سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        گاهی دور میشوی از آدم ها

        شعری از

        ابوالفضل قنایی

        از دفتر ابوالفضل قنایی نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵ ۱۴:۱۱ شماره ثبت ۵۱۷۹۹
          بازدید : ۲۸۹   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابوالفضل قنایی

        گاهی دور میشوی از آدم ها
        میروی در لاک خودت
        سکوت میکنی
        دلت میگیرد از همه چیز و همه کس
        لباس هایت را میپوشی
        دستانت را در جیب هایت میکنی
        و راه میفتی و میروی بیرون
        میرسی به خیابان
        لحظه ای مکث میکنی
        پشت چراغ قرمز می ایستی
        تا همه ی ماشین ها بروند
        ماشین ها می روند و تو
        محو تماشای آن ها میشوی
        اینقدر که فراموش میکنی
        قرار بود رد شوی
        و دوباره اینقدر می ایستی
        تا چراغ قرمز بعدی سبز شود
        بالاخره بعد از چند دقیقه
        میرسی آن سوی خیابان
        ماشین ها و آدم ها برایت تکراری شده اند
        نگاهشان نمیکنی
        ترجیح میدهی سرت را بیاندازی پایین و
        سنگ فرش های پیاده رو را نگاه کنی
        نگاهت قفل میشود
        به تکه موزاییکی شکسته
        و حواست پرت گنجشکی میشود
        که دارد دانه میخورد
        چند ساعتی به همین منوال میگذرد
        خسته میشوی و برمیگردی خانه
        لباس هایت را عوض میکنی
        ناخودآگاه از کنار آینه رد میشوی
        لحظه ای می ایستی روبرویش
        میبینی اینقدر از خودت دست برداشتی که
        ریش هایت بلند شده
        موهایت سفید شده
        شبیه افسرده ها شدی
        برمیگردی و میروی آشپزخانه
        شامت را گرم میکنی و میخوری
        بعد روی کاناپه دراز میکشی
        و شروع میکنی به دیدن فیلم
        اینقدر غرق فکرها و رویاهایت میشوی که
        فراموش میکنی فیلم
        ساعت هاست تمام شده و داری
        برفک های سیاه و سفید میبینی
        تلویزیون را خاموش میکنی
        میروی و سر جایت میخوابی
        چشمانت را میبندی
        لحظه ای غرق میشوی در رویاهایت
        در خاطراتت
        جوری که مرور میکنی
        شیرینیه لحظه هایش را
        گاهی هم حسرت میخوری
        به چیزهایی که خواسته بودی و
        هیچ وقت به آن ها نخواهی رسید 
        و گاهی هم دلت میگیرد
        از اینکه کسی نیست
        که بیاید و حالت را بپرسد
        بگوید کجایی نیستی
        دلم برایت تنگ شده
        آن هم برای تویی که
        در شادی و غم همه شریک بودی
        و تو داری فراموش میشوی
        با این که هنوز نفس میکشی
        غم تمام وجودت را فرا میگیرد
        دل از همه میبری
        و دل میبندی به خدایی که
        همیشه همراهت بوده و هست
        گاهی باید از همه چیز و همه کس دل بکنی
        چمدانت را ببندی
        و بروی جایی دور دست
        جایی که خودت باشی و خدای خودت...
        #ابوالفضل_قنایی
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵ ۱۷:۳۷
        درود گرامی
        زیبا و طولانی خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۹۵ ۰۵:۴۳
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود
        زیبا وبااحساس بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        منصور شاهنگیان
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵ ۱۳:۰۰

        درود بر شما و

        کلام با احساس شما ...

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی صادقی مود
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵ ۱۴:۳۶
        زیباست
        درودتان
        خندانک
        علی کشاورز ( فریاد )
        پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۰۷
        درود بر شما
        دعوتید خندانک خندانک خندانک
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵ ۰۷:۰۵
        گاهی باید از همه چیز و همه کس دل بکنی
        چمدانت را ببندی
        و بروی جایی دور دست
        جایی که خودت باشی و خدای خودت...

        چه احساس آشنایی
        مانا باشید به مهر خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0