دل را بکس نمیدهم !
دل را بکس نمیدهم که تو از ما گرفته ای
باشد مبارکت که جای تمنّا گرفته ای
ای ابر بارشت کجا که مرا بس نمیشود
زیرا بچشم من همیشه تو ماوا گرفته ای
بود آرزو مرا بخواب ببینم جمال تو
اینک تو خواب را که از من شیدا گرفته ای
ای دل مبارک است که بپرواز آمدی
از نقطه حضیض اوج به ثریّا گرفته ای
چون خواستم شبی بکوی تو یکدم سفر کنم
عقلم نوید داد ؛ مقصد زیبا گرفته ای
وقتی همای عشق بر سر من چرخ میزند
ای دل بدان سعادتی تو زمولا گرفته ای
در شاهراه عشق حاجت توشه نباشدت
چون راه عشق را ؛ زراشد بالا گرفته ای
آنجا که یار خوش لقا بنظر میرسد مرا
گفتم بدیده ام که نور تو اینجا گرفته ای
ای دل تو یک نظر بیوسف زیبا نکرده ای
ایراد بی جهت چرا ززلیخا گرفته ای
باکاروان عشق توشه سعادت نصیب را
گیرم که راه دور ؛ دامن صحرا گرفته ای
(گمنام) گر نصیب نیست تماشا کند تورا
با اشک خویش گفت ؛ جای تماشا گرفته ای
جمعه پنجم آذر نود پنج .