سه شنبه ۱ خرداد
|
|
در شبی فرمانروای شهرِ افکارم شدی
|
|
|
|
|
که خواند آیه ی قرآن به سنگ قبر یک قاتل
|
|
|
|
|
سخت است بدانی؛ که پدر هیچ نیاید
|
|
|
|
|
اصل من یاقوت و الماس و طلاست
|
|
|
|
|
با دختران بوالهوس روس میروم
|
|
|
|
|
ای کاش دلم بر تو خریدار نمی گشت
دیوانه عشق تو چنین خوار نمی گشت
|
|
|
|
|
همیشه عادت داشت؛
پاهایش را در کفش ها، جا بگذارد!
|
|
|
|
|
لقمه ای از بر بلعیدن این کام شدیم
|
|
|
|
|
گاهی چقدبدون تودلگیرمیشوم
خودشاهدم که یک شبه من پیرمیشوم
|
|
|
|
|
قهوه ام رو به اتمام است، دلم اما هنوز غم دارد
منو ناراحتی عجین شده ایم عشق این خاصیت دارد
تو
|
|
|
|
|
شب غم شکسته بادا
خنده کن طلوع فردا
|
|
|
|
|
اشک هایم رفیق شدند
وقت هر دلتنگی؛
|
|
|
|
|
بَرادر،بَردار ایْن دَار دِلتنگِی رااز گَردَنـــم
|
|
|
|
|
تمام نمیشود
این خیابان...
***
--قدم زدنِ بی تو؛
دشوارترین عذاب
|
|
|
|
|
ذکر بذکرالله تو آرامش من
ازتو ، خودت را خواستن شد خواهش من
|
|
|
|
|
چرا بر جان هامون صد جفا شد
عطش دارد نفس هایش جدا شد
|
|
|
|
|
آتش افتاد به جان و به جهان از پی تو
|
|
|
|
|
گوشها پر شد از این افغان و آن فریادها
|
|
|
|
|
دربطن خویش بجو راز ملکوت را
آنجا بهشت امن ، مکان آرامش گلهاست
|
|
|
|
|
آخرین ایستگاه بود
تَرَنمی زیبا، درفضا پخش شده بود
|
|
|
|
|
تا از تو گرفته آسمان رنگش را
|
|
|
|
|
یک عمر شدم بازیِ دستان تو چو موم
|
|
|
|
|
من قاصدک هستم ازجنگل شیران ازحلقه ی زنحیراززخم میرزاخان من شاهدش بودم دستاشومیبستندمن شاهدش بودم میر
|
|
|
|
|
تاریخِ منفیِ هزاران سال و اَندی بود ...
|
|
|
|
|
مقیم هر کجا باشم چه نزدیک و چه دور از تو
گرفته وام از تو زندگی و شوق و شور از تو
|
|
|
|
|
آی...حَواسی که همیشه پَرت ِ تو بوده
اَمان بده ....
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
این منم؟ پس کیستم آگه ز خود من نیستم
آینه مانده مردد امشب این تصویر و فردا نیستم
من کجا ماندم شبی
|
|
|
|
|
بشنوید از ناله ی نِی چون حکایت میکند...
|
|
|
|
|
به دنبال خوشی رفتم
ندیدم جزپریشانی
|
|
|
|
|
دریا چیستی؟
اشک
چرا آبی؟
چشمانش آبی بود
|
|
|
|
|
وقتی که شاعر باشی و دلت بگیرد....
|
|
|
|
|
و من مجنون و تو آسوده خاطر می روی مفتون...
|
|
|
|
|
وقتی به پایت پیچکی نورسته بودم
از ترسِ طوفان پنجره را بسته بودم
|
|
|
|
|
اهلِ دل هستی اگر، بگشا گره از مشکلی
|
|
|
|
|
ماجرای یوسفت را از برادر ها بپرس
|
|
|
|
|
عید است بیا که شادمانی بکنیم
|
|
|
|
|
اگه درمدت چند ساله ی این ریاستت ،
فقط خوابیده بودی که دیگه اینجوری نمیشد
|
|
|
|
|
بگذار که بر شانه ی تو سر بگذارم
دستان تو را گیرم و بر سینه فشارم
بگذار که چون ابر پر از بغض بها
|
|
|
|
|
موهایم را از دار آزاد....
|
|
|
|
|
که بردلهانورانی
حکومت میکند
|
|
|
|
|
شبیه هیچ کس نیستی و پیدا کردنت سخت است
|
|
|
|
|
بغضِ بی گریه علاجش؛
آشتی با ابرهاست.
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
روایت تاریکی اگر چه غمگین ست
با گلوی گرفته داد می زنم.
|
|
|
|
|
... به تو فکر می کردم
باران تندی گرفت
و
|
|
|
|
|
تا کی من و اندوه کودک های این شهر
دلگیرم از دست عروسک های این شهر
خود را به دریایی پر از کوسه سپ
|
|
|
|
|
من هم آواز خسوفی گشته ام برخاسته از ماه تو
سایه بانی ساخته ام تا ماه مهر
|
|
|
|
|
غزل نقل و نبات ( خاطرات ) از قدرت الله حاجی پور
چقدر از خاطراتم با تو گفتم
چقدر این گفته هایم خاط
|
|
|
|
|
توی مترو میبینم هر روز تو با یه شال میای
|
|
|
|
|
ستاره ای که از دید پنهان میشود
وباز از نوظاهر میشود...!
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۵ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |