جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
نمیدانم پس از پایان این آغاز
کدامین چشم بیگانه
به روی دفتر شعرم شبی آرام میلغزد
همی دانم که رو
|
|
|
|
|
با تمام غم ، میان شادها رقصیده ام
|
|
|
|
|
دل را بکس نمیدهم که تو از ما گرفته ای
باشد مبارکت که جای تمنّا گرفته ای
|
|
|
|
|
بیدار که شدی
صبحانه مثل همیشه حاضر است
|
|
|
|
|
عاشق شده ام دست خودم نیست ، نبوده
یک خاصیت عشق گمانم که همین است
|
|
|
|
|
من ندانستم از اول که پرستار نمایی
زخم نابستن از آن به که ببندی و گشایی...
|
|
|
|
|
در این فضای بسته
در این سلولِ تکراری
نگاه سردِ کوچه
پیرمرد و یک گاری
|
|
|
|
|
باز امشب می زنم دل را به دریایی که نیست
|
|
|
|
|
شنیدم که کارگر زاده ایی ، وقت کار
بخورد سیلی سخت، از روزگار
|
|
|
|
|
بهاردیگری رسیده ازراه
خدا دوباره عاشقی می کند!
|
|
|
|
|
بی عشق باشی در گلو آواز می خشکد
|
|
|
|
|
بیشتر نوش میکنم ، بیشتر بیشتر می نوشم
مست که شدم...مست مست
|
|
|
|
|
(گزیده:)
...فتادهاند از نفَس، بلبلانی، امّا
«خرَد»ی دریادل،
میتپد همچون موج
و میکارد دمادم،
|
|
|
|
|
صد جوی، روان کردی از چشمه ی دریاجو
|
|
|
|
|
پری، تو شاه جهانی سرود خوانی و مانی
به روزگار جوانی که گفته راز،زمانی
|
|
|
|
|
بگذار شعر ما در تاريكترين
بستر شب ابستن شود
|
|
|
|
|
رد شدی از روبه رو آرام اما مستقیم...!
باز افتادم به یادت عشق ناکام قدیم...!
|
|
|
|
|
ما را چو راند از سینه کش در سر ز مهر مهری نهشت
این نخوت و این کبر و غیض بر خوبرویان نیست زشت
|
|
|
|
|
:
زندگانی بجز حسرت و غم فردایی نیست
ماهی مرده کنار ساحل و دریایی نیست
|
|
|
|
|
با لرزش اندام حسی
مدام
نگاه اش را...
|
|
|
|
|
باورم بود عشق بیرنگ شده ...
رسم زندگی تنهایی شده ...
|
|
|
|
|
آمده ام بخانه ات ؛ غم زدلم رها کنم
دست بدامنت کشم ؛ شکوه زدل جدا کنم
|
|
|
|
|
بیوفابرگردعکست راببرازخانهام
روزگارمشدسیاه از دیدنلبخندتو
|
|
|
|
|
تبِ "اردیبهشتی ات" درآورده لجِ "شهریوری ها" را...
|
|
|
|
|
خودم می طلبم راه یقین چاره نیست
آهسته می خوانم استخاره لازم نیست
زمزمه های مادرم نشان اتفاق است
ج
|
|
|
|
|
گفتی آن روز که عالی نصبم ، یادت هست
خوشگلم خوش سخنم ماه شبم یادت هست
بغلم کردی و بوییدی و آغوش
|
|
|
|
|
چو،فرصت پنجاه ساله، شد فنا
شرمنده سر به گریبان،خدا خدا
|
|
|
|
|
از شب موی تو هستم در کنارت تا سحر...
|
|
|
|
|
می روم تا عاقبت دستم به دامانت رسد................
|
|
|
|
|
آنکه
مسخ شد
بیگانه نیست...
عاشقیست
ـ بی بخت
که
دلش...
گم شد!
در هم شکسته
بی ثمر
|
|
|
|
|
عشق تورا- عشق خدا می دونم
|
|
|
|
|
"ترکمانچایِ معاصر" !! ، بد عهدیت از برجام هم بدتر...
|
|
|
|
|
لعنت به این ساعت بی برگشت
|
|
|
|
|
صحبت از
رنج نور نیست
گوش کن !
به تصویر درخت
در زیر یخ
که با چه آوایی
|
|
|
|
|
در شام دلم گرمی پنهان بهار است
تصمیم دلم حمله به اهداف شرار است
خوابیده به چشمان ترم سلسله عشق
ای
|
|
|
|
|
در ره به سفر کرد مرا مستی خطاب
به کجا می روی ای خانه خراب
|
|
|
|
|
آنقدر شیرین نگو
دوستت دارم
|
|
|
|
|
انسانیت اگر ز تو سر زد بگو سلام
|
|
|
|
|
به کجا خواهد شد
قصه زهد من و فال محال
|
|
|
|
|
آذر پاییز من
در آذر آغوش تو
لمس برف نم نم و آن بوسه ی خاموش تو
واژه ی تبدار عشق
در گرمی تن پوش ت
|
|
|
|
|
پیغام دادی ، ای سیاوش یک کم آدم شو..
در بزم عشق و عاشقی سردار بی غم شو...
|
|
|
|
|
گاهی دور میشوی از آدم ها
میروی در لاک خودت
سکوت میکنی
|
|
|
|
|
زندگی دواری است. شب وروزش هم یک دوری است
|
|
|
|
|
عاشقانه ها...
عشق با تو امد و واژه گشایی میکند
این قلم با ناز تو حس رهایی میکند
راضی ام
|
|
|
|
|
با هزاران گله ودرد سلام
با تو دارم چندین کلام
ای ایران نماد اتحاد بودی
تو نه لایق این انتقاد
|
|
|
|
|
دیشب به خوابم آمدی
آغوش تو یک خواب بود
آنجا تو با من رو به رو
لمس نگاهت ناب بود
|
|
|
|
|
لبترابرلبمبگذار تاآتش بگیرممن
ولیبگذارخاکسترشوم درپیشچشمانت
|
|
|
|
|
زن خوش غیرت شعرم بر خیز و بگو:
کآن شب بوسه ی شبنم ِ چشم ِ تو از صورت ماه،
هوس آلود نبود...
|
|
|
|
|
در این فوت خورشید و افسون دهر
خدایا بنوشانم از جام زهر
|
|
|
|
|
کودکی باز هم قشنگ است بی بهانه
بازی زیبای هفت سنگ عاشقانه
سرسره زیبا که بود با تاب بازی
خوش
|
|
|
|
|
بی تو همه غم باشد و با تو همه لبخند...
|
|
|
|
|
دلم عبادت اومده
شکوه بی نظیرتو
بیا بنوشمت عسل
شراب بی نظیرتو
|
|
|
|
|
برای انانکه که خود فاحشه هایی روانی هستند.ولیکن ......
|
|
|
|
|
حدیث قند مکرر که گفته شیخ اجل
سبب شود نسرایم سرود تکراری...
|
|
|
|
|
دیوانه هستم هیچ آزاری ندارم
|
|
|
|
|
آسمان را چه نیازی به گریستن
وقتی پیاله ها برای ما پر نمی شود
|
|
|
|
|
سر ریز می شود روی اتاق...
|
|
|
|
|
یک عمردراین شهرفلاکت زده بودم.
درحسرت یک یاروفادار......ندیدم
روح پدرم شادکه می گفت همیشه
ا
|
|
|
|
|
تو رادر کوچه های بمب ودودو آه گم کردم
تو را در خلوتی در یک شب کوتاه گم کردم
تو را در سنگری بین علف
|
|
|
|
|
صبح بانامخدا وبوسهشیرینتو
وایامروزمببین دیگرچهعالیمیشود
|
|
|
|
|
گاهی باید برای سرودن ِ از من
فقط از ته دل
" هوار " کشید..
|
|
|
|
|
من و عشق تو با هم کار داریم
نشان عاشقی از پار داریم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۷ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |