکی ست، خفته در سایه ی درختان گلابی، که با نیش زنبور بی احساس، ناگه
|
|
|
|
|
ذهنم همه آبستن امرار معاش است
شهر دل من از گذر عشق شلوغ نیست
گویی تو مرا بیرقِ مردانگی ات کو
|
|
|
|
|
آتش گرفته حنجرم لبریز شد چشم ترم
|
|
|
|
|
دلهای عاشقان ولایت پر از غم است
چون موسم عزای حسین و محرم است
|
|
|
مجموع ۱۲۶۸۳۲ پست فعال در ۱۵۸۶ صفحه |