"من ندانستم از اول" *که پر ستار نمایی
زخم نا بستن از آن به که ببندی وگشایی
همگان عیب کنندم که چرا آمدم اینجا
باید اول زتو پرسید که بی رحم چرایی
ای که گفتی نخ زخمم بکشد گر ندهم زر
بعد از این هم بنگر من به کجاو توکجایی
بخیه بر زخم زدی وبگشودی زفقیری
وای از ان روز که ایی تو به پیشم به گدایی
خود بگو ان چه توکردی چه کسی کرد و رها شد
در همه شهر کسی نیست چنین کرده جفایی
پرده برداشتی از رخ که دگر روی تو بینند
این عیان شدکه نه انسان توخسی بی سروپایی
ای قسم خورده که امروزنماندی سر عهدت
گر ترا هست زر وزور مرا هست خدایی
گفته بودی چوبیایم مرهم از بهر تو آرم
ور بیایی بزنی زخم همان به که نیایی
نه منافق ونه کافر بکندآنچه تو کردی
گوی بیرحمی وجلادی از ایشان بربایی
فکر کردم که تویی مادر احساس ونکویی
این نشان از تو بجا تا نکنم فکر خطایی
فقر ودرویشی انگشت نمایی وملامت
همه زهر است مرا ناجی مظلوم کجایی
****************************
ای پرستار زدی بر دل من هم زخمی
چون فقیرم ننمودی به دل من رحمی
تو فقیری که دلت رحم ندارد هرگز
تو پرستار نمایی که نداری فهمی
***************************************************
......*(سعدی)
زهرا منصوری 94
***********************
به یاد دخترکی که زخم صورتش خوب شد ولی زخم دلش هنوز نه
درودبانوی عزیزم
زیبا بود